eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
180 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌_اگر چنین شخصی در میان شما بوده، پس چرا او را بر خلافت برنگزیدید؟ با اندوه سری تکان داد و گفت: ای برادر مصری! چه بگویم؟ خود بهتر می‌دانی دنیای و چگونه همه‌چیز را وارونه می‌کند. چون قدرتی شکل می‌گیرد، کفتارها از هرسو چشم دارند تا آن را ببلعند. زمانی که جنازه را برای خاکسپاری آماده می‌کرد، عده‌ای کاری کردند که نباید می‌کردند. مکثی کرد و ادامه داد: _اینان با نیرنگ، علی را خانه‌نشین کردند و اجازه ندادند لب بگشاید. با مرگ پیامبر، دوباره سربرآورد. ‌ *** ‌ او محمد است. آن‌ها به پیامبر(ص)، نامش را بر فرزندشان نهادند. پسری از قبیله‌ی قریش، نوه‌ی عتبه‌، از مشرکان بزرگ‌ مکه، و پسردائی معاویه‌بن‌ابوسفیان، که خونِ اموی در رگ‌هایش جاریست، پرورش‌یافته‌ عثمان(خلیفه‌سوم)، امّا وجودش سرشار از عشق و ارادت به علی(ع)... ‌ این ارادت چونان است که ابوالقاسم محمدبن‌ابی‌حُذَیفه، به هرچه مقام و تعلقات دنیایی بود، پشت‌پا زد و تمام‌قد خود را وقف پیامبر(ص) و خاندانش کرد تا جایی که به تیغ فرستاده‌ی معاویه، جام را سر کشید. ‌ ، برشی از اسلام است که نویسنده با قلمی شیوا و روان، وقایع آن روزگار را در قالب داستانی جذاب، به خوانندگان ارائه می‌دهد. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌-اسمت چیست ؟! خلیفه روبه روی دکانش ایستاده بود، سالم جرئت نمی‌کرد سر بلند کند نگاه آن‌روزشان او را به فکر واداشته بود، نگاهی که میخواست بداند چرا برایش آشناست؟ +سالم سرورم! ‌-سالم؟ خلیفه قدمی جلوتر گذشت از میان سبدهای خرما گذشت و پا درمیان دکان گذاشت... -اما من از خدا شنیدم که می‌گفت نام تو است. ‌ سالم یکباره سر بلند کرد و به چهره خلیفه نگاه کرد، باورش نمیشد...میثم! یادش رفته بود چه نامی داشته است. سالم انقدر تکرار شده بود که یادش رفته بود مادرش اورا میثم صدا میزد. طنین صدای خلیفه هنوز در دکانش بود. هیچ‌کس از این اسم خبر نداشت، اورا خریده و نامی تازه برایش انتخاب کرده بودند ولی حالا یک نفر ناآشنا، آن هم خلیفه، پس از سال‌ها او را به اسم واقعی‌اش صدا می‌زد. -من دوست دارم تورا آزاد ببینم، میثم! ‌ *** ‌ ‌همه ما نام صحابی بزرگوار (ع) را شنیده‌‌ایم؛ خرمافروش ساده‌ و باصفایی که حضرت، بسیاری از اسرار خویش را برای او نقل می‌کرد... اما شاید کمتر کسی از ما در مورد سرگذشت این شخصیت بزرگ که بود و برای بردگی به کوفه آورده شده بود اطلاع داریم... شاید پراکندگی منابع و عدم‌انسجام مطالب مانع از اطلاعِ ما از سرگذشت این صحابی گرانقدر باشد. باغ طوطی زندگی میثم که به قلم آقای مسلم ناصری به صورت به رشته تحریر درآمده است فرصتی فراهم آورده تا با نثری شیوا و داستان‌گونه از زندگی یار وفادار و شیفته‌ی (ع) اطلاع یابیم. تصویرپردازی‌های بی‌بدیل راوی به جذابیت روایت می‌افزاید و به حظ بصری و تداعی در ذهن مخاطب کمک می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم امروزه بحث‌هایی مبنی بر تقابل ایرانیت و اسلامیت مطرح است که ذهن برخی اقشار علی‌الخصوص نوجوانان را به خود مشغول می‌کند؛ باغ طوطی در خلال داستان به خوبی علت علاقه‌مندی و گرایش ایرانیان به اهل‌بیت پیامبر را مشخص می‌کند و به تفاوت و اسلام اموی می‌پردازد؛ از این رو کتاب می‌تواند هدیه مناسبی برای نوجوانان باشد. ‌همچنین آگاهی از سرگذشت ایرانیانی که در عراق زندگی می‌کردند از دیگر مزایای کتاب است که می‌توان به آن اشاره کرد. ‌ ‌این آکنده از میثم تمار و سایر فرودستان به و محبت متقابل آن حضرت به ایشان است که مارا بیش از پیش با فضایل اخلاقی و حضرت آشنا می‌کند. ‌ آن‌چه خیال را در رمان آسوده‌تر می‌کند این است که علاوه بر تحصیلات حوزوی، دارای مدرک دکترای است و در بازنویسی رمان از مشورت اساتید بهره فراوان برده است. ‌ ‌https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/