eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
همه كف مى زنند و سوت مى كشند، داماد افتخار مى كند كه امشب زيباترين دختر روم، همسر او مى شود. او مى خواهد بر روى تخت بنشيند كه ناگهان همه چيز مى لرزد! زلزله اى سهمگين، همه را به وحشت مى اندازد. آن قدر سريع كه فرصت فرار يا ماندن را به هيچ كس نمى دهد. همه چيز در يك لحظه اتفاق مى افتد، گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. پايه هاى تخت داماد شكسته و داماد بى هوش بر روى زمين افتاده است! هيچ كس حرفى نمى زند، همه مات و مبهوت به هم نگاه مى كنند، آيا عذابى نازل شده است؟ عروسى به هم مى خورد، قيصر بسيار ناراحت مى شود، چه راز و رمزى در كار است؟ هيچ كس نمى داند. شب از نيمه گذشته و سكوت همه جا را فرا گرفته است. نورِ مهتاب از پنجره بر اتاق مليكا مى تابد. اكنون مليكا خواب مى بيند: عيسى(ع) به اين قصر آمده است. همه ياران او نيز آمده اند. آيا شمعون را مى شناسى؟ او وصىّ و جانشين حضرت عيسى(ع) است و مليكا هم از نسل اوست. شَمعُون، پدربزرگِ مادرى مليكا است. هر جا را نگاه مى كنى فرشتگان ايستاده اند. در وسط قصر منبرى از نور گذاشته اند. گويا همه، منتظر آمدن كسى هستند. ملكيا در شگفتى مى ماند، به راستى چه كسى قرار است به اينجا بيايد كه عيسى(رحمهم الله) در انتظارش، سراپا ايستاده است؟ ناگهان در قصر باز مى شود. مردانى نورانى وارد مى شوند. بوى گل محمّدى به مشام مى رسد. بانويى جوان و نورانى هم همراه آنها آمده است. عيسى(ع) به استقبال آنها مى رود، سلام مى كند و خوش آمد مى گويد: "سلام و درود خدا بر تو اى آخرين پيامبر! اى محمّد!". عيسى(ع) محمّد(ص) را در آغوش مى گيرد و از او مى خواهد به قسمت پذيرايى قصر بروند. همه مى نشينند. چهره عيسى(ع) همچون گل شكفته شده و سكوت بر فضاى قصر سايه افكنده است. مليكا فقط نگاه مى كند. به راستى در اينجا چه خبر است؟ ❤️❤️❤️❤️☘☘☘☘☘☘ 🌹🌹 https://eitaa.com/hedye110 @hedye110
😊 حدود يك ماه بود كه از خانواده خود دور بودم و حسابى دلم براى خانواده تنگ شده بود. درست بود كه من مهمان خانه خدا بودم و براى دومين بار به سفر حج آمده بودم اما به هر حال، ديگر دلتنگ خانواده خود شده بودم به خصوص كه دلم براى شيرين زبانى فرزند خردسالم، عليرضا، خيلى تنگ شده بود. روزهاى آخر سفر بود و ما كم كم براى بازگشت به وطن آماده مى شديم. قرار بود يكى از دوستان من به ديدنم بيايد و من در اتاق هتل منتظر آمدن او بودم. در اين هنگام گوشى تلفن همراه من زنگ خورد و اين صداى پسرم عليرضا بود كه از دورى من بى تابى مى كرد و صداى گريه اش بلند شده بود. به هر حال با شنيدن صداى او دلتنگى من چند برابر شد. بعد از لحظاتى در اتاق زده شد، من از جايم بلند شدم و در را باز كردم، دوستم بود كه به ديدن من آمده بود. او را به داخل اتاق دعوت كردم و در كنار او نشستم، از شما چه پنهان كه دلتنگى من دست خودم نبود و چهره من در آن لحظه، بسيار اندوهناك شده بود. اينجا بود كه دوستم رو به من كرد و گفت: "درست است دلتنگ شده اى، اما نبايد اين غم خود را در چهره خود نشان دهى بلكه بايد غم خود را در دل خود نگه دارى". بعد او حديثى از حضرت على(ع) برايم خواند كه آن حضرت مى فرمايند: مؤمن، شادى خود را در چهره خود نشان مى دهد و غم خود را در دل خود نگه مى دارد. گويا اين حديث زيبا را براى اولين بار مى شنيدم، براى همين پيرامون آن خيلى فكر كردم. آرى، هر كسى در زندگى خود ممكن است غم و اندوهى داشته باشد اما شخص مسلمان وظيفه دارد غم و اندوه خود را در دل خود قرار دهد و آن را در چهره خود نشان ندهد، زيرا اين كار باعث مى شود اطرافيان او هم ناراحت شوند. از آن روز تصميم گرفتم در همه جا و همه شرايط، غم و اندوه خود را براى خودم نگه دارم (و در دل خود پنهان كنم) و شادى و شادمانى خود را بر چهره خود نمودار سازم و آن را با اطرافيان خود تقسيم كنم. وقتى از سفر برگشتم در مورد اين موضوع بيشتر مطالعه كردم و فهميدم كه خداوند متعال كسى را كه هنگام برخورد با برادران دينى خود اخم كند، دشمن مى دارد. آيا فكر كرده ايد كه چرا خداوند اين قدر از اين كه ما قيافه اخمو داشته باشيم بدش مى آيد؟ خداوند مى خواهد جامعه مسلمانان، جامعه اى با نشاط و شاداب باشد به طورى كه هر كسى را نگاه كنى لبخند به لب داشته باشد. اگر همه ما به اين دستور الهى عمل مى كرديم سطح روابط اجتماعى در جامعه ما در حدّ بسيار بالايى قرار مى گرفت و همواره محبّت و صميميت در جامعه موج مى زد. 💕💕💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 🌹 🌹 😊 🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
الله اكبر، الله اكبر! صداىِ اذان صبح در دشت كربلا طنين انداز مى شود. حسين(ع) همراه ياران خود به نماز مى ايستد. همه براى نماز آمده اند... بعد از نماز، حسين(ع) رو به يارانش مى كند و مى گويد: "شهادت نزديك است. شكيبا باشيد و صبور، كه وعده خداوند نزديك است. ياران من! به زودى از رنج و اندوه دنيا آسوده شده و به بهشت جاودان رهسپار مى شويد". همه ياران يك صدا مى گويند: "ما همه آماده ايم تا جان خود را فداى شما كنيم. حسين(ع) لشكر خود را سازماندهى مى كند، ياران را به سه دسته تقسيم مى كند: دسته راست، دسته چپ و دسته ميانه. زُهير فرمانده دسته راست و حَبيب بن مظاهر فرمانده دسته چپ لشكر مى شوند و خود حضرت نيز، در ميانه لشكر قرار مى گيرد. همه آماده اند تا جان خود را فداى شمع وجود حسين(ع) كنند، حسين(ع)پرچم لشكر را به دست برادرش عبّاس مى دهد. عبّاس امروز علمدار دشت كربلاست! اين مقامى است كه حسين(ع) به تو عطا كرده است. شيعه به خوبى مى داند هر پرچمى كه به نام حسين(ع) برافراشته مى شود، يادگارى از پرچم توست، ماه محرّم كه فرا مى رسد، اين پرچم توست كه در همه جا برافراشته مى شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef