eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
180 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ 👇🏻‌‌ ‌ ‌عمر گفت: مثل اینکه متوجه نیستی! بزرگترین قدرت دنیاست. اگه اشاره کنه، همه بدبخت میشن؛ حتی شما. (این لغت "حتی" که گفت خیلی معنی داره‌ها!) خود گفته اگه سر مسئله هسته‌ای تسلیم نشه، بدبختش می‌کنیم. گفتم: خوشبختی و بدبختی رو آمریکا واسه ما تعریف نمی‌کنه که حالا با حرف اون بدبخت شیم. آمریکا هم عادت کرده حرف بیخود بزنه. عمر از پرسید: تو چی می‌گی؟ بوش گفته تا ماه جون، حتما به ایران حمله می‌کنه. امبرژوا گفت: خب ... در واقع ... مامان جورج بهش یاد نداده که کار زشتیه! ‌ *** ‌ ‌، در نگاه اول، این‌طور به‌ نظر می‌رسد، وقایع‌نگاری یکی از سفرای ایران در کشور در حال خدمتش... اما در همان چند صفحه اول متوجه می‌شوی که اشتباه حدس زده‌ای. البته لذت این خطا را روزهای اول از تنور درآمده کتاب چشیده‌اند‌، نه آن‌هایی که بعد از تب و تاب افتادن و سرد شدن کتاب را خوانده‌اند... ‌ ‌وجه تسمیه کتاب وقتی عیان می‌شود که نویسنده خود را چون در می‌بیند که باید در میان جماعتی از هم‌‌دانشگاهی‌ها از هر و قوم و نژاد و دینی یکه و تنها در مقام دفاع بر آید. آن‌ها را با خود همسو کند تا از زاویه نگاه او به حقایق نگاه کنند، مطروحه‌شان را پاسخ دهد و... حقا که هر رفتار و گفتار "سفیر" وجهه زیبایی از یک ایرانی اصیل را به نمایش درمی‌آورد. خاطرات سفیر تو را با خود همراه می سازد تا جایی که خود را در خوابگاهی در پاریس می‌بینی و زمانی به اکنون می‌آیی که داستان به زیبایی یک مقدس به پایان رسیده است. آنقدر دلنشین که تا مدت‌ها روز برای تو مانند غیر از دیدار غایب از نظر، با ژولیت هم قراری نانوشته دارد... ‌ ‌اگر دانشجو هستید، خوندن این رو از دست ندید!!👌🏻 ‌ @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
یادداشت اختصاصی #جواد_کلاته_عربی https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
یادداشت اختصاصی #جواد_کلاته_عربی https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
‌ ‌کتاب‌خوار را واقعن نمی‌فهمم! کتاب، چیز خوبی است. خریدن کتاب و نگهداری‌اش توی کتابخانه‌ی شخصی هم خوب است. حتی پُز دارد. اما مطالعه‌ی کتاب، خوب‌تر است. چیزی که فقط بخشی از کتاب‌خرها و کتاب‌دارها از آن عبور کرده‌اند. یعنی کتاب را برای "خواندن" تهیه کرده‌اند، نه برای ارضای حسِ کتاب‌داشتن یا پُز دادن و این حرف‌ها. بین کتاب‌دوست‌ها این یکی خیلی محترم است. چون کتاب‌ها پر از اطلاعات‌اند. چون پر از تجربه‌های انسانی‌اند. چه رمان‌هایش که تجربه‌هایش ساخته‌ی ذهن یک آدم خلاق است و چه کتاب‌های خاطره که راوی تجربه‌های واقعی‌اند. کتاب‌های حوزه‌ی علم و اندیشه هم که جای خودشان را دارند. ‌ اما یک چیزی! این روزها میان واژه‌هایی که پیشوندِ کتاب‌ دارند، سر و کله‌ی واژه‌ای پیدا شده که روز به روز دارد بین ماهایی که ربطی به کتاب داریم، مشتری بیشتری پیدا می‌کند؛ "کتاب‌خوار". ‌ ‌و این یکی را واقعن نمی‌فهمم. کتاب‌خوار اگر به معنای کسی است که محتوای کتاب را جذبِ روح و جانش می‌کند که خیلی هم عالی. اما بعید می‌دانم این واژه، ساخته‌ی ذهن یک چنین آدم‌هایی باشد. ‌ ‌چیزی که بیشتر دیده‌ام می‌گوید: کتابخوار به آدمی می‌گویند که فقط تُندتُند کتاب می‌خواند. یعنی تمامِ هنرش، همین است. این کتاب تمام می‌شود، بلافاصله می‌رود سراغ کتاب بعدی. اما این که نشد کار! مگر خودِ کتاب‌خواندن، می‌تواند هدف باشد؟! ‌ ‌خب بزرگوار! اجازه بده کتاب قبلی‌ای که خواندی، کمی با روح و جانت بازی کند، با درونِ تو درگیر شود، بعد برو دنبال یک کتابِ دیگر... ‌ ‌ ‌ 👌🏻📚‌ https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ 👇🏻‌‌ ‌ ‌ابراهیم با اشتیاق بُرد مصری را دست داد. میدانست که علیرغم سن و سال کم در مجالس درس حضور داشته. فاطمه سوالات را با دقت خواند و گفت: «اجازه میدهی پاسخ سوالات را بنویسم؟» ابراهیم لبخندی زد وگفت:«حتما صبر کن برایت و مرکب بیاورم» ‌ مردهای کاروان، را به قصد دیار خود ترک کردند. هنوز از مدینه دور نشده بودند که چند سوار به آنها نزدیک شدند. رئیس کاروان، موسی‌بن‌جعفر را شناخت. از اسب پیاده شد و مشتاقانه به سمت او رفت. (ع) نیز از اسب پیاده شد. سلام کرد و با مرد دست داد. مرد گفت: «همراهانم سوالاتی از محضرتان داشتند؛ اهل منزل گفتند سفر هستید» امام گفت: «سوالات‌تان چه بود؟» رئیس کاروان بُرد مصری را از میان عبایش درآورد و گفت: «دختر گرامی‌تان فاطمه خانم پاسخ آنها را برای ما نوشتند.» امام پاسخ ها را گرفت و تمام آن را خواند. لبخند بر لبش نشست و سه بار زیر لب گفت: «فداها ابوها؛ پدرش به فدایش» رو کرد به مرد و گفت: «پاسخ من نیز به سوالات شما همین ها بود.» ‌ ‌*** ‌ ‌محبت‌ها اگر حقیقی باشند، همرنگی می‌آورند. اینکه دلت با کسی باشد، چشم و گوشت همیشه به او باشد، هم و غمت این باشد که او چه می‌گوید، چه‌ می‌کند و چگونه حرف می‌زند؟ ‌چگونه بلند ‌می‌شود و می‌نشیند، چگونه مقابل ظلم می‌ایستد و چگونه در نگاهش فقط دیده می‌شود و لاغیر، تو را همرنگ خودش می‌کند. ‌ محبت‌ها اگر واقعی باشند شباهتی ماندگار و مثال‌زدنی ایجاد می‌کنند، آنگونه که گذر زمان ذره‌ای از رنگش را به خود نمی‌گیرد. دختر ماه، داستان کودکی است که از کودکانه‌های خود گذشته و چون در کودکی مرجع درماندگان است. دختر ماه داستان مشابهت و سنخیتی است که از پس محبت‌ها و عشق‌ها ساخته شده‌است. دختر ماه داستان زندگی یک ماه نیست، داستان زندگانی مجموعه‌ای از است. این کتاب، داستان دختری است که هم امام است، هم امام است و هم خودش حق امامت بر عالم را دارد. این روایت، قصۀ تکرار ، قصۀ تکرار و ، قصۀ تکرار بین خواهرها و است. اینجا دوباره (س) و عزیزترین عزیزان، (ع) زنده می‌شود. اصلا خواهرها در این عالم آمده‌اند تا روایت‌گر دردهایی باشند که کشیده‌اند... ‌ ‌دختر ماه، روایت داستان زندگانی روحی فداه است که از کودکی کنار برادرش (ع) بزرگ می‌شود و همانند او خورشیدی درخشان برای عاشقان و مریدان اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌شود. ‌ دختر ماه را خواندم، به امید اینکه: آنان‌که را به نظر کیمیا کنند، آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند؟... شما هم بخوانید به امید اینکه: آنان که خاک را به نظر کنند، حتما شود که گوشۀ چشمی به ما کنند... ‌ @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ 👇🏻‌‌ ‌ ‌مادر سر از سجده که برداشت بلند گفت: الله‌اکبر... و با چشم و ابرو اشاره کرد به آشپزخانه !ما معنی الله‌اکبرهای مادر را خوب می‌فهمیدیم. مثلا این الله‌اکبر یعنی نسرین برو آبغوره و نمک سالاد رو اضافه کن. الآن نغمه میاد. ‌ ‌*** ‌ ‌نمی‌دونم تا امروز تونستید با شخصیت یا ارتباط بگیرید یا نه!! ‌اگه تونسته باشید، حتماً شما هم می‌دونید که وقتی به دل شخصیت داستان می‌ده دیگه باهاش می‌خنده و گریه می‌کنه، می‌خوابه و بیدار می‌شه، باهاش سفر می‌کنه و خلاصه باهاش زندگی می‌کنه. البته شاید طعم این تجربه با چشیدن بعضی کتابا زیاد شیرین به‌نظر نیاد ولی من می‌خوام امروز کتابی رو پیشنهاد بدم که مطمئنم به‌راحتی می‌تونید با شخصیت داستانش همراه بشید و باهاش زندگی کنید. می‌تونید باهاش کنید، بزرگ شدنش رو ببینید، و شدنش رو ببینید و حسابی نگران زندگیش بشید. کتابی که یک زندگی‌ای رو روایت می‌کنه که گاهی اضطراب، گاهی ، گاهی نگرانی، گاهی دلشوره، گاهی و خلاصه یه زندگی واقعی رو به نمایش می‌ذاره. این کتاب رو از دست ندین و با خوندنش لذت ببرین👌🏻 ‌ @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
‌ ‌‌با توجه به تاکید و توصیه‌های مقام معظم رهبری در زمینه کتاب و کتاب‌خوانی به نظرم بهترین کار این هست که در عرصه فرهنگی سرباز خوبی باشیم و به این امر اهتمام داشته باشیم. ‌ یکی از چیزهایی که فکر می‌کنم می‌تونه تاثیر مثبتی در روند و ادامه‌دار بودن بحث کتاب‌خوانی تاثیر گذار باشه این نکته هست که: هر روز مطالعه داشته باشیم حتی کوتاه و در حد چند صفحه... ‌ تداوم در مطالعه باعث می شه، کتاب جای خودش را در بین برنامه‌های روزمره زندگی ما باز کنه. البته که پارامترهای مهمی مثل چه نوع کتابی بخوانیم را باید مد نظر داشته باشیم. ‌ 👌🏻📚‌ @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
معرفی_کتاب 👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم انتشارات ‌‌ ‌ 👇🏻‌‌ تا به دامن ننشیند ز نسیمت گردی دائما دل نگرانم نکند برگردی "چیز عجیبی نیست در زندگی هر آدمی هستند آدم‌هایی که وقتی بر می‌گردند، آدم کمی نگران می‌شود " در بیابان گر به شوق خواهی زد قدم چند کفش خوب حتما با خودت به آنجا ببر "چیز خاصی نیست چون بین راه فراوان است کفش لازم می شود " کردم روانه هر چه داشتم به شهر شاید کز آن میانه یکی شود " معلوم است بحران از زمان حافظ و بلکه قبل‌تر بحران بوده است " *** " فیضاََ لَه " مجموعه تک‌بیتی‌های طنز آلودی از ناصر فیض معاصر است که توسط کتاب