eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
. و سخن هاى محرمانه ديگرى ميان خدا و پيامبر رد و بدل شد كه خداوند پيامبر خود را امر به مخفى نمودن آن نمود. و براى همين آن گفتگوها به رازى ميان خدا و رسولش تبديل شد و هيچ كس از آن خبر ندارد. همفسر خوبِ من، آيا مى خواهى بدانى خدا، چقدر مولاى تو را دوست دارد؟ خداوند خطاب به پيامبر خود كرد و فرمود: سلام مرا به علىّ برسان. و آخرين سخن خدا اين بود: يا ابا القاسم ! خوش آمدى ! خوشا به حال تو و پيروان تو. ○○○○○☆☆☆○○○○○ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 💜💧💜
✨﷽✨ ✅یکی از علتهای نزول بلا ✍امام سجاد(ع)، به اهل و عیال خود سفارش می کردند: «هیچ سائلی از مقابل خانه من نمی گذرد مگر اینکه اطعامش کنیم» گاهی به ایشان اعتراض می کردند: «ولی هر سائلی که واقعا محتاج نیست!» امام سجاد(ع)پاسخ می دادند: «بیم آن دارم که بعضی از آنها مستحق باشند و ما نیز با رد کردن مستحق، به بلایی که بر حضرت یعقوب نازل شد مبتلا شویم. حضرت یوسف، آن خواب معروف را همان شبی دید، که یعقوب، سائل مستحقی را اطعام نکرد. 💥آن شب یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند ولی سائل، گرسنه بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «ای یعقوب ! چرا به بنده ام رحم نکردی؟! به عزتم سوگند تو را به مصیبت پسرانت مبتلا خواهم کرد.» 📚علل الشرایع ج ۱ ص۶۱ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
⇦ آماده آموختن حضرت علی علیه السلام فرمود: هرگاه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال می کردم،خواسته ام را پاسخ می داد و اگر من سکوت می کردم او خود پیشگام می شد و از دانش خود بهره مندم می ساخت. 📗منابع: المصنف 6:368 ح 32061 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
DoaYamanyamlek-1393.mp3
5.79M
دعای هرروز ماه رجب حاج میثم مطیعی يا مَنْ يَمْلِكُ حَوآئِجَ السَّآئِلينَ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💫شب آرامشش را از 💥خدا قرض ڪَرفتہ 💫ڪہ این چنین آرام است 💥آرامشی از جنس خدا 💫برای امشبتون خواستارم‌ 💞شبتون بخیر🌙💞 🦋❤️✨🌟🌙❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 🌷🎗💚🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آقای من! من منتظرم به تمنای دیرار رخت؛ روی بنما و پرده بر انداز که جانم به لب آمد. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ وظایف ما در قبال قرآن (1⃣) ✅💐 تلاوت قرآن و ایمان به آن 💐✨ همه ما در قبال قرآن وظایفی برعهده داریم که در قرآن به آنها اشاره شده است. در مطالب گذشته به آداب تلاوت قرآن اشاره شد. در ادامه می‌خواهیم به وظایف مسلمانان در قبال قرآن بپردازیم. 💐✨ در آیه 121 سوره بقره، به یکی از این وظایف اشاره شده است: 💐💫 الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۗ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (ایه 121 سوره بقره) کسانی که کتاب آسمانی به آنان عطا کرده ایم، آن را به طوری که شایسته آن است قرائت می‌کنند [و آن قرائت نمودن با تدبر و به قصد عمل است] اهل ایمان به آن [کتاب] هستند و کسانی که به آن کفر می ورزند فقط آنان زیانکارند. ✅💐 حقّ تلاوت، در تلاوت با صوت زيبا و رعايت نكات تجويد خلاصه نمى‌شود، بلكه ملاک، ايمان و عمل است. ✅💐 براساس روايات، كسانى كه حقّ تلاوت قرآن را ادا مى‌كنند، تنها امامان معصوم (ع) مى‌باشند. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
سرم را پایین میاندازم،ادامه ی حرفش را میخورد. دستم را میگیرد و با لحن پشیمانش می گوید :+ببخش نیکی نمیخواستم ناراحتت کنم.. سرم را بلند میکنم،این واقعیت زندگی من است! :_نه تو راست میگی... واقعا من یه همچین آدمیام...ولی فاطمه...باید حرمت نگه دارم،زندگی من وتو خیلی با هم فر ق داره...مامان و باباهامون خیلی متفاوتن... تو خیلی راحت با پدر و مادرت صحبت میکنی حرف دلت رو میفهمن،نگاهتون به آینده شبیه هم دیگه اس... ولی ما زمین تا آسمون باهم فرق داریم... من،قبلا شبیه الان تو بودم.ولی الان،اینجوری بودنم به نفعمه.. نگاه فاطمه رنگ شرم دار د،اما تقصیر او چیست؟ مثل خواهر،نگران آینده ام است،درکش میکنم... اما من همین پوسته ی ساکت و گوشه گیرم را ترجیح میدهم. نگاهی به ساعت میاندازم،باید به مامان تلفن کنم و بگویم اینجا هستم. برای آن ها فرقی ندارد اما من وظیفه میدانم خبرشان کنم. دست میبرم تا موبایلم را بردارم،اما نیست.... فاطمه نگاهم میکند :+چی شده؟ :_موبایلم نیست،باید به خونه زنگ بزنم. موبایلش را روی پایم میگذارد :+بیا حالا با مال من زنگ بزن،پیداش میکنیم بعدا موبایل را میگیرم و با لبخندی،از کارش قدردانی میکنم. جرعه ای از آب انار مینوشم و شماره ی خانه را میگیرم. چادرم را سفت میکنم،حاج خانم را پشت یک میز دونفره میبینم. نفس عمیقی میکشم و به طرفش قدم برمیدارم. با دیدنم بلند میشود بازهم در سلام،پیش دستی میکنم و با هم دست میدهیم :_سلام،ببخشید که دیر شد :+سلام دخترم،خواهش میکنم،اتفاقا به موقع اومدی. بشین عزیزم پشت میز مینشینم و چادرم را مرتب میکنم. گارسون بالای سرمان میایستد،حاج خانم با لبخندی،متین نگاهم میکند :+خب چی میخوری نیکی جان؟ :_من چیزی نمیخورم،ممنون :+مگه میشه آخه؟ :_باور کنین میل ندارم،ممنون حاج خانم به گارسون اشاره میکند :+لطفا کیک شکالتی بیار ید و قهوه. گارسون یادداشت میکند،تعظیم کوتاهی میکند و میرود. مشتاق به حاج خانم نگاه میکنم. :_شما....کاری داشتین با من؟؟ حاج خانم باطمأنینه و آرام نگاهم میکند. لبخندی کنج لبش نشسته :+حالا چه عجله ایه؟مگه کار داری؟ :_نه..کارخاصی ندارم ولی...راستش یه کم کنجکاو شدم.. :+نگران نباش دخترم.. گارسون با سینی جلو میآید و کیک و قهوه را روی میز میچیند. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