eitaa logo
به هوای سیل
86 دنبال‌کننده
1هزار عکس
203 ویدیو
41 فایل
سفر به پلدختر و چیزهای دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح ها تپش پنجره نمی گذارد بخوابم. روزها تپش قلب.
سیانورپلو را دادم به ابن سینا. ابن سینا گفت: این آت و آشغال ها را بده همان آلبانی نشینهای آشغال کوفت کنند.
کشک و بادمجان جبهه شرف دارد به شیشلیگ پاستور.
یک دلِ سیر با پیازِ همسایه گریستم.
سوزن به مردم نزده جوال دوز خوردم.
به جیگرکی سر کوچه گفته ام جیگر شیر برایم به سیخ بکشد...شیر نمی یابد یک سال است...تا دلت بخواهد جیگر مرغ فراوان است.
کوکوی فیل و شربت عاج پخته ام کسی گرسنه نیست؟ فیلش تازه بود. از همین فیل فروشیه سر کوچه گرفته ام.
خفاشِ خندانی را گرفتم و با مذاکره توی رادارش سیمان ریختم.
چشم تَرم درد می کند. عین الاسدم درد می کند. ناوم درد می کند. کارخانه فولادم درد می کند. اصلا زانو ندارم مادر...همه جام درد می کند.
باطری خورشیدی ام تمام شد. یک باطری ماهی خریدم.
در ساحل عشق درخت نارگیل زیبایی کاشتم ... ساحلِ عشق تبدیل شد به زیستگاه میمون ها.
خرِ زنده با قصاب.
هیولای شما، میکروبِ ماست.
زیپ و دهن هردو می برند آبرو، اما این کجا و آن کجا. پ.ن روم به دیوار
خون می خورمُ خاموشم. فرانکشتاین می نوشمُ بیدارم.
به جای صفحه کلید، دسته کلیدم را زدم به لپ تاپ.
- سیب زمینی تنوری میخوری؟ بیا کنارم بشین...می دونم تو هم خسته ای..بیا. - در گوشه ای از دنیا یک غار خریده ام اصحاب کهف راهشان دور بود. خودم هم در مسیر مدینه سه شب فقط اقامت خواهم کرد...بعد از آن شما خواهید ماند این غار...این کهف. کهفِ حصین...نحن کهف الوری. - تابالوگا را در مدفن کرمهای شبتاب یافته ام. کسی هست که به بانو عمره خبر دهم من کجایم؟ - تای شلوارش هندوانه دلم را قاچ میکند. پ.ن از دفتر خاطرات زلیخا... - موهای مجعدش قلبم را جِرمه جِرمه. پ.ن همان - من و جذاب سیب زمینی را می کردیم دانه و به دل می گفتیم: - هوووووف چقد داغه - سلام و . کنار ام...هر لحظه بیم فرو افتادن دارم. برگ ها عاشق نور اند نه برای خودشان...برای درختان و میوه ها. - سوزناک ترین خیال دلم را می خواهم در اقیانوس منجمد شمالی بگذارم. آهای شمالی مرا دریاب. - تهوع آور. رنج آور. خودم را می گویم. - دل در کمند گیسوی یار باخته ام. از اولش گفتم این کمندش کار دست ما خواهد داد. - سیراب شیردانِ حقیقت رابیرون ریخته ام حرفی از جنس حقیقت نشنیده ام. - ای خدای باغ انار...تو را با ما چکار...نمی شود دیگر بسه؟ - کوکتل مولتوفی ساخته ام از شیشه قلبم. و درونش را از مهر سرشار. آتشم اگر زنید به محبت خواهید سوخت. - دریای دلم پُر از پَری دریایی است. کبوتر های پاپَر دور جزیره ها سرگردانند. پارویی خواهم ساخت. به پری ها خواهم داد. و خودم دور خواهم شد از جهان. دور خواهم شد از پروپاگاندا. - تمام باغات در باغ انار جمع شده و باغ انار در انار و انار در نون. و نون در نقطه اش. و من آن نقطه ام. - طوفان زده ام. ای نوح کشتی ات به چند؟ - عصای موسی را با کشتی نوح تاخت زده ام. یقین دارم که ضرر نکرده ام. - کویری ام. و همین گواه تو.... - دل را برای چه آتش می زنند؟ برای سوختن...سلمنا...خب اگر چیزی نمانده باشد چه؟ - امروز با شاپرک ها به کائنات رفتم. آن درخت کوچک که در سفر قبلی کاشته بودم لیمو داده بود. - بارقه امیدی پیدا کردم. معلوم شد امید بارقه رو دیروز گم کرده بوده...هیچی دیگه بارقه رو بردم دم در خونه امید اینا تحویل دادم...کلی تشکر کردند بندگان خدا. - اخوانِ ثالث به طالس گفت: عهه این چیه؟ طالس به لهجه فلاورجونی گفت...هیچی بابا خالِس. - جفنگ در جفنگدان شوری ندارد..این حرفها هیچ نوری ندارد. - مادرم در دهانم فلفل می ریخت و من به دلم میگفتم....حالا یه روزی رییس جمهور میشم تلافی می کنم. - رفتم...واقعا رفتم....واقعا.... - الان فرداست. - سقراط و صغری عقد کردند. کبری کتابش گم شد. - هیچم در هنر پیچیده. به روحِ هنر قسم. - خرامان خرامان آمد. خرامان خرامان رفت. تا 1400. - خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی...هر کی گفت کجا؟ - دلم پوسید. - چِقَد لوسید. - باهم دوسید؟ #🤔 - اهل روسید؟ #🤔 - مگه خروسید. - بچه اش را بوسید. - سامری را دیدم که نشسته بود و گاو زردی را می دوشید برای تکرار حماسه ای قهوه ای. - تا فتح قدس ده کلیک دیگر مانده، موشواره ها محکم و هدفمند فشار دهید. - خدایا روحم گرفته، دایجستیو بهشتی مرحمت بفرما. - خدایا! روحم بیرون روی اعتقادی گرفته، از عرش ات، دیفنوکسیلاتی بفرست. - خدایا قسم به خوابِ دم صبح دوستت دارم. - +پای تراکتور سازیون هم. - کارِ ما رمان بزرگسال است، حسین مجاهد اگر بگذارد. - برای تمام گذشتگاه علی الخصوص همسر نوح با آن بچه تربیت کردنش فاتحه مع صلوات. - برگی به برگها اضافه شده. شاید بهار آمده... - در باغ گردش می کردم. باغبان ها بیل و بیلچه به دست به درختان می رسیدند...درختانِ انار با تمام وجود قند در برگهاشان آب میشد...این لحظه هزار بار تقدیم باغبانها. - دلِ یک درخت که آسمانی شود همه چیز را بالا می برد...تمام باغات را به زیر سدره المنتهی می رساند. ای درخت عزیز هرجایی هستی خدا به سلامت دارَدَت. - توشیشان عزیز امیدوارم هرجایی هستی به مادرت برسی. من در تمام زندگی ام برای هاچ و توشیشان گریسته ام. و این یعنی ما همه مادری بوده ایم. السلام علیک یا مادر هزاران هزار سلام خدا بر حضرتش. - مادر مرا به کربلا نمی بری؟
- - من، منِ او می خواستم و او، أناهُ. - افعی درونم مار می خواهد. کسی مارِ ارگانیک فروشی سراغ دارید. - در استرالیا خانه ای خریدم با پنصد دِبِن. کاهن اعظم به اکرمشون گفت...اِ وا خواهر گرون خریدی. - زلیخا را دیدم که به دنبالم می دوید. هم ضربه داشت هم کشف. - نماز صبح ام را در مثلث برمودا خواندم. نماز مغرب وعده قدس. - یک ساعت خودخوری کرد، دخترک با فضیلت. تا خودش را از میان برداشت و تمام شد.... فقط فضیلت هاش به جا ماند. کسی فضیلتِ درونی نمی خواهد. - بلور آجین شده ای؟نه؟ ایشالا بشی به حق پنج تن. - دلم علوفه تازه می خواهد. خر است دیگر. انگار اینجا گلستانه است و من سهراب. - آتش درونم دارد می سوزاندم. جزّ جگر زدن را با ما تجربه کنید. - کروکودیل پلو ظرف کرده ام. بفرمایید شام. - دخترک لبخندی زد و رفت. من جگرم تا صبح می سوخت. - کاکرو را معرفی کردم تا داماد شیخ اشراق شود. گویا آنجا هم قلدری کرده و عمه باجی نپسندیده بودش. - تخم کفترهایم را گذاشتم زیر عصای موسی. به نظر شما آینده شان تضمین است؟ - پلی استیشن را گذاشتم جلوی حکیم ابوالقاسم فردوسی و گفتم....یا حکیم چونی با گیم؟ هیچ نگفت... - سعدی را انداختم ترک وسپا و دو تایی رفتیم دور دور....آخرهاش شوخی شهرستانی می کردیم. [Forwarded from حسین مجاهد] پلی استیشن را گذاشتم جلوی حکیم ابوالقاسم فردوسی و گفتم....یا حکیم چونی با گیم؟ پر سیمرغ را پرت کرد داخل بخاری. - کلفتی گرفته ام بهتر از برگ درخت. [Forwarded from حسین مجاهد] واقفی را گفتم: چه وقف کرده ای؟ گفت: کلمات را - یکهو دیدم یک موجودِ دهان صاف کننده ای دارد می آید. حکیم به من گفت...حالا تو چونی؟ [Forwarded from حسین مجاهد] من هم گفتم بگذار دم تانکر شاید بیابان سیراب شد - واقفی به گزاف حرف زیاد میزند...هزار دِبن از او بستانید و به زندان زاویرا ببریدش. - پری دریایی را در خواب دیدم. استغفرالله ربی و اتوب الیه...خدایا به خدا گفتم حجابش را درست کند...نکرد! - خواب دیدم در بهشتم. دیگه بقیه شو شرمنده. - روحم را بردم برای میزان فرمان گفت جلوبندی ایمانت را باید کامل بریزم پایین و ریخت. - کوزه های امروز دیگر آب نگه نمی دارند. همه جا لوله کشی شده. می دانی چه نگه می دارند؟ هوا و هوس. - دل خون نباشی یک پول سیاه هم نمی ارزی. - کافر همه را به کیش خود پندارد. منافق میره دبی. - رییس جمهوری داریم بهتر از گل ختمی. گل متخی. گل خمتی.... - _ بریم بخوابیم؟ + چونی؟ - _ بریم بخوابیم؟ +ذلیل مرده کجا میخوای بری...