#تلنگر
همه زن ها می توانند
یک زن واقعی و کامل باشند
یک مادر مورد اعتماد باشند
اگر مَرد زندگی شان
به اندازه کافی #مرد باشد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#پارت_سی_و_پنجم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
هر چند با پیوند عمیق و مستحکمی که به اعتبار مسلمان بودن بین قلب هایمان وجود داشت، در بستر همین دو مذهب متفاوت هم رؤیای خوش زندگی دست یافتنی بود. نغمه نفس هایمان در پژواک پرواز شاخه های نخل ها در دامن باد میپیچید و سکوتمان را پُر میکرد که او با صدایی آرام و لحنی لبریز حیا شروع کرد: «من به پدرتون، خونوادهتون و
حتی خودتون حق میدم که بابت این اختلاف مذهبی نگران باشید. ولی من بهتون اطمینان میدم که این موضوع هیچ وقت بین من و شما فاصله نندازه!»
صدایش به آرامش لحظات صحبت کردن با پدر نبود و زیر ضرب سر انگشت احساسش میلرزید. من هیچ نگفتم و او همچنانکه سرش پایین بود، ادامه داد:
«بعد از رضایت خدا، آرامش زندگی برای من مهمترین چیزه. برای همین، همه تلاشم رو میکنم و از خدا هم میخوام که کمکم کنه تا بتونم اسباب آرامش شما رو فراهم کنم. » سپس لبخندی زد و با لحنی متواضعانه از خودش گفت: «من سرمایه ای ندارم. همه دارایی من همین پولی هستش که باهاش این خونه رو اجاره کردم و پس انداز این مدت که برای خرج مراسم کنار گذاشتم. حقوق پالایشگاه هم به لطف خدا، کفاف یه زندگی ساده رو میده. »
سپس زیر چشمی نیم نگاهی به صورتم انداخت، البته نه به حدی که نگاهش در چشمانم جا خوش کند و بلافاصله سر به زیر انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «به هر حال شما تو خونه پدرتون خیلی راحت زندگی میکردید... »
که از پسِ پرده سکوت بیرون آمدم و به اشاره ای قدرتمند، کلامش را شکستم:
«روزی دست خداست!» کلام قاطعانه ام که شاید انتظارش را نداشت، سرش را بالا آورد و نگاهش را به نقطه ای نامعلوم خیره کرد و من با آرامشی مؤمنانه ادامه دادم: «من از مادرم یاد گرفتم که توکلم به خدا باشه!» و شاید همراهی صادقانهام به قدری به دلش نشست که نگرانی چشمانش به ساحل آرامش رسید و لبخندی کمرنگ صورتش را پوشاند.
به اتاق که بازگشتیم، بحث جمع مردها، حول کسب و کار و اوضاع بازار می چرخید که با ورود ما، صحبتشان خاتمه یافت و مادر دوباره مشغول پذیرایی از میهمانان شد که عمو جواد رو به پدر کرد: «حاج آقا!بنده به خاطر کارم باید امشب برگردم تهران. خُب میدونید راه دوره و برای ما این رفت و آمد یه کم مشکله. »
پدر که متوجه منظور عمو جواد شده بود، دستی به محاسن کوتاهش کشید و با لحنی ملایم پاسخ داد: «ما راضی به زحمت شما نیستیم. ولی باید با برادرهاش هم صحبت کنم. شما تشریف ببرید ما خبرتون میکنیم. » و با این جمله پدر، ختم جلسه اعلام شد.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
نبی رحمت(ص):
🔵 هرگاه میوه خریدی؛
به همسایه ات هدیه کن،
وگرنه پنهانی وارد خانه کن؛
مبادا فرزندت با آن میوه بیرون بیاید و موجب ناراحتی فرزند همسایه شود!
📚 بحار، 82،ص94
✅ #سبک_زندگی_اسلامی میگه تفاخر به داشته هات نکن، کلاس نگذار، آنچه داری را توی چشم بقیه نکن،
برعکس
تلاش کن بقیه هم از نعمت و مالی که خدا بهت داده بهره مند بشن، دل کسی رو نرنجون با نعمت های خدا
تفاوت نگاه های این روزهای ما و مسابقه قدرت و اشرافیتی که راه انداختیم..
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
#سبک_زندگی_شهدا
💠همسر شهید علی عابدینی :
🌷علی آقا در همه حال با من و امیر محمد مهربون بود هرگز خستگی ناشی از کارش رو به زبون نمی آورد در هر شرایطی گرمای محبتش لمس کردنی بود.
گاهی وقتا شاید از دستش عصبانی میشدم ولی علی آقا اینقدر به من احترام میگذاشت که شرمنده اش میشدم
🌷بار آخری که بهم زنگ زد خستگی از صدای گرفته و بم شده اش می بارید
گفتم : علی آقا چی شده؟ چرا اینقدر خسته ای؟
با لحنی ناراحت بهم گفت: خانوم اینقدر مشخصه که خسته ام؟
دوری از یاران شهیدش و شوق شهادت همه چیزش رو گرفته بود
از اینکه به شهادت نرسیده بود خیلی غمگین بود.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عاشقانه
💞هیچ ڪس ڪامل نیست
💞 مگر اینڪه عاشقش باشی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زندگی_بندگی
✍امام سجّاد عليه السلام
حقّ همسر، اين است كه بدانى خداى عزّوجلّ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين، خود، نعمتى است از جانب خداوند عزّوجلّ به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى
📚 مكارم الأخلاق ج۲ ص۳۰۱
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 | ⚠️این قرص رو همیشه به همسرت بده..
🎤 استاد_پناهیان
👌پیشنهاد دانلود
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
📛 5 رفیق ناباب❗️
❤️✨امام سجاد علیه السلام:
✍🏻فرزندم با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن:
1⃣ از همنشینی با #دروغگو پرهیز کن؛
👈🏻 زیرا او همه چیز را بر خلاف واقع نشان می دهد، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.
2⃣ از همنشینی با گناهکار #لاابالی بپرهیز،
👈🏻 زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد.
3⃣ از همنشینی با #بخیل برحذر باش،
👈🏻 که او از کمک مالی به تو آنگاه که بسیار به آن نیازمندی، مضایقه می کند.
4⃣ از همنشینی با #احمق ( کم عقل ) اجنتاب کن،
👈🏻 زیرا او می خواهد به تو سودی رساند؛ ولی به زیان تو می انجامد.
5⃣ از همنشینی با #قاطع_رحم ( کسی که با خویشاوندان قطع رابطه نموده است ) بپرهیز،
👈🏻 که او در سه جای قرآن لعن و نفرین شده است.
📚مجموعه ورام/ج2/ص15
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
در ارتباط با همسرتان رفتار منحصر به فرد داشته باشید
مثلامیتوانید کلمه ی《عزیزم》 را فقط برای او به کار ببرید ،
نه اینکه درسطح همه مخاطبان خود عنوان کنید.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
✨
زنها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند
اگر شوخی کنندبخندند
همه اهل خانه را به زندگی دعوت می کنند
زنها اگر بی حوصله و ناراحت باشند
تمام اهل خانه را غمگین می کنند
آری
زن بودن دشوار است
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#قرار_عاشقی
#ازدواج
دختر:
بابا!
تو با مامان یه قرار عجیب و غریبی با هم گذاشتین که عیبهای همدیگه رو به روی هم نیارین؟🧐
پدر:
آره #عزیزم. اسمش ازدواجه😊!
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💌 در انتظار هستم،
آن روز را، ڪه گویم :
شڪر خدا ڪه من بہ
بابالرضا رسیدم . . .
دل نوشت:
بی توفیقی یعنی تا یک قدمی ات بیام و حتی نتونم حرمت رو ببینم
اینو نگذار به پای بی معرفتی ام
فردا که مُردم به خاطر همه اومدنام، بیا
از دور نگاه نکنی به وضعیت بدی که دارم و بری😭
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
وقتی مامان میگه من بین بچه هام هیچ فرقی نمیذارم 😂
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
Ekhtelaf salighe Joorino.mp3
4.56M
این قسمت:🚺🚹
اختلاف سلیقه❕
با جورینو،
یه جوری نو به زندگی نگاه کنیم!
#سبک_زندگی_اسلامی
#جورینو
گوینده: علی زکریائی
گوینده کارشناس: خانومش!
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_سی_و_پنجم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی هر چند با پیوند عمیق و مستحکمی که به اعتبار مسلم
#پارت_سی_و_ششم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
* * *
وقتی محمد خبر را از زبان مادر شنید، خنده ای بلند سر داد و در میان خنده با صدایی بریده گفت:
«انقدر مامان این پسره رو دعوت کرد و بهش شام و نهار داد که بیچاره نمک گیر شد! »
ابراهیم پوزخندی زد و با حالتی عصبی رو به مادر کرد: «گفتم این پسره رو این همه حلوا حلواش نکنین! انقدر ناز به نازش گذاشتین روش زیاد شد! »
که این حرفش، اعتراض شدید لعیا را برانگیخت: «حالا هر کی میومد خواستگاری عیب نداشت! اونوقت این بنده خدا روش زیاد شده! »
و ابراهیم با عصبانیت پاسخ داد: «ببینم این از تهران اومده اینجا کار کنه یا چشم چرونی؟!!! »
از حرف تندش، قلبم شکست که مادر اخم کرد و تشر زد: «ابراهیم! خجالت بکش! تو خودت چند بار باهاش سرِ یه سفره نشستی، یه بار دیدی که به
الهه چشم داشته باشه؟ هان؟ »
ابراهیم چشم گشاد کرد و با صدایی بلند طعنه زد:
«من نمیدونم این پسره چی داره که انقدر دلتون رو بُرده؟!!! پول داره؟!!! خونواده داره؟!!! مذهبش به ما میخوره؟!!! » پدر مثل اینکه از حرفهای ابراهیم باز مردد
شده باشد، ساکت سر به زیر انداخته بود و در عوض مادر قاطعانه جواب داد:
«مگه مذهبش چیه؟ مگه زبونم لال، کافره که اینجوری میگی؟!!! مگه این مدت ازش لاقیدی دیدی؟!!! اگه پدر و مادر بالا سرش نبوده، گناه که نکرده! گناه اون
صدامِ ذلیل مرده اس که این آتیش رو به جون مردم انداخت! روزی رو هم که خدا میرسونه! جوونه، کار میکنه، خدا هم إنشاءالله به کار و بارش برکت میده! »
اما ابراهیم انگار قانع شدنی نبود و دوباره رو به مادر خروشید: «یعنی شما راضی میشی خواهر من بره تو یه خونه اجارهای زندگی کنه؟ که تازه آقا بشه دوماد سرخونه؟!!! »
و این بار به جای مادر، محمد جوابش را داد: «من و تو هم که زندگیمون رو تو همین خونه اجاره ای شروع کردیم! تازه اگه این بنده خدا پول پیش و اجاره میده، ما که
مفت و مجانی زندگی میکردیم! » و سپس با لحنی قاطع ادامه داد:
«من که به عنوان برادر راضیام! » جواب محمد در عین سادگی آنچنان دندانشکن بود که زبان ابراهیم را بست و عطیه با لبخندی پشت حرف شوهرش را گرفت:
«من که چند بار دیدمش، به نظرم خیلی آدم خوبی میاد! »
و لعیا هم تأیید کرد: «به نظر منم پسر خوبیه! تازه من خودم دوران دبیرستان یه دوست داشتم که با یه پسر شیعه ازدواج کرد. الان هم با دو تا بچه دارن خوب و خوش زندگی میکنن! یه بارم نشده که بشنوم مشکلی داشته باشن. »
ابراهیم که در برابر حجم سنگین انتقادات کم آورده بود، قیافه حق به جانبی گرفت و با صدایی گرفته از خودش دفاع کرد:
«من میگم بین این همه خواستگار خوب و مایه دار که مثل خودمون سُنی هستن، چرا انگشت گذاشتین رو این پسر شیعه؟ »
و این گلایه ابراهیم، بلاخره حرف گلوگیرِ پدر را به زبانش آورد: «به خدا منم دلم از همین میسوزه! » که مادر بلافاصله جواب داد:
«عبدالرحمن! ابراهیم جوونه، یه چیزی میگه! شما چرا؟ شما که ریش سفید کردی چرا این حرفو میزنی؟ هر کسی یه کُفوی داره! قسمت هر کی از اول رو پیشونیش نوشته شده! اگرم این وصلت سر بگیره، قسمت بوده! »
که در اتاق باز شد و عبدالله آمد و با ورودش، ابراهیم دوباره شروع به نیش زدن کرد:
«آقا معلم! تو که رفیق گرمابه و گلستونش بودی چرا نفهمیدی چی تو سرشه؟ »
عبدالله که از سؤال بیمقدمه ابراهیم جا خورده بود، با تعجب پرسید: «کی رو میگی؟ »
و ابراهیم طعنه زد: «این شازده دوماد رو میگم! » عبدالله به آرامی خندید و گفت:
«خود الهه هم نفهمیده بود، چه برسه به من! » و ابراهیم با گفتن «آخِی! چه پسر سر به زیری!!! »
پاسخ عبدالله را به تمسخر داد و رو به مادر کرد: «خُب مامان، ما دیگه زحمت رو کم کنیم! »
سپس نگاهی به من کرد و با لحن تلخی کنایه زد: «علف هم که به دهن بزی شیرین اومده! مبارک باشه! » و با اشاره ی دست، لعیا را هم بلند کرد و در
حالی که دست ساجده را میکشید، خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن ابراهیم،گفتگوها خاتمه یافت و محمد و عطیه هم رفتند.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🔰 مطالبات رهبر انقلاب در حوزهی زن و خانواده
💺به مناسبت بازگشایی #مجلس_یازدهم
1️⃣ یکم: دفاع اخلاقی و قانونی از زن، بخصوص در داخل خانواده
📣 حضرت آیتالله خامنهای:
یک نکته که باید مورد توجّه باشد، دفاع اخلاقی و قانونی از زن، بخصوص در داخل خانواده است.
🛡 دفاع قانونی با اصلاح قوانین و ایجاد قوانین لازم
🛡 و دفاع اخلاقی با طرح این مسأله و مواجهه با کسانی که این را درست نمیفهمند و زن را در خانه، مستخدمِ مورد ستمِ مرد، بدون تمکّن از خودسازی معنوی تلقّی و اینگونه هم عمل میکنند.
🌟 باید با این فکر با قوّت و شدت مقابله شود؛ البته به شکل کاملاً منطقی و عقلانی. ۱۳۷۶/۰۷/۳۰
#رومینا_اشرفی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴بشارت ظهور #امام_زمان عج از زبان شهید مدافع حرم روح الله قربانی
🔸رفته بودم مناطق سیل زده برای کمک.
از شدت خستگی چشمهایم گرم شد.😴
🔹دیدم در تاریکی شب روحالله داره کمک میکنه.
با تعجب گفتم: روحالله خودتی؟ اینجا چیکار میکنی؟
گفت: اومدم کمک.🚶♂️
🔸گفتم: حالا چرا الان؟ الان که دیگه شب شده.
گفت: ما وقتایی کمک میکنیم که شما نمیبینید.
میدونستم شهید شده. ازش پرسیدم: روحالله اونور چه خبره؟🤔
🔹نگاهم کرد و گفت: همهی خبرها همین جاست... اتفاقای خوبی قراره بیفته. تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور امام زمان نزدیک میشه که دیگه نمیگید کی امام زمان میاد، میگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد⁉️
🔸از خواب پریدم. از حرفهای که بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم.🌸
🔹پن۱: خواب یکی از دوستان شهید روحالله که زمان سیل گلستان دیده بود.
🔸پ ن:۲: منظور این خواب این است که ظهور بسیار نزدیک است و تا سال ۱۴۰۰ مردم لحظه شماری میکنند برای ظهور و به هیچ عنوان زمان تعیین نشده است.
نشر_دهید
@ظهور_نزدیک_است_ان_شاء_الله
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🔰 بازخوانی مطالبات رهبر انقلاب در حوزهی زن و خانواده از نهادهای قانونگذار
💺به مناسبت بازگشایی #مجلس_یازدهم
2️⃣ دوم: در مسئله زنان مطابق میل غربیها موضع نگیرید
⁉️ حضرت آیتالله خامنهای: چرا باید کسانی در زمینه زن، یا در زمینه حقوق بشر، طوری حرف بزنند که گویی ما باید بکوشیم خودمان را با نقطه نظرهای غربیها نزدیک و آشنا کنیم؟
✅ آنها باید نسبت به مساله زن و حقوق بشر و آزادی و دمکراسی، نقطهنظرهای غلط و باطل خودشان را تصحیح کنند و با نظرات اسلامی مواجه نمایند؛ نه این که عدهای از این طرف دچار انفعال شوند.۱۳۷۶/۰۲/۱۷
#رومینا_اشرفی
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
✅ ازهمسرتان تعریف کنید
هر زمان فرصت یافتید، در میان دوستان و آشنایان از همسرتان تعریف کنید و به او ببالید. این کار را، هم در حضور او و هم بدون حضور او انجام دهید.
این کار نه تنها به تقویت عزت نفس همسرتان کمک میکند؛ بلکه بر جایگاه او در چشم دوستان و خویشان هم تأثیر میگذارد.
کاری که میکنید این است که داستانی تعریف کنید که همسرتان قهرمان اول آن است؛
تا جایی که میتوانید از تواناییها و دستاوردهای او تعریف کنید.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💦
#همسرداری
در آغوش كشيدن مطمئناً احساس خیلی خوبی به شما می بخشد و شواهد نشان می دهد تاثیرات بسیار خوبی هم بر سلامتی ما دارد.
#بغل کردن هورمون “اکسي توسين” را افزایش ميدهد.
✨ 💓
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زیارت #امام_زمان (عج) در روز #جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_سی_و_ششم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی * * * وقتی محمد خبر را از زبان مادر شنید، خنده ا
#پارت_سی_و_هفتم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
مادر خسته و کلافه از مجادله ای که با ابراهیم کرده بود، روی کاناپه دراز کشید و در حالی که سر شکمش را فشار میداد، ناله زد:
«نمیدونم چرا یه دفعه انقدر دلم درد گرفت! »
پدر بی توجه به شِکوه مادر، تلویزیون را روشن کرد و به تماشای اخبار ساعت چهار بعدازظهر نشست، اما من نگران حالش، کنار کاناپه روی زمین نشستم و گفتم: «حتماً از حرفهای ابراهیم عصبی شدی. » و عبدالله به سمتمان آمد و گفت: «ابراهیم همینجوریه! کلاً دوست داره ایراد بگیره و غُر بزنه! »
سپس به صورت مادر خندید و ادامه داد:
«مامان! غصه نخور! اگه خدا امری رو مقدر کنه، احدی نمیتونه مانعش بشه! » ازفرصت استفاده کردم و تا عبدالله با حرفهایش مادر را آرام میکرد، به آشپزخانه رفتم تا برای مادر شربت عرق نعنا درست کنم، بلکه دردش آرام بگیرد. لیوان را که به دستش دادم، هنوز داشت گِله حرفهای نامربوط ابراهیم را به عبدالله میکرد.
از یادآوری حرفهای تلخ و تند ابراهیم، دلم گرفت و ساکت در خودم فرو رفتم که عبدالله صدایم زد: «الهه جان! میخوام برای شاگرد اول کلاس جایزه بخرم. تو خوش سلیقه ای، میای با هم بریم کمکم کنی؟ »
بحثهای طولانی و ناخوشایند بعدازظهر، حسابی رمقم را کشیده بود، با این حال دلم نیامد درخواستش را رَد کنم.
نگاهی به مادر انداختم که نگرانیام را فهمید و با لبخندی پُر محبت گفت:
«حالم خوبه! خیالت راحت باشه، برو! » با شنیدن پاسخ مادر، از جا برخاسته و آماده رفتن شدم.
به سرِ خیابان که رسیدیم، راهش را به سمت مسیرِ منتهی به ساحل کج کرد.
با تعجب پرسیدم: «مگه نمیخوای هدیه بخری؟ » سرش را به نشانه تأیید تکان داد و با لبخندی مهربان گفت: «چرا! ولی حالا عجله ای نیس! راستش اینجوری گفتم که با هم بیایم بیرون، باهات حرف بزنم! حالا موقع برگشت میریم یه چیزی
میخریم. » میدانستم که میخواهد در مورد آقای عادلی و تصمیمی که باید در موردش بگیرم، صحبت کند، اما در سکوت قدم میزد و هیچ نمیگفت.
شاید نمیدانست از کجا شروع کند و من هم نمیخواستم شروع کنم تا مبادا از آهنگ صدایم به تعلق خاطری که در دلم شکوفه زده بود، پی ببرد. در انتهای مسیر، آبی مایل به سبزِ خلیج فارس نمایان شد و با بلند شدن بوی آشنای دریا، عبدالله هم شروع کرد:
«الهه! فکراتو کردی؟ » و چون سکوتم را دید، خندید و گفت: «دیگه واسه من ناز نکن! ما که با هم رودرواسی نداریم! با من راحت حرف بزن! » از حرفش من هم خندیدم ولی باز هم چیزی نگفتم. با نگاه عمیقش به روبرو، جایی که دریا خودش را روی ساحل میکشید، خیره شد و ادامه داد:
«الهه جان! مجید پسر خیلی خوبیه! من خودم قبولش دارم! تو این چند ماهه جز خوبی و نجابت چیزی ازش ندیدم! مردِ آروم و صبوریه! اهل کار و زندگیه! »
هر چه عبدالله بر زبان می آورد، برای من حقیقتی بود که با تمام وجود احساس کرده بودم، هرچند شنیدن دوباره این نغمه گوشنواز، برایم لذت بخش بود و ساکت سر به زیر انداخته بودم تا باز هم برایم بگوید:
«الهه! وقتی اون روز تو خواستگاری داشت با بابا حرف میزد، من از چشماش میخوندم که مرد و مردونه پای تو میمونه! » از شنیدن کلام آخرش، غروری شیرین در دلم دوید و صورتم را به لبخندی فاتحانه باز کرد که با دست اشاره کرد تا روی نیمکتِ کنار ساحل بنشینم. کنار هم نشستیم و او با لحنی برادرانه ادامه داد:
«اینا رو گفتم که بدونی من به مجید ایمان دارم! ولی اینا هیچ کدوم دلیل نمیشه که تو یه سِری از مسائل رو نادیده بگیری! »
و در برابر نگاه پرسشگرم، با حالتی منطقی آغاز کرد:
«الهه! منم قبول دارم که اونم مثل ما مسلمونه! منم میدونم خیلی از مصیبتهایی که الان داره کشورهای اسلامی رو
تضعیف میکنه، از تفرقه ریشه میگیره! منم میدونم که رمز عزت امت اسلامی، اتحاده! اما دلم میخواد تو هم یه چیزایی رو خوب بدونی! تو باید بدونی که اون مثل تو نماز نمیخونه! مثل تو وضو نمیگیره! شاید یه روز به یه مناسبتی لباس
مشکی بپوشه و بخواد عزاداری کنه، یه روز هم جشن بگیره! شاید یه روز بخواد کلی هزینه کنه تا بره زیارت و بخواد تو هم باهاش بری و هزار تا مسئله ریز و درشت دیگه که اگه از قبل خودتو آماده نکرده باشی، خیلی اذیت میشی! »