قاف به بازار عرضه شده است. ناصر فیض شاعر خوش‌آوازه و محبوب در کتاب فیضاََ لَه ابیات مشهوری از شاعران ایرانی از جمله را نقیضه‌گویی کرده است. یک مصرع از حافظ ، یک مصرع از شاعر امروزی... این شوخی را خیلی از شاعران انجام داده‌اند، اما واقعیت این قضیه این است که شوخی‌های "ناصر فیض" یا همان جنابِ حافیض رنگ و بوی دیگری دارد... این کتاب شامل صد تک‌بیت مشترک حافظ و ناصر فیض به همراه توضیحات شاعرِ طنازِ ما در باره هر بیت است. وی در همین زمینه سروده است: این سخن باور کنید از حُبّ -فرضا- جاه نیست زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست جز " کتاب "فاضل و " ایضاََ لَه " این کمترین بیش از این هم گر بگردی در نمایشگاه نیست! لطف این اشعار شکی نیست در آن دائم است گرچه لطف دیگران هم گاه هست و گاه نیست! اهالیِ و علاقه‌مندانِ این شاعر را با کتابِ وی می‌شناسند. فیض بوکی که توانست در دوره‌ای که هیچ کتاب‌ادبی موفق به دریافت نشده بود، جایزه کتابِ شایسته فصل را از بیست‌و‌ششمین انتخاب بهترین کتاب فصل از آن خود کند. ، از دیگر آثار جذاب و دلنشین ناصر فیض است. از می‌توان به عنوان کتاب روان و دلچسب در دورهمی‌هایی چون استفاده کرد تا لذت و طنازی که باید را در کنار خانواده تجربه کرد.‌👌🏻 @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب انتشارات (موسسه فرهنگی هنری ایمان جهادی) ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌جلد سبز رنگش را باز می‌کنی و از لابه‌لای سفید و سیاهِ حاشیه و متن در صفحاتش، خطِ سرخِ تشیع را و امواج خروشان را تماشا می‌کنی و لذت می‌بری… هر چند سطری که پیشروی می‌کنی دلت نمی‌آید ادامه دهی! دوست داری چشمانت را ببندی؛ انگشتانت را لابه‌لای صفحاتش بگذاری؛ را در آغوشت بگیری و … در آنچه استاد گفته دوباره بیاندیشی و مرورش کنی. دوست داری بعضی جملاتش را حفظ کنی و در خاطرت آن‌ها را حک نمایی… چه‌قدر ! چه‌قدر مستدل! چه‌قدر آهنگین و دلنشین! ‌ امواج بلند کتاب استاد، صخره‌های تحجر، جمود و قعود را در هم می‌شکند و وجودت را کم‌کم به درون دریای عمیق فکر اسلامی‌اش می‌کشاند. نمی‌توانی از کلمه‌ها و جمله‌های رسا و گوارایش به‌سادگی دیدن و رد شدن، عبور کنی. ‌ این کتاب، کتابِ خواندن و پاس‌کردن نیست. کتابِ تورق و مزه‌مزه و براندازکردن هم نیست. دائم مجبوری لابه‌لای کوچه پس کوچه‌های آن بایستی و نفس‌های عمیق بکشی. ‌ نه اینکه نثرش روان نباشد؛ اتفاقاً متنش روان است اما بطنش بیکران ... استاد از لابه‌لای کتاب ، درس مبارزه را و معنای امروزین کلام خدا را پرده‌برداری کرده و مقدمات یک قیام متفکرانه و یک انقلاب مستمر قرآنی را پایه‌گذاری نموده است؛ ساده، صمیمی، نوآورانه، ادیبانه، حکیمانه، مستدل و از همه مهمتر، انقلابی. اشتباه گفتم … کتاب، انقلابی نیست؛ انقلابی‌ساز است و انقلابی‌پرداز. ‌ استاد از می‌گوید؛ از توحید و لوازم موحد بودن؛ از و تعهدات ایمان؛ از نبوت و امامت و ! چه سالی؟ سال ۱۳۵۳، در . ‌ بله؛ محتوای کتاب مربوط به 45 سال قبل است اما مساله‌ها و معضلات مبتلابه اجتماعیِ امروز ما را نسخه‌پیچی می‌کند. ‌ باید این کتاب را بخوانیم تا بفهمیم که تا یقین‌آوردن و انقلابی‌بودن و موحد‌ حقیقی‌ شدن، فاصله زیاد است و راه پیمودنی، دراز… ‌ مشکل و درد خیلی از ما در مبانی و بینش‌های مغلوط و مخلوط به ایسم‌های الحادی است. این، یک علاج واقعی و یک درمانِ دردسترس است. @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
یادداشت اختصاصی #میثم_رشیدی_مهرآبادی https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
یادداشت اختصاصی #میثم_رشیدی_مهرآبادی https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ket
‌ ‌‌کتابخوانی کافی نیست! راستش را بخواهید، امسال اولین سالی است که هفته کتاب، برایم رنگ و بوی «کتاب» داشت. وقتی دنبال علتش می‌گشتم، فقط به یک جواب می‌رسیدم؛ برنامه‌های هفته کتاب به مراسم‌های رسمی و عصاقورت داده دولتی خلاصه نشد و هر کسی اهل کتاب و کتابخوانی بود، حرکتی کرد و اثری از خود به جا گذاشت. از علاقمندی که در صفحه مجازی‌اش با سه چهار هزار فالوور، مسابقه کتابخوانی راه انداخت تا دست‌اندرکاران همین صفحه که به جای کارهای کلیشه‌ای و کم‌تاثیر، سراغ نویسندگان رفتند تا آن ها را بی‌واسطه با مخاطبانشان روبرو کنند. رمز ماندگاری کتاب‌ها هم همین است. کتاب‌هایی که به واسطه تلاش ناشران، نویسندگان و مترجمان به میان مردم می‌روند در ذهن‌ها می‌مانند و در مقابل، کتاب‌هایی که حمایت‌های دولتی دارند، معمولا نصیب انبارها و کتابخانه‌های خاک خورده می‌شوند. کتاب‌ها بعد از انتشار، متولد می‌شوند و باید دستشان را گرفت و پا به پا برد؛ کاری که به تنهایی از دست اندرکاران تولید آن‌ها برنمی‌آید. تاثیر اقدامات دلی و خودجوش عاشقان کتاب در این زمینه، هم بُرد بیشتری دارد و هم برکت مضاعفی را به دنبال خواهد داشت. بخواهیم یا نخواهیم وارد عصری شده ایم که ضربات دوری و غفلت از کتاب چند برابر شده و ضررهای آن دامن فرزندان و نوادگان ما را هم خواهد گرفت؛ پس بدانیم خواندن کتاب، کافی نیست. باید بعد از خواندن کتاب، درباره‌اش بنویسیم تا کتاب‌های خوب، ارج ببینند و کتاب‌های معمولی و کم ارزش، از دایره حذف شوند. گام بعدی همه دوستداران کتاب، نقد و بررسی انبوه کتاب‌هایی است که چاپ و منتشر می‌شوند و انتخاب از بین آن‌ها روز به روز سخت تر می‌شود... ‌ ‌‌ 👌🏻📚‌ @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ کتاب به قلم ترجمه نشر 👇🏻 هنگامی که را دوباره آغاز می‌کرد، هنوز کاملاً نه در گذشته بود و نه در حال و با توالی سریع به خیلی چیزها تبدیل شد. "پیتر آلتگلد" پسرک روستایی، پیتر آلتگلد سرباز، پیتر آلتگلدِ ولگرد، پیتر آلتگلدِ سرگردان که در جایی که امیدی وجود نداشت در جست‌‌وجوی بود. پیتر آلتگلدِ محتضر، زنده، شکست‌خورده، پیروز. آغاز دگرگونی را به یاد می‌آورد؛ هنگامی که در ژرفای بیماری و نومیدی مردمانی را یافت که به او نیکی کردند، کمکش کردند و غذایش دادند. این خاطره‌ی خوبی بود که می‌توانست آن را زنده کند و به‌طور کامل به ضمیر آگاه آورد و فقط از این درشگفت بود در پس فکرش چه چیزی نهفته بود که ناراحتش می‌کرد. ‌ ‌*** کودکی سیاه‌پوست با چهره‌ای به گفته‌ی دیگران زشت‌طوری که هیچ‌فردی میل به هم‌صحبت‌شدن با اوندارد. از مهاجرانِ آلمانی‌تبارِ منفور و مطرود حتی برای ... جانِ‌پسر، مقصد شلّاق‌های است، شلاق‌هایی که به‌شکل جنون‌آمیز بالا می‌رود و بر تنِ فرود می‌آید؛ گویی پدر قصد دارد عقده‌ی تمام بدبختی‌ها و سختی‌های زندگی را برتنِ پسر خالی کند، پس تا توان دارد سنگین می‌نوازد... پسر، فرار را برقرار ترجیح می‌دهد؛ فرار از کار طاقت‌فرسا در کشتزار و شلاق، و پیوستن به اتحادیه‌ی الغاگرایان! پناه‌بردن به و حتی ! حتی تحمل مرگ هم از تحمل شلاق‌های پدر برایش گواراتر است! پسرک از جنگ بر‌می‌گردد و حالا دیگر پسرک نیست و نوجوانی‌ست برومند. به خانه بازمی‌گردد ولی بازهم تابِ شلاق‌های‌پدر را ندارد. می‌رود که بخواند، معلمی را انتخاب می‌کند و می‌شود ولی چشم‌انداز و آینده‌ی شغلش با آرمان‌هایش جور درنمی‌آید. پس لباس معلمی از تن بیرون میکند و جامه‌ی می‌پوشد و می‌شود کارگرِ راه‌آهن. کار در ارمغانی جز بیماری و آوارگی برایش ندارد. آواره و بیکار می‌شود امّا کم نمی‌آورد؛ این‌بار با اراده‌ای قوی‌تر، تصمیم می‌گیرد برای همیشه از دور سختی و حقارت خارج شود: می‌خواند، می‌شود، و بعد فرماندار ایالت و بعد رهبر حزب.... حالا دیگر او یک فرماندارِ قدرتمند و ثروتمند است با همسری زیبا. جان پیتر آلتگلدِ چهل‌ساله که حالا دادستانِ ایالت است با پرونده‌ی چند شورشیِ مدافعِ حقوق کارگران، روبرو می‌شود که هم‌اکنون ۴نفر از آنان اعدام شده‌اند، یک‌نفر در زندان خودکشی کرده و ۳نفر دیگر هم در حبس به‌سر می‌برند. این پرونده چالشی بزرگ برای قاضی آلتگلد به‌وجود می‌آورد و او را در برزخی بین و می‌اندازد که نوع برخورد و تصمیمِ وی در جریان این پرونده بر جذابیت و کشش داستان می‌افزاید.👌🏻 ‌ "آمریکایی" نوشته‌ی پرقدرت و جسورانه‌ی "هاوارد فاست" و ترجمه‌ی زیبای "فریدون‌ مجلسی" کتابی‌ست خواندنی که نیز در جمع مدیران مسئول و سردبیران نشریات خواندن آن را به همگان توصیه کرده‌ و از "هاوارد فاست" به عنوان یک ی خوب آمریکایی یاد کرده‌اند. @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب به قلم نشر ‌ ‌ ‌👇🏻 ‌ ‌صادق می‌گردد دنبال که همیشه او را عاقل‌تر دانسته است حتی در این‌جور وقت‌ها. سایت‌ها نوشته‌اند که هاشمی بعد از انداختن خود در گفت: " انتخابات این دوره را از هر دوره حساس‌تر می‌دانم." فیلمشان هم هست و دانلود می‌کند. زن هاشمی را نشان می دهد که خیلی ناراحت است: " اگه نشه ،مطمئنم رای میاره " و پیرزن ادامه می‌دهد: "اگر تقلب شد، مردم بریزن تو خیابونا" و صادق هی فیلم را از اول می‌آورد و نگاه می‌کند:" این فیلم واقعیه؟ ساختگی نیست؟ یعنی چی بریزم تو خیابونا؟" ‌ ‌*** ‌ ‌روایتی بدون روتوش از ۸۸ !!! دقیقا نیمه شب یک روایت با ساختاری داستانی و وقایع مستند است و با نگاهی موشکافانه به حوادث سال 88 می‌پردازد. در این به شخصیتی می‌پردازد که در طول داستان دچار تحول خواهد شد. دقیقا نیمه شب، رمز عملیات ۲۸_مرداد بود که پس از گذشت چندین سال، توسط معاندان، رمز آغاز شورش‌های سبزی‌ها شد. دانای کل، روایتگری این چند روز را بر عهده دارد و صادق قندریز را به عنوان شخصیت اصلی داستان انتخاب کرده است. 《می‌خواهم خودکشی کنم، کمک می‌کنی؟》جرقه آغاز ماجرا با این پیامک بود و این‌گونه بود که صادق وارد بازی با لیلی و بازی با آتوسا، سایه و ... شد. دقیقا نیمه شب، جزء معدود کتاب‌هایی است که درباره فتنه ۸۸ بی‌طرفانه نوشته شده و مخاطب را در سیر داستان رها می‌کند تا خود قاضی این بل‌بشوها باشد و انگشت اتهام را درست نشانه بگیرد. افشاگری‌های موجود در این کتاب، حالتان را خوب خواهد کرد. @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
یادداشت اختصاصی #زهره_شریعتی https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
‌ ‌‌منتهای آرزویم در چهارده سالگی این بود که مرا در یک کتابخانه بزرگ سال‌ها حبس کنند. مجنونِ بوی کاغذ و کلمات بودم. یک بار در جایی خواندم که مادری یا پدری به فرزندش توصیه کرده بود: "مراقب باش زیادی کتاب نخوانی، چون همه چیز برایت قصه می‌شود و تمام." آن موقع نفهمیدم منظورش را. یعنی چه؟! خیلی هم دلش بخواهد بچه‌اش اهل مطالعه باشد. اصلا قصه بشود، مگر قصه چی‌اش از بقیه کتاب‌ها کمتر است؟! ‌ حالا و در چهل سالگی، کم کم دارم از عمق جان، حرفش را می‌فهمم. درک می‌کنم وقتی چیزی فقط خوانده شد، قصه می‌شود... و اگر به خواندن قصه قناعت کردی، بی‌آنکه قصه خودت را بنویسی، بدون آن که عملی یا رفتاری از تو تغییر کند و کجی‌هایت راست و درست بشود، بهتر نمی‌شوی. عالم بی‌عمل و زنبور بی‌عسلی هستی که البته برای این هدف، زندانی شدن در کتابخانه نه تنها لازم و گافی، که مطلوب هم هست. با این همه، عالم بی‌عمل بودن هرچند کم خسرانی نیست، اما از عالم بدعمل و بدرفتار که آبروی علم و دین و دانش را ببرد یا حق مردم را زیر پا بگذارد بهتر است. این را هم در همان چهارده سالگی یاد گرفتم؛ وقتی مشترک ماهانه کتابفروشی کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان بودم و هر بار که پست بسته کاغذی ضخیم و حجیم کتاب‌ها را می‌آورد، از عطر کاغذ تیره‌اش سرمست می‌شدم و رویش این حدیث امام علی(ع) را به خط نستعلیق می‌خواندم: "هرکس خود را با کتاب‌ها سرگرم کند، آرامش خاطر را از دست نخواهد داد." ‌‌ 👌🏻📚‌ @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ کتاب نشر ‌ ‌ ‌👇🏻 ‌ ‌به راستی! شهامت در سخن و بلاغت از یک بانوی داغ‌دیده و مصیبت رسیده و آن‌همه صدمات و گرسنگی و تشنگی‌ها و بی‌خوابی‌ها و ناملایمات دیده را جز کرامت، بر چیز دیگری نمی توان حمل کرد و به گفته یکی از بزرگان بدون نیروی الهی و مدد غیبی مقدور نیست.