eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی گالری حوا: (لباس زنانه) https://eitaa.com/joinchat/3479896174Cf95aff1aa3 ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 ⛔️ "دو اشتباه بزرگ در ارتباط کلامی زن و شوهر!" وقتی زن ناراحت است، مرد تلاش می‌کند برای رفع مشکلات همسرش، دائم راه حل نشان بدهد و با این کار احساسات او را جریحه دار می‌کند. رفتار صحیح؛ شوهر به جای ارائه راه حل، به صحبت‌های زن خوب گوش بدهد و بازخورد احساسی به صحبت‌های همسر خود بدهد. وقتی مردی مرتکب اشتباه می‌شود، زن در جهت تغییر رفتار شوهرش، شروع به ارائه توصیه‌ها و پیشنهادهای خود می‌کند و این حال مرد را خراب می‌کند. ️ رفتار صحیح؛ زن به جای توصیه و ارائه پیشنهاد، بهتر است از کارها و تلاش‌های مرد قدردانی بکند و موفقیت‌های او را یادآوری کند. 💞دورهمی حــواے آدمی ها 💕🌱 ❤️ @havayeadam 💚
💐 ✅ احترام به یکدیگر در هر زمان هنگامی که یک زن و شوهر نتوانند به یکدیگر احترام بگذارند، اغلب به عادت های منفی منجر می شود. تحقیقات نشان می دهد که هیچ چیز بیشتر از بی احترامی و تحقیر طرف مقابل نمی تواند به یک رابطه صدمه بزند. شما با احترام به طرف مقابل باعث می شوید که او نیز به این امر تشویق شود و حتی اگر تا آن زمان کوتاهی در این باره از او سر زده برای رفع آن تلاش کرده و پیوند خود را با شما تقویت میکند. بنابراین به دنبال ، تعریف یک راه سریع و آسان برای نشان دادن احترام خود به او باشید. وقتی وسوسه شدید به یکی از نقاط ضعف شریک خود شکایت کنید، از خود بپرسید که “اگر این حرف را خودم می شنیدم چه احساسی ممکن بود داشته باشم؟” 💞دورهمی حــواے آدمی ها 💕🌱 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃🍂🍃 📜 📌پارت پنجم 🏕 پارک 🕦 ساعت نزدیکای ۱۱:۳۰ بود که رسیدیم به پارک مد نظرمون. وسایل رو به کمک هم به آلاچیق بردیم، هیزم جمع کردیم تا آتیش درست کنیم .بابا عاشق چای آتیشی و سیب زمینی زغالیه! آلاچیق بغلی از ما زرنگتر بودن و زودتر رسیدن و بساط جوجه شون به راه بود. واااای که چه بوی جوجه ای می اومد. منم مثل این دو تا فسقلی (امیر محمد و امیر مهدی ) دوست داشتم اون آقاهه یه سیخ جوجه بیاره و بگه حالا که بوش میاد بفرمایید بی نصیب نمونین! ذهی خیال باطل😏 بابا هم از دست امیرمحمد و امیرمهدی کلافه شده بود بس که میرفتن آلاچیق بغلی مثله مجسمه نگاه میکردن انگار که تا حالا جوجه نخوردن!🤦🏻‍♀️ بابا معمولا هر دو سه ماه یه بار این‌چیزارو از رستوران می‌خره و میاره خونه . میگه تو آپارتمان نباید بوی کباب و جوجه راه بندازیم،شاید کسی دلش بخواد! هر وقت میاییم بیرون، بابا با یه ذوقی به مردم نگاه میکنه😊 خیلی خوشحال میشه وقتی مردم رو در حال خوشی و بازی و سرگرمی کنار خونواده هاشون میبینه. همیشه میگه این آرامش، هدف و نتیجه همه کارهایی هست که بر دوش ماست. مامان داشت ماکارونی رو روی پیک‌نیک گرم میکرد که بابا دست بچه ها رو گرفت از ما دور شدن! با دیدن مسیر حرکتشون فهمیدم دارن سمت رستوران نزدیک پارک میرن. با مامان داشتیم سفره ارو آماده میکردیم که بابا اینا با یه ظرف یه بار مصرف اومدن، حدس اینکه تو ظرف چی بود خیلی سخت نبود! بلند شدم و رو بروی بابا واسادم و گفتم : _🧕 قربون بابای خوبم برم که حواسش به همه چیز هست _ 🧔‍♂️خدانکنه، بابا نشدی ببینی چه لذتی داره بچه هات ازت راضی باشن همه امون خندیدیم😅 چند تا بازوی مرغ کبابی ! مامان اینا خودشون ماکارونی خوردن. من و بچه ها هرکدوم دو تا بازو برداشتیم. اون روز بابا کلی با بچه ها فوتبال بازی کرد. منم فقط تو دلم قربون صدقه بابام میرفتم. دیگه غروب شده بود و از حرارت روز کم شده بود که بابا گفت بریم. وسایل رو جمع کردیم. تو راه خونه بودیم که دیدم یه موتوری مماس با ما داره میاد. خیلی بهمون نزديک شده بود. استرس رو تو چشمای بابا دیدم. مامان خیلی حواسش نبود و داشت اون سمت رو میدید. اما من که پشت بابا بودم داشتم از استرس میمردم. یهو دیدم اونی که ترک موتور بود از جیبش یه بسته سیاه رنگ رو درآورد. خیییلی نزديک ما شده بود ، وقتی این صحنه ارو دیدم جیغ بلندی کشیدم و گفتم بابا بمب.... بابا فرمون رو به سمتشون گرفت و اونارو به زمین‌ زد. آسیب جدی ندیده بودن، اما نمیتونستن بلند شن.موتور روی پاهاشون افتاده بود‌. ما تو ماشین بودیم. بابا پیاده شد و رفت سمتشون. بمب تو جوی افتاده بود. بابا از جیبشون یه ریموت برداشت. صدای کوبیدن چیزی به هم من رو از خواب بیدار کرد! خدایا شکرت، همش خواب بود! کی خوابم برده بود؟😨 بابا از ماشین پیاده شده بود در پارکینگ رو باز کنه که با بسته شدن در از خواب پریدم. به پیشونیم دست کشیدم، خیس عرق بود.😰 آخه هیچکس نمیدونه که من بابامو چقدر دوست دارم. همیشه وقتی فکرم مشغول بابا و کارهاش هست از این کابوسا میبینم. فکر اینکه یه لحظه بخواد بابا نباشه نابودم میکنه. من بابامو قد همه دنیا دوست دارم. همیشه بهش میگم یه کاری کن دیگه نری یه کشور دیگه همینجا باشی، تو ایران.. حتی شهر خودمون کنار خودمون.. ادامه دارد... 📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 🍂🍃🍂🍃 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 تندخوانی جزء ششم ، قرآن کریم 🎧 همچنین می‌توانید به صورت آنلاین گوش بدید: http://j.mp/28MBohs التماس دعا🤲 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
❤️ علیه السلام: ‌ 🌹کسی که ده مرتبه «یا الله» بگوید، به او خطاب شود: لبیک بنده ی من! حاجتت را بخواه تا اجابت کنم...🍃 ‌ 📚وسائل الشیعه، ج۷، ص۸۷ 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