بیا بخواب دیگه. - رفتم از سر چشمه آب بردارم. دختر انوشیروان هم آمده بود. خلاصه خیلی سلام رسوند. - کرم روحم شبها بهم سیب تعارف می کند. عاشق همین کارهاش هستم. - یونس را دیدم هزار نهنگ بر کشتی نوح چپانده بود و به شیراز و آن چشمه رکن آباد و آن وضع بی مثالش می رفت. کشیدمش کنار و گفتم حاجی الان شیراز دیگه مثل قدیما نیستا. - تا به حال هیچ کس مرا به خاط خودم نبوسیده است. خاطرات یک نوشابه شیشه ای مشکی. - یک کور هم گاهی کافی است... - کور شده ای برادر. پرسیدن ندارد که. - زلف یار را گرفتم و گفتم، چونی؟ هیچی دیگه الان دستامو میتونم تکوون بدم فقط دیسکم یه کم اذیت می کنه. - ذلیل مرده ای را دیدم که خدا با شهادت میخواست عزیزش کند. خدایا داره دیر میشه ها... - کفن خریده ام. قبر اما نمی خواهم. خدایا چیز دیگری لازم دارد همایش لقا الله. - شب همه زعفرانی. به امید دیدن خوابهای بارانی. ای دل یادت باشد دیگر او را نرانی. - راز. - امشب هیچ کس حالش خوب نیست. خاکم به دهان خدایا امشب چونی؟ - وعده شهادت داده اند مرا...به شیرینی خوردن تی تاب در چمن. - کلروفیل تازه با عاج پخته ام. کسی اگر خواست شماره برگ بدهم. - -باغ انار چرا داره می ترکه. +خب اناری که برسه میترکه. - کاسه ای از کشک و بادمجان نذری مادرم را به کربلا بردم...تمام 4000فرشته با خودِ خود فطرس پرهایشان کشک و بادمجانی بود...باور نمی کنی؟ - دوش دیدم که ملائک یک پری دریایی را آورده اند برای هدایت...آمدم دم در و گفتم...بابا ولم کنین...بابا به پیر به پیغمبر ولم کنین....نامردا پری را ول کردند و رفتند.
- - استیکر انار می خوام برای باغِ انار. +سید مجید موسوی می تونه...بهش بگو... پ.ن سید مجید اگر این پیامو دیدی بیا پی وی - دلم دلمه انار می خواهم. گرچه انار دلمه ندارد. ولی من میخواهم...می فهمی...من می خواهم... - جگر می سوزد. خیلی هم می سوزد. باید آب را روی جگرم بریزم...مرسی محمود. - پری دریایی گریه کرد و رویش را گرفت. ویلچر اش را برگرداند و گفت: من خیلی بدبختم؛ خندیدم. گفت: راه رفتن آرزویی است که تو هیچگاه درک نمی کنی. گفتم:پریِ بی پایِ من، آخر تو مالِ دنیای ما نیستی تو در دنیای خودت مانند ملائکه پرواز می کردی. یادت نمی آید؟ تو دچارِ آبی بی کران هستی و من دچارِ تو. و چه خوب گفت سهراب...دچار یعنی عاشق. - - مسائلی هست. + گوش میدم. - مگوست. [Forwarded from 💎 •﴿ بْاٰغِ ێاٰقٓۆٺ ﴾• 💎] گاهی نمی دانی چه ات شده. فقط این سیبک لامصب مثل سنگ آتشفشان می چسبد بیخ گلویت و خِرخِره ات را از درون می جَوَد. و تنها واکنش ات یک لبخند همیشگی است. غمی به وسعت کهکشان داری؟ نه؟ گرامی باد. - کاشیهای کفِ دلم را نگاه کن. نگاه کن. نگاه کن. دِ لامصب نگاه کن. پ.ن مونولوگ حوضِ وسط حیاط با آب حوض کشی.. - دلم را مثل اناری پاره کردم و خوردم. کسی دلِ مَلَس نمی خواهد؟ دانه بهشتی اش فقط مانده. - اصلا تو بگو، چه بگویم. - من آهن اسفنجی ام و حسین مغناطیس. و امام عصر پاره های آهن می خواهد. - خیلی خسته ام حاجی. خیلی... - به گودال قتلگاه رفته ام. آخرین نقطه گرداب هایل است. بعد از بزرگترین سیاهچاله جهان. می دانید چه دیدم؟ مگوست. - و تو هیچ گاه نخواهی فهمید... - و تو مپندار که با رفتن به گودال قتلگاه همه چیز تمام می شود...تازه داغ عبدالله آنجاست...تازه زینب ات آنجا به ملاقاتت می آید...تازه حمله به خیمه هایت را...تازه و الشمر جالس هم داری...تازه ...تازه...انگشترت...تازه...عمو صبر کن...و ... و بعد از همه اینها...نعل تازه دیگر برای چه بود؟ من نمی دانم. تو بگو...اگر می دانی. - مای بارِد. مای بارِد. یا ابو سجاد مای بارِد. - به جانِ دلم افتادم. جانِ دلم دان در دام پاشید و اسیرم کرد. - در تنوع گویِش پویِش به راه انداختم. بَرگوار رویِش کردم و ریشه دادم و ریش جا گذاشتم. - دلم را در مولینکس کردم. وای اگر بدونی چقدر خوب درش آورد. - سیر تازه را با مایِ بارد خوردم. جگرم زد روی شانه ام و گفت....شرمنده اخوی ها...ولی خاک بر سرت... - یک پری دریایی دارم به لعنت خدا هم نمی ارزد...مدام سلام خدا برایش می آید. - مورگان شوستر را گفتم...