‌ ‌ ‌*** ‌ ‌ (س) به‌دنیا آمد تا را شرمنده کند. زینب (س) زینت پدر که برای احیاء دین ، داغ‌های فراوان به جان خرید. وقتی نام زینب (س) را می‌شنویم یاد می‌افتیم یاد کوفه و شام... یک خواهر ، مهربان، مادر فداکار، عمه دلسوز، خطیب و سخنران توانمند و یک زن صبور... این فقط قسمتی از زندگی پر از رنج و صبر که نه! زندگی پر از بندگی زینب (س) است. اگر زینب (س) در برابر سختی‌ها و مصائب دنیا فقط صبر پیشه می‌کرد زینب نمی‌شد. اگر فقط خواهر دلسوز، دختر فداکار و مادر نمونه بود نمی‌شد. اگر فقط سخنران توانمند و دلیر کاخ یزید بود که عالمه غیرمعلمه نمی‌شد. زینب (س) عقیله‌بنی‌هاشم و عقیله عرب و عقیله عالم شد چون در حمایت از پدر و برادران، از "گوهر " دفاع کرد، در خطبه‌های کوبنده‌اش، تربیت ظلم‌ستیزی زهرایی را نمایان کرد و در تحمل مصائب و استقامت درس بندگی که از حضرت‌علی (ع) به ارث برده بود را پس داد که جز زیبایی نمی‌دید و راضی بود به رضای مولایش. ‌ زینب (س) زینب شد و یزیدیان برنتابیدند زنی هم (ع) باشد و هم (س)! کتاب سیری در زندگانی بانوی صبر است که به کودکی، و بیان گوشه‌ای از فضایل و کرامات ایشان و سفر تاریخی کربلا می‌پردازد. این کتاب بیانگر شهامت و شجاعت و قدرتی است که از نیروی ایمان بانوی علم، معرفت، صبر و پایداری حکایت می‌کند. از بزرگواری و کرامت حضرت زینب هرچه‌ گفته شود کم است. راستی ما چقدر چون زینب(س) زینت پدرانمان هستیم؟ چطور می‌شود زینبی شد بی آنکه زندگی زینب (س) را ورق بزنی... چطور می‌شود کربلایی شد بی آنکه زینب را بشناسی ... مگر نه اینکه کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود؟ این کتاب رو برای شناخت بهتر ابعاد زندگی بانوی صبر مطالعه کنید👌🏻 ‌ ‌ ‌قدمت روی چشمان اهل زمین🌸 بمناسبت (س) @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌کتاب به قلم انتشارات وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ خوشحال بودم از اینکه، یک نفر قدر دانسته و قبل از اتفاقات هولناک به سراغ دومین رفته و خاطرات شفاهی‌اش را جمع آوری و منتشر کرده است. مستنداتی که بخش‌هایی از آن را، جسته گریخته در خاطرات دیگر ، خواندیم و کرور کرور غرّه شدیم از حضور این ... ‌ فرصت نکردم تمام کتاب را، قبل از عروجش بخوانم شما بخوانید... می‌گویند ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه‌ست... همیشه زنده‌است و خواهد ماند... ‌ حالا عجز کلمات را دریافته‌ام... ‌حالا که "دیگر صدایش را نمی‌شنویم" ... ‌حالا که به یکباره وجود و روحمان مملو از نفرت و خشم است... حالا که ...... ‌ کلمات برای وصف حضورت کم می‌آورند، پا پس می‌کشند، ناله می‌کنند، چهارستون بدنشان به لرزه می‌افتد ... ظرف کلمات برای شرح اُبهتتان کوچک است. ‌ عکس‌های ضمیمه شده انتهای ، جرقه می‌شوند برای ازدحام بغض‌ها، سیلاب اشک راه می‌اندازند، دل می‌بَرند... ‌ مردِاسطوره چندین نسل، ، محبوبِ مردم ، ... ‌ ‌ بمناسبت شهادت 😞 @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab