eitaa logo
HDAVODABADI
996 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
178 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج احمد متوسلیان همان اول به شهادت رسیده است در جلسه ای، من و برخی فرزندان شهدا، از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره سرنوشت حاج احمد متوسلیان سوال کردیم که ایشان فرمودند: "حاج احمد متوسلیان همان اول به شهادت رسیده است." محمدمهدی همت فرزند سردار شهید محمدابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص)
وقتی جای جلاد و شهید عوض می شود! مقام معظم رهبری توصیه بسیار مهمی دارند مبنی بر اینکه پ "مراقب باشید جای جلاد و شهید را عوض نکنند." آنچه می بینید،قبر جنایتکار ملعونی است که در شب 7 تیرماه 1360 با انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران،آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی و 72 تن از نمایندگان مجلس و وزرای دولت را به شهادت رساند. "محمدرضا کلاهی صمدی" نیروی نفوذی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در حزب جمهوری اسلامی،پس از این جنایت از ایران گریخت و به منافقین پیوست. کلاهی از سازمان خواست به‌ صورت ناشناس زندگی شخصی خود را ادامه دهد.برای ادامة زندگی مخفی با گذرنامه و مدارک جعلی با نام "علی معتمد" که سازمان در اختیارش گذاشت،به هلند رفت.در آنجا در یک شرکت برق کار می‌کرد و یک زندگی کاملاً عادی داشت و با یک زن افغانستانی ازدواج کرد و یک پسر داشت. روز سه‌شنبه 24 آذر 1394،علی معتمد،تکنسین برق ۵۶ ساله که ساکن شهر کوچک المیره در نزدیکی آمستردام هلند بود و تصور می‌کرد با گذشت 34 سال،دیگر کسی او را نمی‌شناسد،طبق روال عادی به زندگی خود ادامه می‌داد که دو نفر ناشناس سر راهش ظاهر شدند و در آستانة در خانه‌اش،با شلیک 3 گلوله او را به قتل رساندند. عوامل قتل بلافاصله از صحنه گریختند و سپس اتومبیل ب‌.ام.‌و مورد استفاده را آتش زدند.مدتی بعد بخش فارسی صدای آمریکا مدعی گردید علی معتمد همان محمدرضا کلاهی صمدی است که عامل انفجار حزب جمهوری در ۷ تیر ۶۰ است. پلیس و دستگاه امنیتی هلند،تا یک سال خبر کشته شدن او را مخفی نگه داشتند؛ حتی در بیمارستان و گورستان نیز هیچ اسم و مشخصاتی از او وجود نداشت و بی نام دفن شد.تا اینکه سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵ تلویزیون هلند طی مصاحبه با پلیس و ضمن پخش فیلمی،برای اولین بار عنوان نمود که یک ایرانی در هلند به‌ قتل رسیده که نام او علی معتمد است.دادستان‌ عمومی هلند در جریان محاکمة افراد متهم به قتل محمدرضا کلاهی گفته است که تاکنون شواهدی مبنی بر دست داشتن ایران در این قتل پیدا نشده است. بر اساس اطلاعات رسانه‌های هلند،"انور آولاد" (Anouar Aoulad) 28 ساله و "مُرئو‌ مِنسو" (Moreo Menso) ۳۵ ساله،قاتلان کلاهی هستند.دادستان هلند اعلام کرد این دو نفر از شخصی به نام "نوفل فصیح" (Naoufal Fassih)که یک تبهکار حرفه‌ای است و در زندان بوده،دستور قتل را دریافت کرده بودند و حتی از علت اصلی قربانی هم اطلاعی نداشته‌اند. دادگاه هلند پس از دو سال،دو فرد متهم به قتل را به ترتیب به ۲۵ و ۲۰ سال زندان محکوم کرد.بنابر مدارکی که در دادگاه مطرح شده دو متهم پرونده،برای قتل کلاهی ۱۳۰ هزار یورو پول گرفته بودند.اما مشخص نیست که این افراد از چه کسی پول را دریافت کرده بودند. یکی از مهم‌ترین دلایل مورد استناد برای تایید هویت کلاهی،وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به‌عنوان یکی از مشخصه‌های کلاهی معرفی شده بود. برخی منابع می‌گویند کلاهی در هلند تاجر موادمخدر و اسلحه بود ـ کاری که بسیاری از اعضای مجاهدین خلق که در اروپا زندگی می‌کنند به آن مشغول هستند ـ و از همین راه امرار معاش می‌کرد و در سال‌های اخیر نیز با وارد کردن حجم بالایی از موادمخدر،تبدیل به یکی از کارتل‌های بزرگ مواد در هلند شده بود. ظاهراً کلاهی با برخی شرکای خود دچار اختلافات شدید شده بود و بارها توسط آنها تهدید به مرگ شده بود. جسد کلاهی در گورستان المیره با نام علی معتمد دفن شد.در تشییع جنازة او چند تن از اعضای سابق مجاهدین خلق به‌طور ناشناس شرکت داشتند. نقل از کتاب: جاسوس بازی نوشته: حمید داودآبادی نشر شهید کاظمی
لعنت به شلمچه! آره من عقده ای هستم کمبود محبت دارم دوست دارم بهم ترحّم کنند دوست دارم ادای آدمای مظلوم رو دربیارم دیگه چی؟ خیالتون راحت شد؟ منو به حال خودم رها می کنید؟! دیگه از هیچکس خوشم نمیاد! دیگه نمی خوام کسی رو دوست داشته باشم دیگه نمی خوام عاشق بشم اصلا دیگه کلمه عشق، حالم رو به هم می زنه نه این عشق هوسناک بچه گانه که رایج بازار آدمهاست عشقی که بعد 36 سال داغت می کنه آتیشت میزنه حساب کن بعد نمازصبح، هوس می کنی گوشیت رو زیر و رو کنی یکدفعه چشمت می افته به عکسهایی که یک نفر پارسال برات فرستاده و تو اصلا بهش توجه نکردی چه زمانی؟ دقیقا اولین روزهای دی ماه میری توی دی ماه سال 1363 پادگان دوکوهه گردان میثم سعید طوقانی حسین رجبی احمد کُرد حسین مصطفایی عباس دائم الحضور و ... این "و" خیلی مهمه فکر کن یکی رو خیلی دوستش داشته باشی معصومیتش صداقتش سادگیش خلاصه هر آنچه میتونه تو رو به خودش جذب کنه و از همه مهمتر غیرتش و شجاعتش که اونو به جبهه کشونده اون قدر باصفاست که روت نمیشه بهش بگی اون قدر با محبته که خود لعنتیت می فهمی از حرکاتش، از کلماتش، از لبخندهاش که می خواد باهات دوست بشه! حالا بعد 36 سال کاملا برحسب اتفاق چشمت بیفته به این عکس اونی رو که خیلی دوستش داشتی و روت نشد بهش بگی با اون خنده های قشنگش با اون چشمای بامحبتش حالا پیکر خونیش رو ببینی که افتاده روی خاکریز اونم 34 سال پیش اونم در شلمچه کربلای 5 ای لعنت به شلمچه! یه ترانه ای شنیدم که ته ذهنم مونده: دارم دق می کنم تحمل ندارم می خوام گریه کنم دارم کم میارم وصیت نامه طلبه بسیجی اهل ورامین که در 18 سالگی به شهادت رسید: "حبیبا: دوستان بسیار دارم، برادر، پدر و مادر و خویشانی دارم اما اگر اینها را دوست داشته بودم بخاطر این بود که ترا دوست داشتند و من آنها را بخاطر شکل قیافه یا پول نخواسته ام و حال هم آماده ام که دل از همه بکنم . مونسا: اگر مونسی باشد تویی و بس. بارالها: اگر من به جبهه آمده ام نه بخاطر این بود که طمع به بهشت رضوان داشتم. نه بخاطر ترس از دشمن بوده. خدایا: من هیچ منّتی بر تو نمی گذارم. من عبدی هستم که مطیع دستورات تو هستم. به تو یقین دارم و می دانم که در ماموریت منّت نیست. این تو هستی که بر من منّت گذارده ای و تکلیفی به این شریفی را به من واگذار کرده ای. و من هیچ اراده ای از خود ندارم. راضی هستم به رضایت و تسلیم تو. از ملتم تقاضا دارم کمی هم به آخرت فکر کنند این مدتی که من در میان شما بودم چیزهایی دیدم که مرا ناراحت و دلگیر از شهر ها کرده بود. اینقدر فکرمان مال دنیا نباشید چرا دائم سعی دارید که سر یکدیگر کلاه بگذارید تا خود آسوده باشید." شهید محمدناصر رحیمی متولد 1 فروردین 1347 شهادت 21 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه بازگشت پیکر 10 سال بعد مزار: بهشت زهرا (س) قطعه 29 ردیف 80 شماره 12
تو حق نداری شهید باشی احمد! ما تو را اسیر می خواهیم ‌نه شهید. ولو به قیمت اینکه 38 سال دست بسته در گوشۀ زندان و شکنجه خفته باشی. حاج احمد، شهید نشو وگرنه بازی ما خراب می شود! حاج احمد، تو را به جان هرکس دوستش داری، شهید نشو، زنده بمان. وگرنه خیلی از کرکره ها پایین کشیده خواهند شد! حاج احمد، اگر شهید باشی، چه کسی باید پاسخگوی ۳۸ سال کار نکردن، نگشتن و بی خیالی ما شود؟! اگر شهید شوی، چه کسی پاسخگوی میلیاردها تومان هزینه که به نام تو صرف شده، خواهد بود؟! ما چیکار کنیم؟ ما روی تو حساب باز کردیم. کلی سوژه و داستان و فیلمنامه از زندان و زنده بودن و ۳۸ سال شکنجه تو و همرزمانت آماده کردیم. البته فقط در ذهن! فقط اگر تو زنده بیایی، همه تخیلات و توهمات و خودخواهی های ما به واقعیت خواهد پیوست. واقعا چه خواهد شد، اگر بعد ۳۸ سال فقط برای رضای دل ما، برای اینکه بازی مان خراب نشود، زنده بیایی! حاج احمد، شهید نشو وگرنه کاسبی ها تعطیل می شوند. آن وقت سیاست بازان و بودجه بران و جامه دران، از تو همچون کرونا یاد خواهند کرد که کاسبی ها را تخته کردی و بازی ها را نیمه ساز نمودی! حاج احمد، شهید نیا وگرنه همین خود ماها کاری می کنیم که از شهادتت پشیمان شوی. تو باید زنده باشی! این که شهید شدی و آرزویت شهادت بود، به ما ربطی ندارد. مهم این است که دل ما چه می پسندد و از سرنوشت تو چه بهره ای می بریم و چه سود می جوییم. خانۀ آنچنانی در ژنو و بیروت حقوق آنچنانی حق ماموریت سفرهای مداوم خانگی بین غرب و شرق طومار پرکردن مثلا خطاب به سازمان ملل طومار پیچیدن و در گوشۀ انباری چپاندن ملت را با افراد مجهول و اخبار مجعول سر کار گذاشتن: یک لبنانی یک فلسطینی یک یونانی ... ببین، اگر شهید شده باشی، همه اینها از دست می رود. که ما نیز از دست می رویم! به دل الکی خوش ما رحم کن و شهید نباش! اسراف در بیت المال که می دانی یعنی چه؟! برای اینکه هزینه های این 38 سال اسراف نشود، شهید نشو. ما شیرِ در زنجیر و دست بسته در اسارت و شکنجه دیدۀ مزدورانِ حقیر را، بیشتر می پسندیم تا شهید در نبرد رویارو با اشقی الاشقیا! حاج احمد، آدم خوبی باش و برای رضای دل ما چند نفر، ۳۸ سال دیگر اسارت و شکنجه را تحمل کن، تا ما بازیمان کامل شود. یادت نرود حاج احمد: آنکه خدا چه می خواهد، مهم نیست! مهم این است که دل هوسباز ما، تو را زنده می طلبد. ناامیدمان نکن و سفره را برنچین. حمید داودآبادی 31 تیر 1399
در کنار همرزم حاج احمد متوسلیان حاج "جواد اکبری" از آن دست رزمندگان مخلص و باصفاست که کلمه کلمه حرفهایش، بوی حاج احمد متوسلیان را می دهد. او که در مریوان، معاون حاج احمد متوسلیان بوده و همچنان به یاد آن فرمانده رشید و دلیر است. روز سه شنبه 9 دی 1399 آقای اکبری بر دیده منت گذاشت و به دفتر بنده آمد و گپ و گفت کوتاهی پیرامون کتاب "راز احمد" داشتیم. الحمدلله آن کتاب، از دید همرزم حاج احمد، شدیدا مورد توجه قرار گرفته و خدا را شاکرم که ایشان از خط به خط کتاب راضی هستند. برای من افتخاری است که در این روزگار وانفسا، در کنار کسانی قرار بگیرم که یاد و خاطره شهدا را زنده می کنند و همچنان عطر خوش آن دوران طلایی از کلامشان پیداست.
راز احمد فروش کتاب توسط نویسنده سفر بی بازگشت حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت، به روایت حمید داودآبادی روایتی متفاوت که برای اولین بار گفته می شود: * چه کسی حاج احمد را لو داد؟ * چه کسی از نیروهای حاج احمد جاسوسی می کرد؟ * چرا حاج احمد می خواست به بیروت برود؟ * چرا حاج احمد به تهران بازنگشت؟ * حاج احمد و یارانش،شب قبل در خانۀ چه کسی بودند؟ * چرا حاج احمد برای دومین بار به بیروت می رفت؟ * در پست بازرسی برباره چه گذشت؟ * در ماشین عقبی، چه کسانی بودند؟ * چه کسانی شاهد ماجرای پست بازرسی برباره بودند؟ * آنها چه دیدند؟! * ناگفته ای منتشر نشده از سپهبد شهید قاسم سلیمانی دربارۀ سرنوشت حاج احمد متوسلیان پس از 38 سال: * چه کسی از سرنوشت 4 عزیز دلیرمرد حاج احمد متوسلیان،سیدمحسن موسوی،تقی رستگار و کاظم اخوان خبرمان خواهد داد؟! * چه کسی انجام و سرانجام این داستان را خواهد گفت؟! * چه زمانی راز احمد فاش خواهد شد؟! * چه کسی باید این راز را برایمان بگشاید؟! * آیا این خطوط سیاه، سپید می گردند؟! * می آیند یا می آورندشان؟! برای اولین ‌بار در کتاب راز احمد منتشر شد در صورت تمایل، مبلغ 67 هزار تومان (47 هزار تومان قیمت کتاب همراه با DVD حاوی فیلمها و عکسهای ناب و اخبار مرتبط + 20 هزار تومان هزینه بسته بندی و پست) به شماره کارت حمید داودآبادی 6104337956205460 واریز کنید و تصویر آن را همراه با نام و نام خانوادگی،نشانی دقیق و کدپستی و شمارۀ تماس به دایرکت Instagram.com/hamiddavodabadi1 بفرستید تا در اولین فرصت برایتان ارسال شود