موری جون چونی؟ گفت: هِی الحمدلله رب العالمین. - به زغال فروش محله رشک بردم. او هم به من رشک برد. - سفینه ای ساختم از جنس پلانگتون. خواهم انداخت به کهکشان دور خواهم شد از باغِ انار...همچنان خواهم راند....عههه بیدار شدم... - دمپایی های فیثاغورث را دادم به زن داداشِ همسرش. بطلمیوس گفت: نوکش خوب دایره وار نشده...یک دانه دیگر بده. - جورابم ارسطو را پوشیدم و رفتم. بیچاره ارسطو. - هویج های باغِ افلاطون هنوز حسرتِ موز شدن دارند. - جامِ شوکران را به شوهران خود خورانیدند و رفتند....زنانِ عنکبوتی. - کلید ریش رنگی در آتن گم شده بود. یکدفعه سرباز پارتی پیرمردی ژنده پوش را آورد و به لهجه آتنی غلیظ گفت...اورِکا اورِکا... - قبادِ اول به کمبوجیه گفت: بردیاتم. کمبوجیه هم گفت: تا 1400 خدا بزرگه. - اشکِ اول به مهرداد اول گفت: عشق فقط عشقِ اول...رهبر فقط سید علی. - به سرِ ارسطو کلاهی گذاشته ام اندازه پاچه افلاطون و سقراط از خنده غش کرد. - سپاه بیزانس برای تمام ارابه ها کویر تایر از یزد سفارش داد. تولید ملی پول میاره خیلی. - شاهپور اول به والریانس گفت:چونی؟ والریانس گفت:زهر مار. - شیرین به خسرو گفت شبی بریم خونه مامانم اینا.... خسرو هیچ نگفت...مردکه ی ...بزنم تو فرقِ سرِ متکبرش... - مردی در تبعید ابدی هستم. باور کن. به همین نان و خاویار قسم. - یک هپکوی وطنی می ارزد به صد کاتِر پیلار هشتصد تُنی. - اپسیلون چیست؟ هیچی. - دلِ جهانم سوراخ بود. مادرم جهانم را وصله زد. مادر مرسی هسی. - سوپِ میش خورده ای؟ من نخورده ام. - دندان مصنوعی مادربزرگم را دیروز دیدم. چقدر طبیعی بود. - پول هایم را در بورس گذاشته ام. مثل زمبه پشیمانم.
- مادر امروز چندمین روز گذشته از بسته شدن دستان آسمان؟ چطور دست آسمان را بستند؟ مگر میشود؟ من که باور نکرده ام تا امروز. - یک کیسه شنی بغض بیخ اپیگلوتم مانده. خدایا اپیگلوتِ ما را صاف و صوف بفرما...نه مثل دفعه قبل اون فرشته رو نفرست. فرقِ ایپیگلوت و دهان را هنوز نمیشناخت. - سرسبز ترین کویر جهانم. چیزی شبیه کالاهاری. - خدایا به کلیمانجارو قسم، ما را آلپ نکن. - خدیا! فعلا چیزی یادم نمی یاد...فقط خواستم صدای قشنگ مو بشنوی...خیلی حال می کنی بنده ای مثل من داری. مگه نه؟ - خدایا بیا بغلم. - خدایا فدایی داری. - خدایا کجایی؟ - خدایا چایی بریزم برات. - خدایا قند میخوری یا توت خشک یا نبات. اصلا بزار شکلات برات بازکنم. چی تعارف می کنی؟ اگه بزارم. - خدایا!... دالی. - خدایا خواستم بگم....گفتم دیگه. همین دیگه. - خدایا! - خدا....ببین من اومدم در خونت. خدایا اصلا من آهو...اصلا من پروانه...اصلا من مرغ مینا...اصلا من...! خدایا بزار رابطه مون همینجوری خوب بمونه. - از عرش می رسد سفیر. فکر کنم اونجا هم یه برجام رفته امضا کرده. - - بچه ها سلام.😀 +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. +سلام آقا. - - آقا میکروفون رضایی رو ببندید خیلی حرف میزنه +آقا به خدا ما نیستیم _ چرا آقا خودشه _ منم دیدم آقا همش حرف میزنه +آقا ما نیستیم *😬 - - بچه ها صدام خوبه. +آره آقا عالیه. _پس برم خواننده بشم. +ایول آقا - دقایق پایانی کلاس فتوشاپ - آقا اسم نرم افزارش چی بود؟ +😬 - - رضایی میکروفن تو قطع کن، خاک تو سرت صدای مادرت داره میاد😑 +🤐 - رضایی: آقا صداتون قطع و وصل میشه؟ - نه آقا دروغ میگه صداتون آیینه اس. - - رضایی بقیه چرا نمیان؟ + اقا تو واتس آپ پیامشون دادیم فکر کنم کلاس نباشه. -😑 - دقایقی بعد از پایان یافتن کلاس وقتی داری صفحه لپ تاپ را می بندی... رضایی: اقا اسم نرم افزار چی بود؟ -🥺 - رضایی: آقا حاضری ما رو زدید. - بله - رضایی: آقا ما اصلا لپ تاپ نداریم... - رضایی: آقا اجازه ما توی ایتا پیامتون دادیم. - باشه + آقا به خدا ما رو توی گروهتون 🤐 کنید. - رضایی: آقا اجازه -بله +هیچی آقا درست شد. _😱 - رضایی: آقا اجازه لپ تاپ شده ده ملیون. _ باشه رضایی رو گوشی یادت میدم - رضایی: آقا اجازه لینکو ندید به دانشجو به ما نمیده.. دانشجو: دروغ میگه آقا میدیم. - -دانشجو تو دانشجو هستی؟ + اجازه بله آقا. - تو چطوری هم کلاس هفتم میخونی هم دانشجو هستی؟ +ههه ههه ههه آقا ما فامیلمون دانشجوئه😃😃😃😃 _ ههه ههه ههه عههه باریک.🥳 - خدایا بی تو دیفرانسیل ام. با تو انتگرال. ای خدای اعداد حسابی ادرکنی. - شب...و دیگر هیچ. - روز...و همه چیز. - کرمهای خستگی سلول خاکستری می خورند. کسی سلول خاکستری تازه دارد. امانت می خواهم فقط برای صد سال. - خودم را بر می دارم و تند می دوم به سمت کربلا...موشِ درونم دست از جویدنِ روحم کشیده انگار... - محبوبِ من فقط تویی آقا...به مادر سوگند. - مادر، شُرب مدام داده ای شکراً. من و جدایی از تو عُمراً. - من اناری را می کنم دانه. پسرم میبیند. داغ اناردانه چشیده ای. هم ترش است هم شیرین هم ملس. - زنانوین، نونم، ندون‌بِ، نانوم، ما ادری....روی هم میشود دو برابر و نصفِ علم. دانم - سیگار گیرانده ام. سیگار برگشت و مرا گیراند. الان آدم خیلی گیرایی هستم. الحمدلله شکر خدا راضی هستم. - اینفوگرافی ها آماده شد؟ نه اون کتاب چطور ؟ نه اون یکی.. نه اون یکی نه اون یکی نه بمیری ایشالا کجایی مگه؟ باغِ انار زنده باشی ایشالا. - و این حرمان از حَرَم به من یاد داد که قربت همیشه خوب نیست...نگاه به قربا کجا و نگاه به غربا کجا - البلاء گفتم و لیلی ظرفم را شکست و گفت للولا. منم ظرفش را گرفتم که بشکنم.....نشد ظرفش استیل ضد زنگ آمریکایی بود. - البته بعدا فهمیدم فولاد آلیاژی یزد را برده اند آمریکا و رویش مارک آمریکایی زده اند...
- سگی را دیدم که رنگ اِن دو خریده بود داشت میرفت خانه. - به درخت طوبی که رسیدم گفتم یه دونه نوشابه مشکی لطفا. درخت طوبی یَک نگاهی کرد....گفتم منظورم این است که یه خورده ای ابتداً بادگلوی بهشتی بزنم تا جا برای بلع مأکولات باز شود. درخت طوبی یک تاسفی خورد و یک بطری صد درصد شراب زنجبیل داد دستم...آقا جاتون خالی یک نفس خوردم و تا خودِ صبح الست بادِ گلوی بهشتی زدم. - معادلات لاپلاس را به خط منطق مظفر نوشتم. باز هم نفهمیدند چه می گویم. - نهنگ تازه سیخی شیش هزار. یه گوجه اضافه هم روش. جهندمِ ضرر. - یانگوم که به سن ازدواج رسید همه حکیمان اشقه را حرام کردند. - پسربچه جیشویی را در دل تاریخ یافتم. دلِ تاریخ هم بو گرفته بود. - جغرافیای خونم برای تاریخ بشریت نقشه می کشد. - سرندیپیتی را نگاه کن. نگاه کردی؟ خب نظرت چی بود؟ - هزار نکته باریکتر از مو اینجا آنجا همه جا...خدایا مگه این دنیا سلمونیه. - خروسِ روحم بیوه است. به خاطر همین هرچه هوا سردتر می شود خواب آلود تر می شوم. - سر در گریبان کرده ام. یک دفه گریبان گفت: داداش حالا دیگه نمی خوای مارو ول کنی. - هیچکاک را قسم دادم به پرندگانش. او هم مرا به واو قسم، قسم داد. - با سید مرتضی چای دارچین می زدیم و در بهشت راه می رفتیم. یکهو آیینه جادو شکست، خوب شد، خوب شد اسباب خودبینی شکست. - خدایا روحم گرفته. آنژیوگراف خوب کجاست؟ - خدایا روحم گرفته...روح بازکنی بفرست. از آن بیست لیتری هایش. - عروس دریایی به مادرشوهر دریایی گفت: وای مامان شما چقدر جوون موندین. در تاریخ نوشته اند مادرشوهر دریایی پس از این مکالمه دیگر آن موجود سابق نشد. - کشکک زانوی دلم میخارد. خارنده ای هست؟ - رو به قبله ی جهان ایستادم و گفتم...یابن الحسن من که همینم بهترنمی شوم...آقا تو لااقل کاری کن. - خیمه ای سبز می بینم. میان کویر. من و او تنها و یک جهان ماموریت. - کفشِ دلم خاکی شده خدایا کفش نو بفرست. - چایی سبز را چه کنم؟ پرین و پاریکال و باخانمان را چه کنم. ویکتور هوگو و هکتور مالو رو چه کنم. - سوباساعذار به یانگوم گفت:شوت منو ببین؟ حال میکنی؟ یانگوم گفت: مرد باید جنم داشته باشه.سی ساله رو هوایی داری شوت میزنی تودروازه واکی بایاشی. بیااین اشقه رو بسابون تا میام...در رو روی کاکرو هم باز نمی کنی. - این حسن تعلیل هم داشت. - تو پنیر آمل هستی و من پنیر گچی. کجایی جانا؟ - عشق یعنی فلافل دو نان را با جانان بخوری. - دکتر ارنست را به جرم زیر میزی گرفتند. بیچاره بیمارهای کرونایی. - داعشی را گفتم چونی؟ گفت:چونم! - سوشی خورده ای؟ حتما بخور تا بدانی مزه زندگی چیست. - بعدش برای من هم تعریف کن. چون دلم بند این معناست. - شیخ اشراق مغازه اشراق فروشی اش را جلوی اسفندیار رحیم مشایی زد. احمدی نژاد گفت: یا شیخ آب رو بریز آنجایی که لولو برده. - گرمک لاهیجان خورده ای؟ من نخورده ام، تو بگو؟به نظرم لاهیجان بیشتر زوم کرده روی کلوچه. - سیتا از هند می آید و به بورس می رود. - بورس را تعریف کنید؟ جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ! - زهرمار خان را لب دیگ روغن بردند. گفت روغنش تر است. - سوسک فروش سر کوچه تازگی ها از آن نوع خاص اش را آورده. همان که یک توپ بزرگ و بد بود را می گرداند. نامش را میدانی؟ عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - -سلام، منم اومدم. +گور به گور شده تا حالا کجا بودی؟ عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - -انار میخوای؟ +غلط کردم. اشتباه کردم. خدایا ببخشید دیگه نمی کنم از این کارا... عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - تیر غیب خوردم. غریب کش شدم. مادرم نفرینم کرد به گمانم. مادر. عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - باغبانی بیل به سر خورده هستم. به قول او که می گفت...ما را رها کنید در این رنج بی حساب...خدایا...گر تو اینچنین میخواهی پس بزن بریم. عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - الهی تو خود میدانی که من لیس تامه به درگاهت آمدم... الهی من را کان تامه قرار بده. عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - از اولش بودید. آخرش معلوم می شود که از اول بوده اید. عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - بار پروردگارا از تسمه تایم های بهشتی برایم بفرست. از آن پاره نشو هاش. پ.ن انارم برای چی بود دیگه. عِمران واقفی, [20.10.20 10:58] - یونسی هستم که نهنگ می خواهد.
در آپارتمان به خدا نزدیک تر نشدیم و با لنز های رنگی جهان قشنگ تر نشد. حالا اون ماشین ظرفشویی خدایی اختراع بدی نبود انصافا... - حواسم گرمِ کلاس پاتولوژی شد و یادم رفت کتاپ توپولوژی ام را بخوانم به خاطر همین رفتم و یک پاتیل پاستیل بار گذاشتم و زیرش را کم پیچ کردم تا همراه با پاستا بخورمش...در این هنگام لویی پاستور وارد کاخ ریاست جمهوری شد و با معاون رییس جمهور سر یک دلار 4200پاستور بازی کرد. و هیچ کس مسئولیت دلار 27 تومنی را قبول نکرد و به هم پاس دادند. سپاس از دوستان پاستیل خور. - دیشب پاستیل بیچاره و کوزت به هم تازیدند و خانم تناردیه را در پاتیل انداختند. - خدایا! بارپروردگارا ! به اشکهایی که برای قلب مریض میزوکی و فقر و نداری کاکِرو و دردهای واکی بایاشی ریختم قَسم ات می دهم این عرفه توبه ما را بپذیری. - الویه ای که پسر سه ساله ات درست کند بهترین غذای دنیاست. - مرغ های اُلُویه را می شود به جای ریش ریش کردن، سیبیل سیبیل کرد آیا؟ - تا به حال به اسم مرتضی علی در اذان حرم دقت کرده اید؟ - گور خری را دیدم که سگی خال خالی را به استخدام راه راه هایش در آورده بود. - یک دریا ماست و خیار دارم با گردو و پیاز و نعنا و پونه کوهی. نانش با شما. شکمو هم خودتی. تازه ماستشم محلی و پرچرب. - زنی را دیدم با حسن و جمال و مال و ایمان، متاسفانه او مرا ندید و از کنارم رد شد. - نیسان نشدی وگرنه می فهمیدی، نیسان قطاریست که عاشق شده است. - نیسانی خواهم ساخت که تمامش آینه باشد. تا اگر بخورد بر سنگ جهان را نور فرا گیرد. تا نترسد کسی از او. تا گازش را نگیرد راننده و نرود تا آن دور. تا همیشه همه خود را ببینند در نیسان...که چقدر دل بوده که ندیده شکسته اند....که ناخواسته له کرده اند. - سبویِ دلی را به زبان نیسانی نشکنیم. - نیسان. نی ثان. نه صان. نعسان. نعثان. نهثان. نقصان. نعمان....بهمان....