-
خدایا از دانه های انار بنیان مرصوص ساخته ام. بیا ببین...بیا دیگه...بیا دیگه دورت بگردم.
#مونولوگ
-
خدایا آنتی ویروس ام جیغ می کشد...به نظرت در قلبم خبری شده؟
#مونولوگ
-
_وصال جدی!
+حاضریم اقا.
_وصال اسمت وصاله؟
+بله آقا.
-وصال، جدی هستی؟
+بله آقا.
- یعنی نمی تونیم باهات شوخی کنیم.
_ اقا ما فامیلمون جدیه...ههه ه هه هه ه ه هه
+عهه ه ههه ه هه ه هه
#دیالوگ
-
پشت گوشم را به نهنگ نشان دادم و گفتم بخاران. نهنگ یک نگاهی کرد و رفت. بعد ها از پلانگتون شنیدم که نهنگ ها اعصاب این کارها را ندارند.
#مونولوگ
-
موریانه ای را با صد ترفند شکار کردم. امشب کباب موریانه داریم. نام مهمانی امشب را گذاشته ام گشایش موریانه ای.
#مونولوگ
-
در کف مغزم فرشی از نور پهن کردم. مواظب باشید لگدش نکنید.
#مونولوگ
-
من نهنگی را می کنم دانه و به دل می گویم موبی دیک دانه ای چند؟
#مونولوگ
-
در قلعه فلک الافلاک نشسته ام و چایی نارنج می خورم و به درخت های انار توی جاده فکر می کنم.
#مونولوگ
-
در قعر اقیانوس نشسته بودم که درخت اناری آمد و گفت: فووووونِت.
#مونولوگ
-
در حال خلق آخرین اثرم بودم که یکهو اولین اثرم برگشت و گفت:
- خاک بر سرت.
#مونولوگ
-
از پارک نوفل شاتو تا خیابان امام یک #باغ زندان راه است.
#مونولوگ
-
اذان که می گویند صفحه کلید دستت است باید بگذاری زمین.
#مونولوگ
-
گوشواره های ذهنم را کندند...حالا می فهمم چرا هزار و چهار صد سال است افکارم پریشان است.
#مونولوگ
-
دوش دیدم ملائک گرد بقیع طواف می کردند. و امام مجتبی بر فراز کائنات خطبه میخواند...چه صدایی، چه ابهتی...حسن امام حسین است.
#مونولوگ
-
ناباورانه ناوارو می دیدم و به دل میگفتم هیچ پلیسی مثل سرکار جاور نمی شود. از آن روز تا به حال اخلاق ژان والژان با من عوض شده.
#مونولوگ
-
وبلاگی دارم مالِ شما...چند نیم لوگ دارم آن هم مالِ شما...فقط یک امام رضا را برای ما بگذارید.
#ریش_رنگی_طور
#مونولوگ
-
-اگر الیف شافاک بشیی چی می پاشونی؟
+شونصد صفحه درّ و گوهر.
#دیالوگ
-
#ملت عشق یا #ملی عشق یا #صادرات عشق چه فرقی میکند. باید #سپه عشقی ساخت و #سامان عشق را ساخت. #تجارت عشق پیشه پیشه وران است. ما به دنبال #شهر عشقیم تا در آن #کشاورزی عشق به راه بیاندازیم و #مسکن عشق بسازیم.
#مونولوگ
#جفنگترین_لوگ
-
دخترک کبریت فروش را دیدم که معصومانه منتظر بود. بارقه امیدی به او هدیه دادم از ذوقش گریه کرد. هنوز جای داغِ پشت دستش می سوخت.
#مونولوگ
-
و از عرش ندایی مرا خواند. همین امروز. توی حیاط. شماره 103...و چیزی در گذشته را به یادم انداخت. و چیزهای دیگر... و همین.
#مونولوگ
-
همین چهارشنبه چِل تا پیچ چو پیچ یا آهن پیچ برا چلنیوم....یادت نره.
#مونولوگ
#یزدیلوگ
-
دختر عقیل تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
#مونولوگ
-
خدا هویجت کند و بعد از آن دوستی با خرگوش را نصیبت.
#مونولوگ
-
هویجِ دلم زرد شده خدایا ما می خواستیم موز باشیم.
#مونولوگ
-
خدایا ایمانمان واشر سر سیلند سوزانده، مکانیکی بفرست.
#مونولوگ
-
خدایا یاتاقان زده درگاهتم. رحمی، مروتی!
#مونولوگ
-
بار پروردگارا، فشار شکن ترمزم دیگر تحمل ندارد. حوری پری ها مثل پشکل توی دست و پا ریخته اند.
#مونولوگ
-
گوسفندی را می کردم سلاخی و به دل می گفتم، خوب بود مردم قلوه های دلشان پیدا بود. یکهو سهراب برگشت و گفت: حاجی دیگه ما هرچی هیچی نمی گیم دیگه خودت بفهم...
#دیالوگ
-
ای آنکسی که لاستیک حواله ای داری و نمی دهی، حواله ات می دهم به سرزمین سدوم.
#مونولوگ
-
گوسفندان زیادی خریدم و دادم به دختران شعیب. موسایی می خواهم. گوسفند مراسم عقدشان با خودم. کیک اش هم با خودم. تمام مصر و کنعان و مدین را دعوت میگیرم.
#مونولوگ
-
من نمی دانم صفورا و یوکابد همدیگر را دیده اند یا نه...خوب شد که نمی دانم وگرنه یک جفنگلوگ دیگر متولد میشد.
#جفنگلوگ
-
البته باز هم متولد شد.
-
دروغ می گویم که کربلا می خواهم. حال ندارم یک وعده بروم و ظرفهای مادرم را بشویم. حال ندارم یک بار کار برادر دینی ام را رایگان انجام دهم...دروغ هایمان را نبین حسین...خوب میشویم باتو...
#مونولوگ
-
زندان زاویرا هم نتوانست یوسف را بشکند. خدیا حجره فیروزه تراشی نمی دهی؟
#مونولوگ
-
حکیم فردوسی را گفتم: حکیم یک گروه پر انرژی داریم میخواستم آدرس انتشارات شاهنامه را بدهی. یک نگاه کهکشان اندر سفینه ای بهم انداخت و گفت: همان که یک غول پشمالو پروفایلش است. هیچ نگفتم.
#دیالوگ
-
سعدی را گفتم انار گرامی بیا در پادشاه وارونه فعالیت کن. گفت، انار جدّ و آبادت است.
#مونولوگ
-
اژدهای موسوی را با نهنگ یونس به هم رساندم...یک مزرعه دریایی دارم با هزار اژدها نهنگی...هرکدام به طول هزار متر و وزن هزار تن.
#مونولوگ