همچنانکه با نوک پایم ماسههای لطیف ساحل را به بازی گرفته بودم، گوشم به حرفهای عبدالله بود که مثل طعم تلخ و گسی در مذاق جانم نقش میبست که سکوت غمگینم، دلش را به درد آورد و گفت:
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#سیره_شهدا
#زندگی_بندگی
✨رفاقت با امام زمان (عج)
ابراهیم هادی را دیدم، خیلی ناراحت بود، پرسیدم چیزی شده؟ گفت: دیشب با بچهها رفته بودیم شناسایی، هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقیها تیراندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده.
هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد و نیمههای شب برگشت، آنهم خوشحال و سرحال!
مرتب داد میزد امدادگر، امدادگر ... سریع بیا، ماشاالله زنده است!
بچهها خوشحال شدند، مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشهای نشست و رفت توی فکر.
رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد، آنهم نزدیک سنگر عراقیها
امّا وقتی رفتم آنجا نبود، کمی عقبتر پیدایش کردم و در مکانی امن!!!
بعدها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم.
عراقیها هم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم، زیر لب فقط میگفتم یا صاحبالزمان (عج) ادرکنی،
هوا تاریک شده بود، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و مرا به نقطهای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم.
آن آقا کلی با من صحبت کرد، بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد، خوشا به حالش.
🌷🌷🌷
📚 سلام بر ابراهیم ص١١٧ 🍃
پیشنهاد مطالعه کتاب..
التماس دعا
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مادر « #رومینا_اشرفی » در پاسخ به سئوالی در مورد اینکه آیا رومینا از دادگاه خواسته بود وی را به خانواده اش تحویل ندهند؟ پیش من همچین حرفی را نزده است.
🔸آیا رومینا را بخاطر مسائل مذهبی به خواستگارش ندادید؟ خیر پدرش با خانواده بهمن موافق نبود و ربطی به مسائل مذهبی نداشت.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجرد ها بیشتر گوش بدن
والدین هم برای تربیت فرزندان گوش بدن
🎥 پاسخ استاد پناهیان به سوال یک جوان:
🔻چجوری از شر شهوت جنسی خلاص بشم؟
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
#خوش_اخلاقی
♥️🍃
🔰شخصی به مرحوم
علامـه طباطبایی گفت :
🔸یک ریاضتی برای
پیشرفت معنوی به من بفرمایید.
🔸علامه فرمودند :
بهترین ریاضت برای شما،
خوش اخلاقی با خانواده است..
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
جواب به یک سوال که زیاد هم پرسیده میشه 🧐
❓ به کسی که برای تحقیق در امر #ازدواج میاد، ما می توانیم عیب های شخص را نگوییم؟
🔺بیان عیب در واسطه گری ازدواج
س۴. در باره ی واسطه شدن در امر ازدواج, آیا شخصی که واسطه می شود می تواند عیب های آن فرد را به طرف مقابل نگوید؟
ج. در فرض سؤال، وظیفه ای برای گفتن عیب ندارد؛ ولی اگر از او سؤال شود، نمی تواند دروغ بگوید.
🔸مطابق نظر آيت الله خامنه ای
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