کنعان. نیسان گمگشده باز آید به کنعان غم مخور. - ما دهه شصتی ها، موقعی که زنگ آخر میخورد از کلاس تا برسیم به کوچه حرکتمون کم از نیسان نداشت. - خدایا، بارپروردگارا! به حق همین شب و روز عزیز هر سایپا 151 که میخواد نیسانِ آبی باشد به مراد دلش برسان. - سلمان و ابوذر کجا و یار غار کجا! مقداد و مالک کجا و ابوعبیده جراح کجا! علی کجا و فلانی و فلانی و فلانی کجا! - شامگاهِ غدیر خیمه ها در کنار برکه ای زیبا پهن شد. شتران روی خاک زانو زدند آن شب...ولی چند نفر از شتر کمتر بودند که زانو نزدند. - درختِ دلم آب از چشمه غدیر می خواهد. - طوفان که می آید گربه ها دنبال سوراخ موش می گردند. - شکم یعنی چاهی که ته ندارد. - _بابایی توی بهشت نوشابه هم هست؟ +خانوم نمکو میدی. - _سبزی پلو با ماهی میخوای؟ +نه با نوشابه سیاه. - تازگی ها دلم سیگار می کشد. امروز بردمش کمپ تا ترک کند. نمی دانستم وابستگی خودم به او بیشتر از وابستگی او به سیگار است. - شلغم ها با بَلَم از رود رد شدند اما جناب موز منتظر قایق موتوریه! مردکه ی درازِ زردِ پوست کلفتِ مغرور. - ملکه الیزابت گفت کتابی درباره من بنویس ای نویسنده واو. گفتم باشد و کتابی نوشتم با این نام....درباره اِلی. - شاخ در آوردم. - دروغ را وقتی می گویی شاخ و دم ندارد ولی وقتی می شنوی شاخ در می آوری. - _بده. +بیا. پ.ن دعا و استجابت. - _غدیری ام. +منم قدیری ام. خوشبختم. - [Forwarded from لام.امیری] باید می گفتید ابراهیم تو نوبته.. برو ته صف حاج خانم تا ببینیم چی پیش میاد😅 - زلف بر باد مدم. پ.ن حسن کچل داره خواب میبینه. - شامِ امشب فلسفه سرخ کرده باسس الهی داریم. کسی نوشابه عرفان دارد...کمی گلوگیر شده. - تمام تخم مرغ هایم را دادم به ارسطاطالیس و او ساختار سه پرده ای اش را بهم هدیه داد. - دلم یک سلام چربِ الهی می خواهد. - - کله پاچه خوردی؟ +آریایی باشم و کله نخورم. - یک آریایی اصیل، اسیرِ ریا و ریال نمی شود. - سه بار پشت هم تکرار کنید. به جای تخم کفتر. - دلم تنگ شده. بارالها! گشاده کننده ای بفرست. - گیلاس هسته دارد، مثل زمین. - نانِ خالی را میخورم و نیاز به نامرد نمی برم. - سوته دلم و سیاست زده مرام سید علی.
عِمران واقفی: جمعه صبح شناسنامه ام را زین میکنم و با شمشیر کیان به سرزمین سفید رأی حمله می‌کنم. هرکس با من است لبیک بگوید. با مالیدن خودکار روی کاغذ سفید پوزه مریم عضدانلو و بایدن و رضا پهلوی و ...را به خاک می‌مالم. جوهرها می‌خروشند. جوهر مردانگی. جوهر غیرت. جوهر خودکار. جوهر استامپها. و ترامپها و بایدن‌ها و تاج‌زاده و زیبا‌کلامها صورت می‌خراشند. سگ یا هاپو چه فرقی می‌کند وقتی سعودی هنوز فرق صندوق میوه با صندوق رأی را نمی داند‌. و غیرت مردم اینبار ابرهیم بت‌شکنی را انتخاب خواهد کرد که بت تفرعن را زیر پا بیندازد. و شیشه ها شفاف‌اند و پوشک‌ها قهوه‌ای. هشت سال است با تفکر قهوه ای مملکت را قهوه‌ای کرده‌اند. جمعه همین هفته جریانهای ضد مردم قهوه‌ای خواهند شد. از کودکان یک روزه تا دو و نیم ساله هم در این مسیر استفاده خواهیم کرد. شگفتا! جریانی که بوی مرداب می‌دهد ادعای رود بودن می‌کند. همتی حیا کن... کامنتای اینستا رو وا کن... پ.ن از اتاق فرمان اشاره می‌کنند تازگی ها وا کرده. جریان مرده را چگونه می‌خواهند زنده کنند. رودی که با بی‌تدبیری مرده را چگونه می‌خواهند پر آب کنند؟ جز با عینک های جادیی؟ جز با آدرس غلط...جز با فرافکنی؟ مردم اینبار گول پیامک حجاب و وعده‌ها را نمی‌خورند....اینبار وعده ما پای گشت ارشاد مدیران...چه حالی میده هرشب یک مفسد رو بگیرن و بگن فلان بخش اقتصادی پاکسازی شد... ای خدای ابراهیم....برسان بت شکن را... بوی جوی مولیان آید همی بوی فاضلاب اصلاح طلبان و همتی بوی مردار و مفاسد بوی ظلم و افترا و اتهام عاقبت اونهایی که اتهام می‌زدند رو بیست و هشتم خرداد مشخص خواهیم کرد. دزدهای شهر مدام هیاهو می‌کنند. نکند قاضی در راه است؟
