eitaa logo
به هوای سیل
86 دنبال‌کننده
1هزار عکس
203 ویدیو
41 فایل
سفر به پلدختر و چیزهای دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
- سیب زمینی تنوری میخوری؟ بیا کنارم بشین...می دونم تو هم خسته ای..بیا. - در گوشه ای از دنیا یک غار خریده ام اصحاب کهف راهشان دور بود. خودم هم در مسیر مدینه سه شب فقط اقامت خواهم کرد...بعد از آن شما خواهید ماند این غار...این کهف. کهفِ حصین...نحن کهف الوری. - تابالوگا را در مدفن کرمهای شبتاب یافته ام. کسی هست که به بانو عمره خبر دهم من کجایم؟ - تای شلوارش هندوانه دلم را قاچ میکند. پ.ن از دفتر خاطرات زلیخا... - موهای مجعدش قلبم را جِرمه جِرمه. پ.ن همان - من و جذاب سیب زمینی را می کردیم دانه و به دل می گفتیم: - هوووووف چقد داغه - سلام و . کنار ام...هر لحظه بیم فرو افتادن دارم. برگ ها عاشق نور اند نه برای خودشان...برای درختان و میوه ها. - سوزناک ترین خیال دلم را می خواهم در اقیانوس منجمد شمالی بگذارم. آهای شمالی مرا دریاب. - تهوع آور. رنج آور. خودم را می گویم. - دل در کمند گیسوی یار باخته ام. از اولش گفتم این کمندش کار دست ما خواهد داد. - سیراب شیردانِ حقیقت رابیرون ریخته ام حرفی از جنس حقیقت نشنیده ام. - ای خدای باغ انار...تو را با ما چکار...نمی شود دیگر بسه؟ - کوکتل مولتوفی ساخته ام از شیشه قلبم. و درونش را از مهر سرشار. آتشم اگر زنید به محبت خواهید سوخت. - دریای دلم پُر از پَری دریایی است. کبوتر های پاپَر دور جزیره ها سرگردانند. پارویی خواهم ساخت. به پری ها خواهم داد. و خودم دور خواهم شد از جهان. دور خواهم شد از پروپاگاندا. - تمام باغات در باغ انار جمع شده و باغ انار در انار و انار در نون. و نون در نقطه اش. و من آن نقطه ام. - طوفان زده ام. ای نوح کشتی ات به چند؟ - عصای موسی را با کشتی نوح تاخت زده ام. یقین دارم که ضرر نکرده ام. - کویری ام. و همین گواه تو.... - دل را برای چه آتش می زنند؟ برای سوختن...سلمنا...خب اگر چیزی نمانده باشد چه؟ - امروز با شاپرک ها به کائنات رفتم. آن درخت کوچک که در سفر قبلی کاشته بودم لیمو داده بود. - بارقه امیدی پیدا کردم. معلوم شد امید بارقه رو دیروز گم کرده بوده...هیچی دیگه بارقه رو بردم دم در خونه امید اینا تحویل دادم...کلی تشکر کردند بندگان خدا. - اخوانِ ثالث به طالس گفت: عهه این چیه؟ طالس به لهجه فلاورجونی گفت...هیچی بابا خالِس. - جفنگ در جفنگدان شوری ندارد..این حرفها هیچ نوری ندارد. - مادرم در دهانم فلفل می ریخت و من به دلم میگفتم....حالا یه روزی رییس جمهور میشم تلافی می کنم. - رفتم...واقعا رفتم....واقعا.... - الان فرداست. - سقراط و صغری عقد کردند. کبری کتابش گم شد. - هیچم در هنر پیچیده. به روحِ هنر قسم. - خرامان خرامان آمد. خرامان خرامان رفت. تا 1400. - خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی...هر کی گفت کجا؟ - دلم پوسید. - چِقَد لوسید. - باهم دوسید؟ #🤔 - اهل روسید؟ #🤔 - مگه خروسید. - بچه اش را بوسید. - سامری را دیدم که نشسته بود و گاو زردی را می دوشید برای تکرار حماسه ای قهوه ای. - تا فتح قدس ده کلیک دیگر مانده، موشواره ها محکم و هدفمند فشار دهید. - خدایا روحم گرفته، دایجستیو بهشتی مرحمت بفرما. - خدایا! روحم بیرون روی اعتقادی گرفته، از عرش ات، دیفنوکسیلاتی بفرست. - خدایا قسم به خوابِ دم صبح دوستت دارم. - +پای تراکتور سازیون هم. - کارِ ما رمان بزرگسال است، حسین مجاهد اگر بگذارد. - برای تمام گذشتگاه علی الخصوص همسر نوح با آن بچه تربیت کردنش فاتحه مع صلوات. - برگی به برگها اضافه شده. شاید بهار آمده... - در باغ گردش می کردم. باغبان ها بیل و بیلچه به دست به درختان می رسیدند...درختانِ انار با تمام وجود قند در برگهاشان آب میشد...این لحظه هزار بار تقدیم باغبانها. - دلِ یک درخت که آسمانی شود همه چیز را بالا می برد...تمام باغات را به زیر سدره المنتهی می رساند. ای درخت عزیز هرجایی هستی خدا به سلامت دارَدَت. - توشیشان عزیز امیدوارم هرجایی هستی به مادرت برسی. من در تمام زندگی ام برای هاچ و توشیشان گریسته ام. و این یعنی ما همه مادری بوده ایم. السلام علیک یا مادر هزاران هزار سلام خدا بر حضرتش. - مادر مرا به کربلا نمی بری؟
سلام ونور. برگ در هجوم تگرگ می شکند. برگ هم هست، هم نیست. برگ نور می خورد و قند در دلش آب میشود. برگ آمده است تا به درختان باغ بفهماند که حیات یک برگ و نورخواری یک برگ برای خودش نیست. برگ نور میخورد تا قند در دلش آب کند و تا ابد به درختان قنداب بخوراند. دل درختان را شیرین کند. وکدامین درخت است که قنداب دوست نداشته باشد. برگ اگر حیات داشته باشد همه می گویند درخت زنده است. و اگر برگ حیات نداشته باشد می گویند درخت مرده است. برگ عصاره معماری است. برگ عصاره زیبایی و دلنوازی باغ است. می گویند باغ سرسبز. نمی گویند باغ تنه قهوه ای. یا باغ شاخه دراز...حیات یک باغ به برگ است. برگ وقتی خودش را می شناسد و وظیفه نورخواری را می پذیرد می داند که برای حیات خودش نباید کار کند. برای حیات میلیارد ها سلول گیاهی باید کار کند. و تنها عضو درخت است که نور می خورد. و اگر برگ را از درختی بگیری و روی خورشید بکاری اش این نور به حالش هیچ فایده ای ندارد. چرا که ابزار نور خواری اش را گرفته ای. نور و برگ به هم ممزوج اند. سلام و نور. @ANARSTORY