eitaa logo
HDAVODABADI
1.2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
203 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
راز احمد فروش کتاب توسط نویسنده سفر بی بازگشت حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت، به روایت حمید داودآبادی روایتی متفاوت که برای اولین بار گفته می شود: * چه کسی حاج احمد را لو داد؟ * چه کسی از نیروهای حاج احمد جاسوسی می کرد؟ * چرا حاج احمد می خواست به بیروت برود؟ * چرا حاج احمد به تهران بازنگشت؟ * حاج احمد و یارانش،شب قبل در خانۀ چه کسی بودند؟ * چرا حاج احمد برای دومین بار به بیروت می رفت؟ * در پست بازرسی برباره چه گذشت؟ * در ماشین عقبی، چه کسانی بودند؟ * چه کسانی شاهد ماجرای پست بازرسی برباره بودند؟ * آنها چه دیدند؟! * ناگفته ای منتشر نشده از سپهبد شهید قاسم سلیمانی دربارۀ سرنوشت حاج احمد متوسلیان پس از 38 سال: * چه کسی از سرنوشت 4 عزیز دلیرمرد حاج احمد متوسلیان،سیدمحسن موسوی،تقی رستگار و کاظم اخوان خبرمان خواهد داد؟! * چه کسی انجام و سرانجام این داستان را خواهد گفت؟! * چه زمانی راز احمد فاش خواهد شد؟! * چه کسی باید این راز را برایمان بگشاید؟! * آیا این خطوط سیاه، سپید می گردند؟! * می آیند یا می آورندشان؟! برای اولین ‌بار در کتاب راز احمد منتشر شد در صورت تمایل، مبلغ 67 هزار تومان (47 هزار تومان قیمت کتاب همراه با DVD حاوی فیلمها و عکسهای ناب و اخبار مرتبط + 20 هزار تومان هزینه بسته بندی و پست) به شماره کارت حمید داودآبادی 6104337956205460 واریز کنید و تصویر آن را همراه با نام و نام خانوادگی،نشانی دقیق و کدپستی و شمارۀ تماس به دایرکت Instagram.com/hamiddavodabadi1 بفرستید تا در اولین فرصت برایتان ارسال شود
نویسندۀ در کنار نویسندۀ توانای قدیمی مرحوم برادر مرحوم تابستان 1372 عکاس:
شاعر اهلبیت (ع) مرحوم عضو شورای سردبیری روزنامۀ نویسندۀ حمید داودآبادی خرداد 1372 مرقد مطهر حضرت (ه) آن موقع مرقد امام مردمی بود و هنوز سن و سالی نداشت و آنجا را به کاخ خانوادگی تبدیل نکرده بود
شاعر اهلبیت (ع) مرحوم عضو شورای سردبیری روزنامۀ نویسندۀ حمید داودآبادی خرداد 1372 مرقد مطهر حضرت (ه) آن موقع مرقد امام مردمی بود و هنوز سن و سالی نداشت و آنجا را به کاخ خانوادگی تبدیل نکرده بود
در میان عاشقان مخلص خدا، در بهشت عصر پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ (س) توفیقی دست داد تا در کنار دوستان عزیزم ، دفاع مقدس که متاسفانه پس از عمل پیوند کبد، درگیر دیالیز کلیه هاست و اخیرا هم خورد زمین و پایش شکست. داوود از جانبازان شیمیایی دفاع مقدس و از بچه های فعال و باصفای و کشف شهداست. خیلی برایش دعا کنید. ، رزمنده که بعد از پایان جنگ، همچنان در منطقه باقی ماند و در کنار شهیدان و ، سالها مسئولیت گروه تفحص و کشف شهدای لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص) را برعهده داشت و دل مادران شهدای مفقود را شاد کرد. الحمدلله رب العالمین، در کنار این عزیزان، عشق می کنم و این‌روزها که خیلی با خودم‌ درگیر هستم‌ و احوال خوشی ندارم، ‌حالم بهتر می شود! خدا هر دوی این عزیز را حفظ کند و شفاعت اهلبیت (ع) و شهدا را روزیشان گرداند. حمید داودآبادی
عکس ۳ نفره با ۳ تیپ! دو سه سال پیش در نمایشگاه کتاب، با این دوستان عزیز هنرمند عکس یادگاری گرفتم: آقای طراح و گرافیست بسیار توانا و هنرمند که بهانه آشنایی بنده با ایشان، طرح جلد بسیار عالی و زیبای کتاب بود. لازم به ذکر است که اصلا طرح جلد کتاب، کیف چرمی واقعی بود که متاسفانه به دلیل هزینه بالا، ناشر آن را به صورت چاپی جایگزین کرد. آقای محقق و پژوهشگر جوان که برای خودش دیدگاه‌ها و نطریات خاصی دارد. اینکه با نظریاتش موافق هستم یا نه، مهم ‌نیست! مهم این است که ایشان برای رسیدن به حقایق جنگ ‌هشت ساله، زحمت می کشد و دست از تحقیق برنمی دارد. و آقای بنده هم که ‌معرف حضورتان هستم. رزمنده با بیش از هزار ماه سابقه حضور در جبهه (دقیقا از زمانی که هیتلر گروهبان دو بود) جانباز ۲۰۰ درصد (اینی که جلوی خودتان می بینید، جسم من نیست، بلکه روحم است. همه جسمم بر اثر اصابت راکت هواپیما، پودر شد رفت هوا) نویسنده توانای قلم طلا (بر وزن "چَکُّش طلا" که به صافکارها میگن) و هزار و یک عنوان و لقب و ادعای دیگر ... اصلا فکر نکنید به زلف افشون ‌و‌ گیسوی پریشون ‌آقا مجید حسودیم ‌میشه. ابدا. منم ‌توی جوونی، دست‌کمی از ایشون نداشتم! فقط چون توی جبهه با پودر لباسشویی و تاید موهام رو شستم، یه ذرّه کله‌ام براّق شده. @hdavodabadi
احساس تکلیف، یعنی این! جانبازه اونم شیمیایی. همیشه کپسول اکسیژن روی کولش داره که حالش بد نشه. سالها قبل احساس تکلیف کرد و برای دفاع از اسلام و انقلاب و کشور رفت جبهه و شیمیایی شدید شد و ریه هاش داغون شدند. این روزها به عشق دوستان شهیدش، احساس تکلیف کرده و پنجشنبه هرهفته از اوج گرمای تابستان ‌گرفته تا اوج سرمای استخوان سوز زمستان، کار خودش را می کند. عشق می کند. کیف می کند. به هیچکس هم کاری ندارد. مزاحم اوقات الکی خوش ما هم نیست! در سرمای زمستان‌ که ما، در خود فرو می رویم، پای برهنه،‌ کپسول اکسیژن بر دوش، شلنگ آب را به دست می گیرد و مزار شهدا را شستشو می دهد. آقا را پنجشنبه ها در قطعه ۵۰ گلزار شهدای (س) زیارت می کنم و بر روی چون ماهش بوسه می زنم. خدا را شکر بر بودن چنین عزیزانی که احساس تکلیف و وظیفه را یادمان می دهند. ممنون از دوست عزیزم آقا "مرتضی طوبایی زاده" بخاطر این عکسها. حمید داودآبادی تیر ۱۴۰۳
جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید به غنائم که رسیدیم، به ما پیوستید کسی از پنجره بسته خروشی نشنید هر چه گفتیم که آمده، گوشی نشنید تابستان ۱۳۷۲ درب ورودی ، استاد حاج ، مرحوم حاج آن روزها که شیخ محمدعلی رئیس وقت حوزه هنری (تاجر و قهوه خانه دار امروز، پدر رئیس !) ورود حاج محمد رضا را به حوزه هنری ممنوع کرده بود. درست همون کاری که آن زمان با سید شهیدان شهید سید کرد! آقاسی هم در جواب او، این گونه سرود: از آن روزی که در خون پر گشودم به ممنوع الورودم روح مرحوم حاج محمدرضا آقاسی شاد و با اهلبیت (ع) که عمری برایشان سرود، محشور باد. خدا به استاد عزیز حاج مرتضی سرهنگی بنیانگذار که همه نویسندگان و شاگردان و مدیون ایشانند، شفا و شفاعت عطا فرماید. حمید داودآبادی @hdavodabadi
جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید به غنائم که رسیدیم، به ما پیوستید کسی از پنجره بسته خروشی نشنید هر چه گفتیم که آمده، گوشی نشنید تابستان ۱۳۷۲ درب ورودی ، استاد حاج ، مرحوم حاج آن روزها که شیخ محمدعلی رئیس وقت حوزه هنری (تاجر و قهوه خانه دار امروز، پدر رئیس !) ورود حاج محمد رضا را به حوزه هنری ممنوع کرده بود. درست همون کاری که آن زمان با سید شهیدان شهید سید کرد! آقاسی هم در جواب او، این گونه سرود: از آن روزی که در خون پر گشودم به ممنوع الورودم روح مرحوم حاج محمدرضا آقاسی شاد و با اهلبیت (ع) که عمری برایشان سرود، محشور باد. خدا به استاد عزیز حاج مرتضی سرهنگی بنیانگذار که همه نویسندگان و شاگردان و مدیون ایشانند، شفا و شفاعت عطا فرماید. حمید داودآبادی @hdavodabadi