عِمران واقفی: ماییم و نوای بی نوایی سه تام واسه ما بگیر اگه میری نانوایی دلم را در باتلاق شستشو دادم که پاک شود. نمی دانستم باتلاق جای شستشو نیست. هفته بعد می روم دلم را در مرداب بشویم. ماست سفید است و راست سفید. دوغ سفید است و دروغ. مومن سفید است و منافق. چقدر همه‌چیز شبیه هم است. سلام بر متابعینا الصندوق میوه الاین است. المیوه رأی این...نه رأی میوه النیست... الببخشید...صندوق رأی سفیده اس...اون چوبیه صندوق میوه...آره بناتی ها کسی دست نزنه...همین یک دونه رو از ایران فرستاند برای نمونه...توی الکشور خودمون النداریم از الاینا. دلم کتک می‌خواهد. دلم کتلت می‌خواهد. دلم کته ماست می‌خواهد. دلم کتیبه می‌خواهد. دلم کت می‌خواهد. سردش است. جهنم. اصلا دلم کتوبیم می‌خواهد. اصلا فرقان و نور و توراه می‌خواهد. شبیه مریم؟ شبیه آسیه و ساره. شبیه حورا... شبیه زنان بهشتی که نیستی🧐 بریم سراغ زنان جهنمی...زن ابوجهل؟ زن لوط؟ زن نوح؟ بالاخره می‌فهمم شبیه کی هستی؟ مریم عضدانلو...مریم رجوی...قاتل دم انتخابات که می‌شود عده ای از سطل های زباله سرشان را بیرون می‌کنند و نظراتشان را توئیت می‌کنند. خداقوت بازیافتی. کفرم که بالا می‌آید ایمانم پایین می‌رود. از پله های مرمر پایین رفتم. یکهو ضریح ارباب مثل هجوم نور پاشید به چشمانم. هنوز که هنوز است عینک دودی می‌زنم تا نور ارباب از درون چشمانم خارج نشود. در عالم معنا نان خالی می‌خورم. در عالم ماده مرغ سوخاری. در عالم ناسوت دلستر استوایی. در عالم جبروت جغور بغور. در عالم ملکوت کتلت. در عالم لاهوت نور و نور و نور.... تو کجایی؟ چه می‌خوری؟ توی بشقاب غذایم مو دیدم. مو سرش را بلند کرد و گفت: تو همان کسی هستی که روزی روی سرت پادشاهی می‌کردم و امروز مرا اینچنین متعفن می‌پنداری...انداختمش‌ دور موی پرحرفِ کثیفِ چندش...چه لفظ قلم هم صحبت می‌کرد ایکبیری. هواپیما عاشق ماه شده بود. ماه گفت اگر بتوانی بی صدا به سمتم پرواز کنی به کابین تو در می‌آیم. هنوز که هنوز است این بدبخت ما موتور خاموش می‌خواهد به سمت ماه پرواز کند....هواپیما نمی‌داند که ماه اسکولش کرده.😐 ماه پیر شده بود. کمرش خمیده شده بود. اما هنوز دست از عادت زشت اسکول کردن اشیا برنداشته است. ماه حیا کن. ماه به همتی گفت بیا کاندیدا شو ازت حمایت می‌کنم. تو بهترینی. تو مدیریت بلدی. تو کلا خیلی خوبی. همتی نمی دانست که ماه همان عادت بدش را هنوز دارد. دلم کربلا می‌خواهد. کنار جاده نجف به کوفه بایستم. یک ون کنارم بایستد. تویش پر از رفقا....پر از پفک...پر از خاویار...پر از سانتافه...پر از قلم نوری....پر از حوری های بهشتی....پر از آنتالیا....پر از لاس و گاس....🤔 صبر کنید یه لحظه...اینا مال یه جای دیگه بود... پ.ن کلا یه زیارت برم کربلا و برگردم بقیه اش مال همینجا باشه😐 تو نماز بخوان و دلت را با خدا صاف کن. آنوقت ببین چند تا بولدوزر و غلتک و گریدِر و تراکتور و باب‌کت و فرغون برایت می‌فرستد تا راهت را برای رسیدن به اهدافت صاف کنی....
نوجوانی می‌بینید که از شما می‌پرسدامام حسین کیست؟ حوصله شنیدن اطلاعات شناسنامه ای ندارد. حوصله گوش دادن بیانیه و شعار هم ندارد. دلنوشته هم کارساز نیست. یک متن داستانی بنویسید. شخصیتی خلق کنید و یک داستانک بنویسید از حرکت امام حسین و در قالب داستان امام حسین را به او معرفی کنید. بهتر است داستان در فضای امروزی انفاق بیفتد. شخصیت داستانتان نوجوان باشد. یک کنش داستانی از ماجراهای عاشورا وام بگیرید. از کهن الگوهای عاشورایی استفاده کنید. مثلا حبیب بن مظاهر که یک پیرمرد موی سپید است و حافظ قرآن و پایه‌کار سید الشهدا را در قالب یک شخصیت داستانی خلق کنید... مثلا یک حاجی بازاری مومن و پایه کار که در فتنه هشتاد و هشت پایه کار امام حسین بوده.. یا غلام سیدالشهدا را در قالب یک کارگر افغانستانی خلق کنید که در محل کارش بی احترامی می‌شود ولی در دم و دستگاه سید‌الشهدا آبرو پیدا می‌کند. مثلا از قاسم بن الحسن علیه السلام شخصیت نوجوانی را وام بگیرید که برای رسیدن به خواسته اش بسیار سرتق است...مثلا آنقدر به پدرش که یک سردار سپاه است فشار می‌آورد تا او را به سوریه اعزام کند. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344