🧜♀️🧞♀️ از پارت اول #رمان جا نمونییییییییی🧜♀️🧞♀️
🔆 قابل توجه همراهان عزیز کانال حوای آدم
از امشب می خواهیم شروع کنیم به گذاشتن #رمان در کانال😍
سعی کردیم رمان هم جذاب باشه و هم جدید باشه 😍😃
اولین رمانی که بصورت قسمت قسمت (#پارت ) می گذاریم #رمان_صفیر هستش که پارت اول رو با هم می خونیم 😍
خوشحال میشیم نظراتتون رو بهمون بگید 😃😉
#رمان #صفیر 👇👇👇👇👇👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
#رمان_صفیر_پارت 14
#رمان_صفیر_پارت پایانی
از مکثی که کرد فهیمدم دارد به سیگارش پک میزند.
-مدارک محکمه پسنده خیالت راحت، پاشو بیا اداره.
یک جور سَبُکی خاصی دارم. انگار می خواهم پرواز کنم. نفس بلندی می کشم و شماره ای میگیرم. از آن طرف صدای گرم ناخدا جمال می رسد به گوشم.
-سلام ناخدا خورشید
می خندد و بلا فاصله مرا می شناسد
- می خوام یه چند روزی بیام بوشهر -هستی منو با خودت ببری اون وسطا؟
کمی سکوت می کند و با احتیاط می پرسد؟
-تنها میای جنام سرهنگ؟ قبلا با خانم تشریف می آوردی.
آه عمیقی میشکم و می گویم:
- آره این بار تنها میام ناخدا. رسیدم اونجا برات تعریف می کنم چی شده.
- ان شاء الله که خیره.
برای آخرین بار به تابلوی نقاشی نگاهی می اندازم و رمان جدیدم را که به اتمام رسیده می گذارم روی میز.
تا فردا بدهم به ناشر.
روی جلد با خط درشتی نوشته:
#صفیر
#رمان_صفیر_پارت پایانی
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