eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
194 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
لعنت به شلمچه! آره من عقده ای هستم کمبود محبت دارم دوست دارم بهم ترحّم کنند دوست دارم ادای آدمای مظلوم رو دربیارم دیگه چی؟ خیالتون راحت شد؟ منو به حال خودم رها می کنید؟! دیگه از هیچکس خوشم نمیاد! دیگه نمی خوام کسی رو دوست داشته باشم دیگه نمی خوام عاشق بشم اصلا دیگه کلمه عشق، حالم رو به هم می زنه نه این عشق هوسناک بچه گانه که رایج بازار آدمهاست عشقی که بعد 36 سال داغت می کنه آتیشت میزنه حساب کن بعد نمازصبح، هوس می کنی گوشیت رو زیر و رو کنی یکدفعه چشمت می افته به عکسهایی که یک نفر پارسال برات فرستاده و تو اصلا بهش توجه نکردی چه زمانی؟ دقیقا اولین روزهای دی ماه میری توی دی ماه سال 1363 پادگان دوکوهه گردان میثم سعید طوقانی حسین رجبی احمد کُرد حسین مصطفایی عباس دائم الحضور و ... این "و" خیلی مهمه فکر کن یکی رو خیلی دوستش داشته باشی معصومیتش صداقتش سادگیش خلاصه هر آنچه میتونه تو رو به خودش جذب کنه و از همه مهمتر غیرتش و شجاعتش که اونو به جبهه کشونده اون قدر باصفاست که روت نمیشه بهش بگی اون قدر با محبته که خود لعنتیت می فهمی از حرکاتش، از کلماتش، از لبخندهاش که می خواد باهات دوست بشه! حالا بعد 36 سال کاملا برحسب اتفاق چشمت بیفته به این عکس اونی رو که خیلی دوستش داشتی و روت نشد بهش بگی با اون خنده های قشنگش با اون چشمای بامحبتش حالا پیکر خونیش رو ببینی که افتاده روی خاکریز اونم 34 سال پیش اونم در شلمچه کربلای 5 ای لعنت به شلمچه! یه ترانه ای شنیدم که ته ذهنم مونده: دارم دق می کنم تحمل ندارم می خوام گریه کنم دارم کم میارم وصیت نامه طلبه بسیجی اهل ورامین که در 18 سالگی به شهادت رسید: "حبیبا: دوستان بسیار دارم، برادر، پدر و مادر و خویشانی دارم اما اگر اینها را دوست داشته بودم بخاطر این بود که ترا دوست داشتند و من آنها را بخاطر شکل قیافه یا پول نخواسته ام و حال هم آماده ام که دل از همه بکنم . مونسا: اگر مونسی باشد تویی و بس. بارالها: اگر من به جبهه آمده ام نه بخاطر این بود که طمع به بهشت رضوان داشتم. نه بخاطر ترس از دشمن بوده. خدایا: من هیچ منّتی بر تو نمی گذارم. من عبدی هستم که مطیع دستورات تو هستم. به تو یقین دارم و می دانم که در ماموریت منّت نیست. این تو هستی که بر من منّت گذارده ای و تکلیفی به این شریفی را به من واگذار کرده ای. و من هیچ اراده ای از خود ندارم. راضی هستم به رضایت و تسلیم تو. از ملتم تقاضا دارم کمی هم به آخرت فکر کنند این مدتی که من در میان شما بودم چیزهایی دیدم که مرا ناراحت و دلگیر از شهر ها کرده بود. اینقدر فکرمان مال دنیا نباشید چرا دائم سعی دارید که سر یکدیگر کلاه بگذارید تا خود آسوده باشید." شهید محمدناصر رحیمی متولد 1 فروردین 1347 شهادت 21 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه بازگشت پیکر 10 سال بعد مزار: بهشت زهرا (س) قطعه 29 ردیف 80 شماره 12
تو حق نداری شهید باشی احمد! ما تو را اسیر می خواهیم ‌نه شهید. ولو به قیمت اینکه 38 سال دست بسته در گوشۀ زندان و شکنجه خفته باشی. حاج احمد، شهید نشو وگرنه بازی ما خراب می شود! حاج احمد، تو را به جان هرکس دوستش داری، شهید نشو، زنده بمان. وگرنه خیلی از کرکره ها پایین کشیده خواهند شد! حاج احمد، اگر شهید باشی، چه کسی باید پاسخگوی ۳۸ سال کار نکردن، نگشتن و بی خیالی ما شود؟! اگر شهید شوی، چه کسی پاسخگوی میلیاردها تومان هزینه که به نام تو صرف شده، خواهد بود؟! ما چیکار کنیم؟ ما روی تو حساب باز کردیم. کلی سوژه و داستان و فیلمنامه از زندان و زنده بودن و ۳۸ سال شکنجه تو و همرزمانت آماده کردیم. البته فقط در ذهن! فقط اگر تو زنده بیایی، همه تخیلات و توهمات و خودخواهی های ما به واقعیت خواهد پیوست. واقعا چه خواهد شد، اگر بعد ۳۸ سال فقط برای رضای دل ما، برای اینکه بازی مان خراب نشود، زنده بیایی! حاج احمد، شهید نشو وگرنه کاسبی ها تعطیل می شوند. آن وقت سیاست بازان و بودجه بران و جامه دران، از تو همچون کرونا یاد خواهند کرد که کاسبی ها را تخته کردی و بازی ها را نیمه ساز نمودی! حاج احمد، شهید نیا وگرنه همین خود ماها کاری می کنیم که از شهادتت پشیمان شوی. تو باید زنده باشی! این که شهید شدی و آرزویت شهادت بود، به ما ربطی ندارد. مهم این است که دل ما چه می پسندد و از سرنوشت تو چه بهره ای می بریم و چه سود می جوییم. خانۀ آنچنانی در ژنو و بیروت حقوق آنچنانی حق ماموریت سفرهای مداوم خانگی بین غرب و شرق طومار پرکردن مثلا خطاب به سازمان ملل طومار پیچیدن و در گوشۀ انباری چپاندن ملت را با افراد مجهول و اخبار مجعول سر کار گذاشتن: یک لبنانی یک فلسطینی یک یونانی ... ببین، اگر شهید شده باشی، همه اینها از دست می رود. که ما نیز از دست می رویم! به دل الکی خوش ما رحم کن و شهید نباش! اسراف در بیت المال که می دانی یعنی چه؟! برای اینکه هزینه های این 38 سال اسراف نشود، شهید نشو. ما شیرِ در زنجیر و دست بسته در اسارت و شکنجه دیدۀ مزدورانِ حقیر را، بیشتر می پسندیم تا شهید در نبرد رویارو با اشقی الاشقیا! حاج احمد، آدم خوبی باش و برای رضای دل ما چند نفر، ۳۸ سال دیگر اسارت و شکنجه را تحمل کن، تا ما بازیمان کامل شود. یادت نرود حاج احمد: آنکه خدا چه می خواهد، مهم نیست! مهم این است که دل هوسباز ما، تو را زنده می طلبد. ناامیدمان نکن و سفره را برنچین. حمید داودآبادی 31 تیر 1399
در کنار همرزم حاج احمد متوسلیان حاج "جواد اکبری" از آن دست رزمندگان مخلص و باصفاست که کلمه کلمه حرفهایش، بوی حاج احمد متوسلیان را می دهد. او که در مریوان، معاون حاج احمد متوسلیان بوده و همچنان به یاد آن فرمانده رشید و دلیر است. روز سه شنبه 9 دی 1399 آقای اکبری بر دیده منت گذاشت و به دفتر بنده آمد و گپ و گفت کوتاهی پیرامون کتاب "راز احمد" داشتیم. الحمدلله آن کتاب، از دید همرزم حاج احمد، شدیدا مورد توجه قرار گرفته و خدا را شاکرم که ایشان از خط به خط کتاب راضی هستند. برای من افتخاری است که در این روزگار وانفسا، در کنار کسانی قرار بگیرم که یاد و خاطره شهدا را زنده می کنند و همچنان عطر خوش آن دوران طلایی از کلامشان پیداست.
راز احمد فروش کتاب توسط نویسنده سفر بی بازگشت حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت، به روایت حمید داودآبادی روایتی متفاوت که برای اولین بار گفته می شود: * چه کسی حاج احمد را لو داد؟ * چه کسی از نیروهای حاج احمد جاسوسی می کرد؟ * چرا حاج احمد می خواست به بیروت برود؟ * چرا حاج احمد به تهران بازنگشت؟ * حاج احمد و یارانش،شب قبل در خانۀ چه کسی بودند؟ * چرا حاج احمد برای دومین بار به بیروت می رفت؟ * در پست بازرسی برباره چه گذشت؟ * در ماشین عقبی، چه کسانی بودند؟ * چه کسانی شاهد ماجرای پست بازرسی برباره بودند؟ * آنها چه دیدند؟! * ناگفته ای منتشر نشده از سپهبد شهید قاسم سلیمانی دربارۀ سرنوشت حاج احمد متوسلیان پس از 38 سال: * چه کسی از سرنوشت 4 عزیز دلیرمرد حاج احمد متوسلیان،سیدمحسن موسوی،تقی رستگار و کاظم اخوان خبرمان خواهد داد؟! * چه کسی انجام و سرانجام این داستان را خواهد گفت؟! * چه زمانی راز احمد فاش خواهد شد؟! * چه کسی باید این راز را برایمان بگشاید؟! * آیا این خطوط سیاه، سپید می گردند؟! * می آیند یا می آورندشان؟! برای اولین ‌بار در کتاب راز احمد منتشر شد در صورت تمایل، مبلغ 67 هزار تومان (47 هزار تومان قیمت کتاب همراه با DVD حاوی فیلمها و عکسهای ناب و اخبار مرتبط + 20 هزار تومان هزینه بسته بندی و پست) به شماره کارت حمید داودآبادی 6104337956205460 واریز کنید و تصویر آن را همراه با نام و نام خانوادگی،نشانی دقیق و کدپستی و شمارۀ تماس به دایرکت Instagram.com/hamiddavodabadi1 بفرستید تا در اولین فرصت برایتان ارسال شود
هیچکدام اینها شهید نشدند! خیلی از دوستان گیر میدن: چرا با هرکی عکس گرفتی، شهید شده؟! نخیر این جوریها هم نیست. نمونه اش همین عکس: اواسط دی 1365 دقیقا 34 سال پیش هنگامی که با گردان حمزه در منطقۀ مهران، خط پدافندی قلاویزان مستقر بودیم. موسی الرضا سیدآبادی – حمید داودآبادی – عبدالامیر عارفی – مسعود دهنمکی چند روز بعد به منطقه شلمچه اعزام شدیم و در ادامه عملیات کربلای 5 شرکت کردیم همشون زنده هستند و هیچکدام شهید نشدند. حمید داودآبادی 13 دی 1399 تهران
لطفا حاج قاسم شوید! این روزها که سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی را پشت سر گذاشتیم، تا دلتان بخواهد خاطرات اختصاصی از سرداران، سیاستمداران، وزرا، دیپلماتها و ... از خصوصیات اخلاقی و رفتاری حاج قاسم شنیدیم. حضرات آن قدر از خاکی بودن، مردمی بودن و ساده زیستی آن عزیز گفتند که همه را حسرت به دل کردند و این سوالات را پیش آورد که: * چرا خصوصیات رفتاری حاج قاسم فقط بر زبان جاریست؟! * اگر خاکی بودن خوب است، چرا مدیران، با تصمیمات خطای عمدی خود، زندگی ملت را آسفالت می کنند؟ * اگر مردمی بودن پسندیده است، چرا در ورودی اتاق مسئولین، تنها به روی مردم بسته است؟! * اگر صداقت عالی است، چرا آن را در گفتار خود جاری نمی سازید؟ * اگر اخلاص در بندگی حاج قاسم برجسته است، چرا شما که آن عزیز را دیده و درک کرده اید، این گونه نمی شوید؟ * اگر پیشرو بودن و خطرات را به جان خریدن خوب است، چرا از مردم بدورید و عقبتر از آنها؟! * اگر مطیع ولایت بودن رمز پیروزی است، چرا تدبیرهای شما همواره با شکست بر مردم تحمیل می شود؟! * همه اینها خوب است فقط برای مردم؟ * پس شما که با او دوست و همرزم و همکار بوده اید چه وظیفه ای دارید؟! قطعا حاج قاسم الگوی همه انسان هایی است که بنده خالصی برای خدا و سربازی مطیع برای ولایت هستند. بیاییم به جای شعار دادن آن هم فقط در سالگرد، اخلاق و رفتار حاج قاسم را که بدون شک نشات گرفته از قرآن و اهلبیت (ع) بوده و هست، در رفتار و کردار خود جاری سازیم تا وقتی فریاد می زنیم: "ما همه حاج قاسم هستیم" واقعا همه حاج قاسم شویم. کافیست لحظه ای به آنچه درباره خصوصیات آن عزیز می گوییم، تفکر کنیم. پس لطفا حاج قاسم شوید! حمید داودآبادی 14 دی 1399 اولین سالگرد شهادت سردار دلها
حمید داودآبادی: عاقبتی همچون طلحه و زبیر یادش به‌خیر گردان ابوذر،تابستان1363در اردوگاه بستان یک فرمانده داشتیم که از رشادت وشجاعتش خیلی می‌گفتند.خیلی دوستش داشتم.از اینکه توی گروهان اون بودم،خیلی به خود می‌بالیدم. یکبار که خواب بعد نمازصبح خیلی چسبید،از صبحگاه جیم شدم.وقتی برادر...من رادید،گفت: -تو ضدولایت‌فقیه هستی حرف خیلی سنگینی بود،اون هم توی جبهه!باتعجب و وحشت پرسیدم: -مگه من چه خطا یا خیانت بزرگی مرتکب شدم؟ که آیه"اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم"را برایم خواند و گفت: -براساس این آیه،ولایت از پیامبر به ائمه می‌رسد تا امام‌خمینی که ولی‌فقیه است و تا من که فرماندۀ مستقیم تو هستم.وقتی حرف من را اطاعت نکنی،پس ضدولایت‌فقیه هستی. رنگم پرید.وحشت کردم ‌که نکند برادر...درست می‌گوید و من فقط وفقط به‌خاطر فرار از یک صبحگاه ناقابل،درصف منافقین و سلطنت طلبان و خلاصه همه ضدولایتفقیه‌ها قرار گرفته باشم! 25سال گذشت در فتنه1388همان برادر...را با محاسن تیغ‌زده دیدم که هم‌نوا و هم‌صدا با محسن سازگارا،اکبر گنجی(انقلابیون تندرو و افراطی که حالا فراری شده و به آغوش آمریکا خزیده اند)مریم رجوی،رضا پهلوی،گوگوش شده و"مرگ بر..."می‌گفت!فقط به‌خاطر علاقه دنیایی به فلانی،حنجره خود را علیه ولی‌فقیه و حتی نظام جمهوری ‌اسلامی پاره می‌کرد. جاخوردم.باخود گفتم: "کاشکی دوست نزدیکش برادر...که معاون گردان بود،آیۀ "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم"را بهیادش می‌آورد و به او حالی می‌کرد که در چه صفی قرار گرفته است!" یک‌آن یاد عاقبت طلحه و زبیر افتادم. اینکه آن‌ها هم ازصبحگاه جیم شده بودند یا مثل برادر...خیلی تند رفتند و وقتی به خواسته‌ها و امیال دنیایی خود نرسیدند،شدند آن، یا؟! خداوکیلی،او ضدولایت‌فقیه بود که با اراذل و اوباش و منافقین هم‌نوا شد،یا من که فقط یک چُرت کوچولو بعد نمازصبح زدم و همچنان از همه دشمنان دین و کشورم،از آمریکا و اسرائیل گرفته تا رجوی و منافقین و پهلوی متنفر هستم؟! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا حمید داودآبادی 15دی1399
سالگرد فاجعه ای دردناک این روزها مصادف است با اولین سالگرد حادثه ای جانگداز که همۀ ایران را عزادار کرد. متاسفانه در حادثه هدف قرار گرفتن هواپیمای 752 اوکراینی در بامداد 18 دی 1398 تعدادی از هموطنان ایرانی و تعدادی غیر ایرانی، مظلومانه و دردناک جان باختند. این که چه بود و چه شد، مسئولین امر باید پاسخ بدهند. آنچه مرا بر این داشت تا با یاد آن مظلومان بنویسم، اخبار و حواشی آن در روزهای اخیر است. پس از آنکه اعلام شد قرار بر این است تا فلان قدر دلار به خانواده قربانیان ‌پرداخت شود، برخی با خود اندیشیدند و گفتند: - خوش به حال خانواده هایشان! دقیقا همان احساسی بهم دست داد که در ماجرای مدافعان حرم، علیه خانواده های آنان شایعه می ساختند که برای پول می روند. یا مثلا فلان مبلغ به خانواده هایشان می دهند! قیمت جگرگوشه چند است؟! واقعا چه کسی حاضر است عزیزانش، پسر تازه دامادش، دختر نوعروسش، جوان نخبه اش، پدرش، مادر یا خواهر و برادرش، آن‌گونه وحشتناک و در اوج هزاران امید و آرزو برای آیندۀ خود و خانواده اش، به یکباره در آسمان تکه تکه شود؟! که چی بدست بیاورد؟ دلار؟ قیمت عشق چند است؟ قیمت داغ چند است؟ چه کسی حاضر است عزیز دلش مظلومانه تکه تکه شود و بسوزد، که مثلا بازماندگان‌ بتوانند با پول خون عزیزانشان ادامه زندگی را خوش بگذارانند؟! روح همه‌ 176 مسافر مظلوم هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ خطوط هوایی کشور اوکراین شاد و شامل رحمت و غفران الهی قرار گیرد. خداوند به خانواده های داغدارشان - که قطعا داغشان با گذشت صد سال هم سرد نخواهد شد - صبر عطا فرماید. حمید داودآبادی 18 دی 1399