eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) مطالب کانال: همسرداری، خانواده امام زمانی گالری حوا: (لباس زنانه) https://eitaa.com/joinchat/3479896174Cf95aff1aa3 ادمین تبلیغ،تبادل،نظرات: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 ‌ ⚠️کلیدی ترین نکات را تقدیمتون می کنم👇 1⃣هرگز با همسرت مشاجره نکن و بلند حرف نزن حتی اگر حق با شماست مخصوصا جلو بچه 2⃣همواره همسرت را اکرام کن و احترام کن و با الفاظ زیبا صدا کن و او را به بچه قشنگ و مهم و زحمت کش معرفی کن 3⃣روی تربیت خودت و همسرت کار کن چون رفتار و افکار متجلی در رفتار بیشتر از گفتار روی تربیت فرزند اثر داره 4⃣توسل توسل توسل به اهل بیت علیهم السلام و توکل کامل بر خدا 5⃣مطالعه در خصوص تربیت فرزند و استفاده از مشاوره در مواقع مهم و حساس بدون عجله در تصمیم گیری 6⃣خاموش کردن تلویزیون و به حد اقل رساندن مجازی و دست گرفتن کتاب ‼️این نکات را با همسرتون قرارداد کنید البته حلال خوری و دقت در لقمه که بسیار مهم است را برای شما ننوشتم چون احساس می کنم نیازی نیست و مقیدید. 💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️روزه نمیگیری نگیر، بین تو و خداست! اما برای خدا گردن کلفتی نکن و حرمت ماه مبارک رمضان‌ رو نگه دار! با خدا نجنگ... 💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 استفاده روزه دار از قطره چشم س. آیا قطره چشم روزه را باطل میکند؟ ج. ریختن دوا در چشم برای روزه دار اشکال ندارد. چنانچه مزه یا بوی آن به حلق برسد، کراهت دارد. 💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃🍂🍃 📜 📌پارت بیستم تومترو بودم، از دانشگاه به سمت خونه، اکثر زنها بدون روسری بودن و خیلی بد به من نگاه میکردن، حتی تو واگن مخصوص بانوان، کلی آقا اومده بودن. من دختر کم رویی بودم، از طرفی اوضاع خیلی بدی بود، مردم سره قضیه مهسا، جبهه گرفته بودن نسبت به نـظام و حجاب و‌... خدا خدا میکردم زودتر برسم‌‌. کلا سرمو انداخته بودم پایین، اما یه لحظه که سرمو بالا میبردم، همه نگاه های طلبکارانه روی من بود، خیلی معذب بودم😔 مسیر هم انگار کش میومد، تموم نمیشد! زن ها و دخترها بلند بلند درباره این مرگ مشکوک صحبت میکردن، مطمئن بودم مخصوصا دارن بلند صحبت میکنن که به گوش من برسه! بالاخره زمان هم دلش به حالم سوخت و زمان پیاده شدنم رسید. مسیر مترو تا خونه ارو میدوییدم. دیگه از موندن تو خیابون میترسیدم. به خونه رسیدم، نفس نفس زنان وارد پذیرایی شدم، مامان با شنیدن نفسهام از روی مبل بلند شد و نگران به سمتم اومد. 🏠منزل سارا _ سلام _ سلام، چی شدی مامان، چرا نفس نفس میزنی؟ _ هیچی، احساس نا امنی میکنم تو خیابون، مترو که افتضاح شده، دوییدم زودتر برسم خونه _ ترسوندیم دختر، هیچ اتفاقی نمی افته، مملکت امام زمان مگه به این راحتی ها نا امن میشه؟ تو بچه بودی ، یادت نیست ما چه بحران‌هایی رو پشت سر گذاشتیم.. لباساتو عوض کن یه شربت آبلیمو برات درست کنم. _ باش، دستت درد نکنه به سمت اتاق رفتم و لباسامو عوض کردم. صدای زنگ خونه اومد...مامان در رو باز کرد، از پنجره اتاقم دیدم باباست. فوری از اتاق اومدم بیرون... به استقبالش رفتم، اما مامان زرنگ تر از من😊 بعد از سلام و خسته نباشید.میخواستم از بابا بپرسم این ماجرا ها کی تموم میشه؟ چرا شفاف سازی نمیکنن؟ چرا اوضاع روز به روز داره بدتر میشه؟ بابا جواب داد: _ این یه برنامه ریزی پیچیده بوده. کار اسرائیل و آمریکاست. مدارکی به دست آوردیم که تایید میکنه. ضمن اینکه خیلی از اغتشاشگرانی که دستگیر شدن، عمله های اسرائیل بودن و اونور آب آموزش دیدن یا توی مجازی بهشون یاددادن. پول هنگفتی هم پای این ماجرا ریختن. خدا بخیر بگذرونه. همونطور که رهبری هم گفتن؛ مهسا هم پاسوز این جریان شد و اصلا بنا بود مهرماه کشور رو به آشوب بکشن.. حالا هم معضل فرهنگی و سیاسی با هم داریم.. باید مردم رو با پاسخ قانع کننده آروم کرد. نامردا؛ این خواص رو‌میگم ؛ که با وجود اینکه حقیقت رو میدونن برای مردم روشنگری نمیکنن. بارش افتاده روی دوش یه عده اندک.. به هر حال بنا شده کمک کنن. مهمترین چیز الان تبیین درستی از نظر اسلام در مورد حجابه و اینکه این مسئله مهسا چی بوده و چی شده... این روزا بیشتر از هر زمان ديگه اخبار میدیدیم، من دیگه واقعا میترسیدم با چادر برم بیرون، سعی میکردم حدالامکان کارامو تلفنی انجام بدم که نیاز نباشه برم بیرون. فقط برای کارآموزی سه روز در هفته با آژانس میرفتم و برمیگشتم. یه روز که من و مامان خونه بودیم تصمیم گرفتم سوالاتی که چند روز بود تو ذهنم بود رو ازش بپرسم... مامان رو مبل نشسته بود و چایی ریختم آوردم تا سره صحبت رو باز کنم... _ مامان، به نظرت ندیده و نشناخته چجوری آدم باید به طرف مقابلش اعتماد کنه... خودت ، با بابا چجوری با هم آشنا شدین؟ _ چرا ندیده و نشناخته؟ بابات که پدرش رو میشناخت، البته الانم میشناسه، دیشب که با هم صحبت میکردیم گفت که کلا از اون اعتقادات برگشته، گفت بهت بگم قضیه منتفیه! _ از کجا معلوم پسره هم مثله باباش باشه، خودش که موجهه! _ بله؟ نکنه دلت گیر کرده؟ گونه هام سرخ شد... _ نه بابا، من سر جمع نیم ساعت باهاش هم کلام نشدم.. فقط خواستم ببینم مثلا قبل از خواستگاری آدم با طرف مقابلش کافی شاپی بره، پارکی، جایی برن، بیشتر با هم باشن بهتر نیست؟ _ نه، چه کاریه! هر شازده ای دلش گیر کرد، اول با خونواده اش میاد خواستگاری!بعد بابا تحقیق میکنه، بعد اگر همه چیز خوب بود ، این اجازه ارو دارین که جاهای عمومی برین و صحبت کنین.. حرفهای مامان رو قبول داشتم، اما خب منم دختر بودم و جوون ، دوست داشتم تجربه داشته باشم، ببینم آدم با یه پسر میره بیرون چه جوریه! یه جورایی میخواستم این مجوز رو از مامان بگیرم که نشد😬 ادامه دارد... 📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 🍂🍃🍂🍃 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 تندخوانی جزء بیست و یکم ، قرآن کریم 🎧 همچنین می‌توانید به صورت آنلاین گوش بدید: http://j.mp/2b8VcBO التماس دعا🤲 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