eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا روز سوم سفر ما قرار بود به و حضور در محلی جای قدمای شهید چمران یه حس فوق العاده ای بود اما هویزه ی چیز دیگه بود محل شهادت و یارانش که مثل سیدالشهدا تشنه لب شهید میشن بعثی ها نامرد با تانک از روشون رد میشن 😔😭 اینجوری بود که هشت سال تنهایی جنگیدیم یه مشت از خاکمون کم نشد یه بخشی از هویزه معتلق به پیکرای پاک شهدا بود یه شهیدی بود شهید ازدواج -عطیه متوسل شو بلکم زبان آقای علوی بازشد بازم نشد بهش تخم کفتر میدیم 😁🙈 چندتا ردیف پایینتر بود همون شهیدی که خودش یه دخترخانم میطلبه میگه بیا هویزه سر مزارم شهدا واقعا زنده ان معراج الشهدا وقتی پیکرای کفن پیچ شهدا دیدم نالهام بالا گرفت وای یا زینب اگه پیکر قشنگ حسین من سالها بعد اینطوری برگرده من چه کنم سفر راهیان نور ما عالی تموم شد من بارها شکستم خرد شدم ساخته شدم و بسم الله گفتیم برای شناخت شهدای بیشتر خیلی سریع فروردین جاش ب اردیبهشت داد درست زمانی ما مشغول امتحانای میان ترم بودیم یه خبر از سوریه قلب ایران لرزاند آن ...... نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
و اون هم خبر شهادت جمعی از پاسدار ایرانی در بود تمامی این شهدا پیکراشون در منطقه جا مونده بود و تمام ایران داغدار شد، از تعداد کل شهدای خان طومان سیزده پاسدار برای سپاه مازندران بودن 🕊سید رضا طاهر 🕊حسن رجایی فر 🕊حبیب‌الله قنبری 🕊سید جواد اسدی 🕊رحیم کابلی 🕊حسین مشتاقی 🕊علی عابدینی 🕊علیرضا بریری 🕊محمد بلباسی 🕊محمود رادمهر 🕊سعید کمالی 🕊رضا حاجی زاده 🕊علی جمشیدی این خبر اونقدر سنگین بود که شوکه شدیم بین شهدای خان طومان بودن کسانی همسراشون روزای آخر بارداری بودن ‌ شهدای بودن که فرزنداشون بعد از شهادت به دنیا اومدن 😔😔😔😔سخت بود این خبر و من یاد روزای شهادت حسین افتادم امتحانای خرداد خیلی سریع اومد و رفت و من با معدل بیست قبول شدم اما عطیه با معدل ۱۸/۹۰قبول شد بعد از امتحانات شوک عجیبی به منو عطیه وارد شد نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
حدودا یک هفته بعد از تعطیلی امتحان ها رفتیم معراج الشهدا و اسامی شهدای صابرین لیست کردیم سیزدهم شهریورماه نود یگان صابرین در دشت جاسوسان در مبارزه با پژاک سیزده پاسدارش شهید میشن ۱.(کمیل)_صفری_تبار ۲. ۳. ۴. ۵. ۶. ۷. ۸. ۹. ۱۰. ۱۱. ۱۲. ۱۳. بین تمام اسامی شهدای پژاک از صابرین تهران اسم مصطفی صفری تبار دل منو ب سمت خودش برد شهیدی تازه دامادی که به جای جشن عروسی شفاعت بهشت به تازه عروسش هدیه داد بهار با خانم صفری تبار آشنا بود قرار شد باهشون صحبت کنند ما بریم -عطیه میای خونه ما ؟ عطیه :نه من قراره با بچه ها برم کهف الشهدا -باشه پس یاعلی التماس دعا تا برسم خونه خیلی طول کشید تا پام گذاشتم داخل خونه دیدم مامان بی حال افتاده روی مبل چشمای باباهم قرمزه -چیزی شده ؟ خبری از حسین اومده ؟ با این حرفم گریه مامان اوج گرفت -مامان پیکر حسین پیدا شده تروخدا ؟ مامان:برای فاطمه خواستگار اومده قراره هفته بعد عقد کنند 😭 به زحمت بغضم قورت دادم گفتم برای این ناراحتی ؟ مادرم باید خیلی خوشحال باشی که یه نفر دیگه تو عذاب بی خبری ما باشه پاشو عزیزدلم پاشو حاضر شو بریم شام بیرون بعدش میریم مزارشهدا تا مامان رفت خودم افتادم رو زمین دستم گذاشتم روی قلبم بابا:زینبم خوبی؟😔 -خوبم بعداز شام رفتیم بهشت زهرا مامان بابا پیش شهید میردوستی موندن من راهی قطعه سرداران بی پلاک شدم رفتم پیش شهیدم هق هقم سکوت شب میشکست حسین خودت مامان آروم کن 😭 مداحی این گل را به رسم هدیه گذاشتم تا آروم بشم ....عصر ❤️💙 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
💐💐💐💐
💙❤️رمان هادی دلها❤️💙
بسم رب الشهدا قرار بود طوری بریم شمال که بعداز مراسم عقد فاطمه بشه اما گویا شهدا حال بی تاب دلمون میدونستن پیکر شهید حسین مشتاقی از شهدای خان طومان برگشت مامان بابا با شنیدن اسمش بی تاب شدن و دو روز قبل از تشیع راهی نکا شدن منم رفته بودم خونه بهار اینا پیش بهار خوابیده بودم بهار: زینب حال مامان بهتره ؟ -نمیدونم مامان خیلی تنهاست من که خونه نیستم یه چیزی چندروزه تو فکرمه ولی از واکنش مامان میترسم بهار:چی -بریم سرپرستی ی بچه قبول کنیم سر مامان هم گرم میشه بهار: خیلی خوبه که خودم بهش میگم بالاخره روز حرکت ما به محل پروش کمیل رسید کمیل صفری تبار خودش متولد ۶۹بوده و همسرش ۷۲ خانم مریم یونسی یه خانم کاملا صبور وقتی دیدمش به آغوشش پنهان بردم نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
بسم رب الشهدا اولین جایی که با خانم یوسفی رفتیم مزار خود شهید صفری تبار میان مزارشهدا تنها مزاری که سنگ قبر نداشت شهید صفری تبار بود -خانم صفری تبار چرا شهیدتون سنگ مزار نداره ؟ خانم صفری تبار: کمیلم قبل از شهادت خودش گفته بود شهید که شد مزارش سنگ نداشته باشه مثل حضرت زهرا مزارش خاکی باشه -الهی بمیرم فدای دلتون بشم خانم صفری تبار آقا کمیل چطوری شهید شد ؟ خانم صفری تبار:کمیلم تو عملیات مبارزه با پژاک شهید شد اون شب آخر یعنی ساعت ده شب دوازدهم شهریور که باهم صحبت کردیم وبعد خداحافظی که قطع کردم چندساعت بعدش یه چنددقیقه ای داشتیم به هم پیام میدادیم،گفتم کمیل جان توروخدا مواظب خودت باش،گفت نگران نباش عزیزم رزمایش مختصره نگران نباشین گفت خانم صورتم سوخته بخاطر گرمای اینجا«گفتم اشکال نداره،دلت نسوزه»گفت دل منم سوخته عزیزم، قبل از اینکه پیام آخرش رو بخونم بین پیام دادن ها خوابم برد،که ای کاش..ای کاش..ای کاش خوابم نمیبردو بیشتر باهاش حرف میزدم توی عالم خواب دیدم یه تابوتی هست وتوی تابوت یه جنازه هست که یه پارچه مشکی روش کشیدن هیچ جای این جنازه مشخص نبودو فقط لب های جنازه مشخص بود پیش خودم گفتم این لب ها چقدر آشناست!چندنفر اومدن این جنازه رو تشییع کنن ولی به جای لااله الا الله میگفتن یاامیرالمومنین،یا امیرالمومنین،یاامیرالمومنین یهو این جنازه با صدای بلند گفت یاااااعلیییی!اونقدر باابهت وبلند این جمله رو گفت که از شدت ترس از خواب پریدم،گوشی رو برداشتم که به کمیل زنگ بزنم تا باشنیدن صداش دلم آروم بشه دیدم گوشیش خاموشه وساعت رو نگاه کردم دیدم حدودا ساعت چهار یا پنج صبحه دقیقا یادم نمیاد..بعداها که قضیه خوابم به گوش همرزم های کمیل رسید گفتن خیلی جالبه!آخه اون شب عملیات فرمانده کمیل اینا یعنی شهیدجعفرخانی که باکمیل اینها به شهادت رسید اسم عملیات رو گذاشته بود یا علی بن ابی طالب وکمیل هنگام شهادت ذکر یاعلی روی زبانش بود... -😭😭😭الهی بمیرم برای دلتون خانم صفری تبار:خدا نکنه عزیزدلم ان شاالله عمرت سالها ب دنیا باشه میخواهید بریم دریا ؟من اونجا با کمیلم خاطره قشنگی دارم -آره عالیههههه وقتی رسیدیم دریا خانم صفری تبار گفت : من وکمیل باهم چندروزی میشد که عقد کرده بودیم،یادمه یه روز که باهم کنار دریا رفته بودیم گفت خانم جان یه رازی رو باید بهت بگم که فقط به یکی از دوستام گفتم با تعجب گفتم چی!؟گفت من چندسال پیش که مجرد بودم شبی یه خواب عجیبی دیدم،خواب دیدم یه آقای قد بلند با محاسن بلند که چهره بسیار نورانی داشت اومد پیشم ودوتا وعده بهم داد که یکیش یادم نیست،بهم گفت سال 89و90 دوتا اتفاق خیلی خوب برات می افته که باعث عاقبت به خیریت میشه، اولیش ازدواجه،دومیش...دومیش رو هرچی فکرمیکرد یادش نمی اومد و دائما فکرش رو مشغول کرده بود بیست وهفت بهمن ماه سال 89 باهم ازدواج کردیم و سیزده شهریور سال 90 به شهادت رسید... نام نویسنده :بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
بسم رب الشهدا داشتیم کنار دریا قدم میزدیم که عطیه پرسید :خانم صفری تبار من شنیدم ازدواجتون خیلی عاشقانه بوده درسته ؟ خانم صفری تبار عطیه گرفت تو دستش گفت : 🌹راوی من حجابم رو با کمک کمیل بهتر کردم،طوری که وقتی باهاش ازدواج کردم چادر سرم گذاشتم و روی حجابم وعقایدم بیشتر کار کردم با کمک کمیل.. بعد ازدواجمون همیشه بهم میگفت دوست داشت با دختری ازدواج کنه که خودش حجابش رو درست کنه والبته خود دختر هم دوست داشته باشه..منم دوست داشتم که زمانی میخوام ازدواج کنم حجابم رو بهتر کنم..البته خانواده منم مذهبی بودن..بالاخره یکی از فامیلهامون واسطه ازدواجمون شد... من وکمیل نذر امام حسین بودیم..طوری که برای اولین بار صحبت کمیل شد ایام محرم بودو برای آقا امام حسین حلیم درست میکردن ومنم سردیگ آقا امام حسین گفتم یا امام حسین اگه این پسر قسمت من هست اگه به درد من وزندگیم میخوره وصلت رو درست کن واگه نه خودت بهمش بزن،کمیل هم بعد عقدمون به من گفت جالبه!آخه منم همون شب رفته بودم سر دیگ آقا امام حسین وهمین رو از آقا خواستم عطیه :چقدر عاشقانه منم تازه محجبه شدم یعنی شهید هادی محجبه ام کرد خانم صفری تبار : ان شاالله یه همسر الهی نصیبت بشه عزیزم عطیه :ممنون 🙈😍 دیدار ما با خانم صفری تبار کوهی از تجربه ها بود یه بانوی صبور دهه هفتادی تصمیم گرفتیم یه دیداری هم با خانواده داشته باشیم خانواده شهیدی ک پیکر شهید برنگشت و حالا با چهار فرزند هست ... فردا ظهر❤️💙 نام نویسنده:بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
💐💐💐💐
💙❤️رمان هادی دلها❤️💙