eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 نکته ی امروز 👌♥️ آن روزی را که قرآن فرموده همه التماس میکنند برای یک لحظه برگردند به دنیا را برای زیاد تصور کنیم!😧 همیشه خیال کنیم😱 اگر مااکنون در آن وضعیتِ هولناک بودیم وفقط برای یک لحظه میخواستیم برگردیم به دنیا چه میکردیم؟😑 @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃
🌹 قصه ی امروز 🌹 ♥️ داستان اخلاقی 💎چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که او آتشی میان سنگها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست. چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دست‌گیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: «خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.» @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃🍃
شعری بسیار زیبا و پرمعنا با تمام حروف الفبا برای خدا (ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم (ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم (پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم (ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم (ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم (ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم (چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم (ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم (خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم (د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم (ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم (ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم (ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم (س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم (ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم (ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم (ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم (ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد (ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم (ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم (غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم (ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم (ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم (ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم (گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم (ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم (م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم (ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم (و) ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم (ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم (ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم ♦️♦️♦️♦️♦️🍀🍀🍀🍀 @hedye110
🎊 هر گاه مردم گناه تازه ای انجام دهند... @hedye110
✨﷽✨ 🌼"داستانی واقعی و تکان دهنده از یک پزشک!" ✍توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می‌بریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت می‌کنم و شما عمل می‌کنید. به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!!!» تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته! لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می‌كرد خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می‌کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی‌ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می‌کشیدند که داستانش را همه می‌دانند. عده‌ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق‌شان را تهیه می‌کردند و عده‌ای از خدا بی‌خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می‌کردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه‌مان که دلال بود و گندم و جو می‌فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم! پدرم هر قیمتی که می‌گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می‌گفت: «برو بالاتر...» «برو بالاتر...!!!» بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: «بچه پامنار بودم.‌ گندم و جو می‌فروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...» دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛ اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم. ‌‌‌‌🌹🌺🌹🌺🌹🌺🍃🍃🍃 @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی حاج آقا دانشمند 🎬موضوع: چه کاری انجام بدیم تا بتونیم گناهانی را که بهشون عادت کردیم رو کنار بزاریم؟؟ @hedye110 🌹🌹🌹🍃🍃🍃
✨﷽✨ 🔴 تلنگر مغازه‌دار‌ محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند. سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است. کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند. بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لوله‌ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است. کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد! استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالب‌تر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را به نام خودش چاپ میکند. دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود. پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمی‌کند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود. همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پست‌های روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند. جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم. @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃🍃
‍ 🌷💫🌷💫🌷 🗑 مثل زباله❗️ شما وقتی میخواهی یک جایی را جارو کنی از کجا شروع میکنی. ❓❓ از پیش پاي خود یا چند قدم آن طرفتر⁉️ ⚠️یادمان باشد صفات و اوصاف نادرست ما زباله هاي زندگی اند 🗑 و باید جارو شوند. ✅ Ⓜ️و البته هر کسی باید از خود شروع کند و پیش 🔰 برود تا بتواند دیگران را هم پاك و اصلاح سازد. 💯 ⛔️نه اینکه مثل ما که همیشه میخواهیم اول دیگران را پاك و زلال سازیم و بعد به خود باز گردیم📛 و پیوسته به یکدیگرمیگوییم: 🔰 🚫تو خوب باش تا من هم خوب باشم. @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🔷ﺍﺯﻋﺎﻟﻤﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ میتوان ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻘﻞ کسے پےﺑﺮﺩ؟ ✍ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺍﺯﺣﺮفے ﮐﻪ میزﻧﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: 👈ﺍﮔﺮﭼﻴﺰے ﻧﮕﻔﺖ چه؟ 👌ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : هیچکس ﺁﻧﻘﺪﺭﻋﺎﻗﻞ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﺪ @hedye110 🎁🎁🎁🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 🔴 در ایام محرم مراقب تفکر انحرافی باشیم. التماس دعا @hedye110 🎁🎁🍃🍃🍃
✅سفارشات پروردگار به پیامبر اکرم(ص) ✍پیامبر صلى الله علیه و آله: پروردگارم چندچیز را به من سفارش فرمود: ۱-اخلاص در نهان و آشکار، ۲-گذشت از کسى که به من ظلم نموده، ۳- بخشش به کسى که مرا محروم کرده، ۴- رابطه با کسى که با من قطع رابطه کرده، ۵-و سکوتم همراه با تفکر ۶-و نگاهم براى عبرت باشد. 📚بحار الانوار ج ۷۴ ،ص ۱۷۰ @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃🍃
الهی به امید تو @hedye110 🎁🍃🍃🎁
سلام صبحتون بخیر @hedye110 🎁🎁🎁🍃🍃
زندگی کوتاه است....... @hedye110 🌹🌹🍃🍃
وظیفه ما نسبت به اهل بیت👆👆 @hedye110 🎁🎁🍃🍃
مداحی آنلاین - یک عهد - حجت الاسلام عالی.mp3
5.38M
♨️یک عهد 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @hedye110
❣ او حاضرو ما پنهانیم😔 هرچند که از غیبت خود با این همه ای 💫 جاویدان تا فجر 🌤فرج منتظرت می 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @hedye110
شمع به کبریت گفت: از تو میترسم تو قاتل من هستی کبریت گفت: از من نترس از ریسمانی بترس که در دل خود جای دادی.... عامل نابودی انسان ها تفکرات منفی خودشان است نه عوامل بیرونی......👌 @hedye110
الله اكبر، الله اكبر! صداىِ اذان صبح در دشت كربلا طنين انداز مى شود. حسين(ع) همراه ياران خود به نماز مى ايستد. همه براى نماز آمده اند... بعد از نماز، حسين(ع) رو به يارانش مى كند و مى گويد: "شهادت نزديك است. شكيبا باشيد و صبور، كه وعده خداوند نزديك است. ياران من! به زودى از رنج و اندوه دنيا آسوده شده و به بهشت جاودان رهسپار مى شويد". همه ياران يك صدا مى گويند: "ما همه آماده ايم تا جان خود را فداى شما كنيم. حسين(ع) لشكر خود را سازماندهى مى كند، ياران را به سه دسته تقسيم مى كند: دسته راست، دسته چپ و دسته ميانه. زُهير فرمانده دسته راست و حَبيب بن مظاهر فرمانده دسته چپ لشكر مى شوند و خود حضرت نيز، در ميانه لشكر قرار مى گيرد. همه آماده اند تا جان خود را فداى شمع وجود حسين(ع) كنند، حسين(ع)پرچم لشكر را به دست برادرش عبّاس مى دهد. عبّاس امروز علمدار دشت كربلاست! اين مقامى است كه حسين(ع) به تو عطا كرده است. شيعه به خوبى مى داند هر پرچمى كه به نام حسين(ع) برافراشته مى شود، يادگارى از پرچم توست، ماه محرّم كه فرا مى رسد، اين پرچم توست كه در همه جا برافراشته مى شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef