eitaa logo
کانال ماه تابان
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
9 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
-دِ بده . تک ای کردم و گفتم: دیشب تو را ز تشبیه به ماه کردم. با حرکت و ابرو به اشاره کردم و با ادامه دادم: خاک تو سرم تو زشتی من کردم. همه خندیدیم و با بدجنسی گفت: مژده ای دل که نفسی می آید. با به خودش اشاره کرده و با لبخند گفت: خوب مگر گیر کسی می آید؟😆🤦‍♀ ❌ظرفیت محدود میباشد❌ 👇♨️👇♨️👇♨️👇♨️👇♨️ https://eitaa.com/joinchat/228196488C9a68984405
✍️ همسر یک طلبه پیرامون ترور چند طلبه در حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام) ✅ این را می‌دانید و شنیده‌اید که توی هر صنفی آدم خوب و بد هست. اما اینجا توی صنف تنها جایی‌ست که همه اعضا را به کردار آدم بده می‌شناسند و با دست نشانش می‌دهند. 📚 در سال‌های دور روایت های زیادی از کتک‌زدن و شکنجه‌کردن بچه‌ها در دیده‌ایم و شنیده‌ایم اما هیچ کس این صنف را به گری نمی‌شناسند. 👨🏻‍🎓 وقتی کسی می گوید که پدرش بوده، هیچ‌کس به خنده نمی‌گوید: «عه! بابای شما هم ترکه به دست بوده؟» 🧑🏻‍⚕ توی این سال‌ها بارها و بارها از زیر میزی گرفتن برخی ها، بی‌اخلاقی برخی پرستارها، روابط پیچیده و غیر اخلاقی برخی ها، کم‌فروشی کارخانه‌دارها، رشوه‌گیری برخی قاضی‌ها و... شنیده‌ایم. اما هیچ کدام را مطلقا نمی بینیم. ✴️ هنوز هم پزشک‌ها، پرستارها، قاضی‌ها و معلم‌ها و هستند و ما تشخیص می‌دهد که باید برای عده‌ای واژه استثنا را استفاده کرد. ‼️ اما اینجا، توی صنف ما همه به پای هم می‌سوزند. اگر خبر فلان نماینده مجلس و خورد و بردهایش بپیچد، از فرداش نگاه مردم روی قبای زمستانه همسر من سنگینی می‌کند. اگر گران شود، روغن نایاب و جوجه‌های یک روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن کنند...شوهرم در بقالی باید به ده نفر پاسخ بگوید. چرا؟ چون هم‌لباس اوست. 🔰 فرقی نمی‌کند که ما از آقای رئیس‌جمهور چقدر باشد، اینکه گرانی بنزین اول از همه کمر نحیف ما را می‌شکند، اینکه ما مدت‌هاست رنگ گوشت قرمز را ندیده‌ایم، مهم نیست. مردم به است و چشم فقط لباس را می‌بیند. 💔 خانواده فشار زیادی را تحمل می‌کنند. این را فقط از تجربه زیسته خودم نمی‌گویم. ده سال است که دارم کنار طلبه‌های زیادی زندگی می‌کنم. محرومیت‌ها، سختی‌های زندگی، که گاهی تا اندرونی خانواده خودشان هم حضور دارد، ناامنی اجتماعی که گاهی از کودکی تجربه‌اش می کنند. ❓شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسید که کجای زندگی‌اش بخاطر لباس پدرش خورده. اول از همه ! اگر بچه کند، معاون مدرسه گوشش را می‌کشد و می‌گوید: «بچه آخونده دیگه.» ‼️ اگر خوب درس نخواند، اگر توی با هم کلاسی بخواهد حقش را بگیرد. محال است توی جمعی بنشیند و یک بامزه‌ای پیدا نشود که با نیشخند بپرسد: «تو ام می‌خوای عین بابات بشی؟!» یک طور پلشت‌واری به بچه‌ات از همان اول می‌فهمانند که پدرش چه جایگاه دوست نداشتنی‌ای دارد. ⚠️ نتیجه‌ی محرومیت‌ها، نان و پنیر سق زدن‌ها، دوری‌کشیدن‌ها از بستگان و زندگی در هر روستای دور افتاده‌ای برای ما جز برچسب، و نگاه‌های سنگین نیست. ‼️ حواس همه نکته‌سنج‌های عالم که شغلشان توجه به جزئیاتی‌ست که دیگران نمی‌بینند، به همه چیز هست. الا اینکه و و بچه‌هایش هستند. ما هیچ کجای دسته‌بندی اخلاقی انسانی تربیتی آنها جایی نداریم. همین حالا که دارید این مطلب را می‌خوانید همه دارند توی توییتر و اینستا به هم تذکر می‌دهند که حواستان به جمعیت باشد که این وسط هیچ کاره‌اند. ⛔️ مراقب باشید مبادا صرفا بخاطر ضارب اتفاق دیروز، رفتارتان با این عزیزان عوض شود. خیلی هم خوب. من هم همین نظر را دارم. اما دلم می‌خواست یک نفر از همین‌ها که دینشان است، درباره آن سه نفر که با زبان در خون خودشان غلطیدند و خانواده هاشان که با خون دل کردند، حرف بزند. از دختر هشت ساله شهید اصلانی که نمی‌دانم توی دل کوچک تبدارش چه کربلایی ست... •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری روابط زناشويى رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2078605582Cff07019aa0 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری روابط زناشويى رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری روابط زناشويى رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری روابط زناشويى رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍 😍😍🌼🌼😍😍🌼🌼😍😍🌼🌼😍😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍💋💋💋💋💋
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍 ۲۱
هدایت شده از سخنان بزرگان
رازهای دلبری زنانه 🙈😌 میخوای جوری راضی کنی ک به هیچکس فکر نکنه❓😱 اینجا خانم های هستند که فقط دلبری میکنن و عزیز دل شوهرهاشونن😍 اینجا زندگیت مثل عسل شیرین میشه😋 کلی هم از اینجا یادگرفتم😜 اگه دوس داری موثر رو خوب یاد بگیری بزن رو لينك زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/589562236C488200560c 👆😍 25
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️ کانال های_مذهبی_جذاب 🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