eitaa logo
حیات قلم
1.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
478 ویدیو
51 فایل
🌿🌿 اینجا محلی است برای نشر آثار داستانی اساتید و فارغ التحصیلان «انجمن هنری باغ انار» 🌹نشانی گروه: https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه انجمن: @ANARSTORY http://www.6w9.ir/msg/8113423 :ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
💔💕💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔💕💔 💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔 💔💕💔💕 💔💕💔 💔💕 💔 💔 😍 ✍🏻 حیدر قدمی به سمت صندلی برداشت. رگ پشت دستش از بس بطری آب را فشرده بود، بالا زده بود. مرد جوان هنوز متوجه حیدر نبود و به تمنا نگاه می‌کرد. با خنده گفت: - آدمم خانم، نترس... بشین. تمنا چشم بست و سینه‌اش بالا و پایین شد. صدای کنترل شده حیدر از بین دندان هایش بدن تمنا را لرزاند و از آن بیشتر، پرت شدن بطری آب روی چمدان مقابل پایش: - فکر نکنم آدم باشی... سر مرد به سمت حیدر چرخید. چشم های حیدر ثابت ماند توی چشم‌های پسر. چشم چپش ریزتر شده بود و از فشار فکش رگ‌های پیشانی اش ورم کرده بود. دست کسی روی شانه‌های حیدر نشست و او را عقب کشید. مرد جوان بین صندلی‌های دو طرف قطار ایستاد. صندلی تک نفره‌ای سمت راستش بود و دوصندلی تمنا و حیدر سمت چپش. - اشتباهی پیش اومده! نگاه حیدر از مرد کنده شد. سن این یکی بیشتر از مرد اولی بود و چهره موجه‌تری داشت. چشمش بیشتر ریز شد. - باشه اشتباه شده... ولی درسته خودشو پرت کنه کنار یه خانم؟ اصلا گیریم که درست گرفته بود، باید اینطوری بشینه؟ صدایش کنترل شده؛ اما فوق العاده مرتعش بود. صدایش لرز انداخته بود به جان سه مردی که همراه هم بودند. مرد دیگری که پشت سر پسر اولی ایستاده بود گفت: - ببخشید واقعا... نفهمیده! فکر کردیم اون صندلی هم برای ماست. بچه‌ست دیگه! نگاه حیدر مرد را نشانه رفت. صدای کشیده شدن دندان‌هایش روی هم توی گوش مردی که نگهش داشته بود پیچید: - ما هم بچه بودیم، ولی حالیمون بود نباید کنار یه خانم بشینیم، حتی اگه اون صندلی رزرو ما بود، می‌ فهمیدیم که باید طوری بشینیم خانم نترسن! معذب نشن! می‌دونستیم با یه خانم چطور حرف بزنیم، حرمتشو حفظ کنیم! کمی سرش را به سمت تمنا چرخاند. نگاهش تیز نبود. خشم هم نداشت. نرم بود و مهربان، چشم زد به صندلی که بنشیند. تمنا نشست و سرش را پایین انداخت. دست هدیه از میان دو صندلی نشست روی بازوی تمنا. نگاه حیدر هم دوباره برّان نشست میان سه مرد. هیچ کس متوجه این بحث نشده بود. - شما ببخشید بچه‌ست شوخی کرده! بهشم می‌گم مواظب رفتارش باشه؛ ولی... دست مرد که هنوز شانه‌اش را نگهداشته بود را پس زد و چشم غره‌ای به او رفت: - دور و بر ما هم بچه هست، شوخی هم می‌کنن؛ اما طرز رفتار صحیح رو بلدن! شوخی با یه خانم چه معنی داره؟ شما هم بهتر فقط بهش نگید... وقتی حرف تو گوشش نره طور دیگه باید رفتار کرد! 🚫کپے مطلقا ممنوع🚫 💔💞💔💞💔💞💔 💞 💞@hayateghalam💔 💔💞💔💞💔💞💔 💞