eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ سلام به خدا که آغازگر هستی ست سلام برمنجی عالم که آغازگر حکومت الهی‌ست سلام به آفتاب که آغازگر روزست سلام به مهربانی که آغازگر دوستی‌ست سلام به شماکه آفتاب مهربانی هستید الهی به امید تو💚 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸🌹 صبحم بخیر می شود، آن هنگام که عطر نرگست، می پیچد در سر تا سر وجود،🌻 و عطر آگین می شود روح و جانم، از هر آنچه نشانی از شما دارد🌈 سلام خوش‌بو ترین گل عالم🌸 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ مادر در قرآن (4⃣) ✅💐 حنّه، مادر حضرت مریم (ع) 💐✨ در آیات مختلفی از قرآن به مقام زن و مادران انبیا اشاره شده است. 💐✨ حنّه، مادر حضرت مریم (ع) انتظار داشت فرزندش پسر باشد، تا بتواند خدمتكار بيت‌المقدّس شود، لذا چون نوزاد دختر به دنيا آمد، با حسرت گفت: پروردگارا! فرزند دخترى زاده‌ام حال چگونه به نذرم عمل كنم؟ 💐✨ مریم در لغت، زن عبادتکار و خدمتگزار است و از آنجا که این نامگذاری به وسیله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهایت عشق و علاقه این مادر با ایمان را برای وقف فرزندش در مسیر بندگی و عبادت خدا را نشان می‌دهد: 💐💫 فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ ۖ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (آیه 36 سوره آل عمران) ولی هنگامی که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت،) گفت: «خداوندا! من او را دختر آوردم -ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود- و پسر، همانند دختر نیست. (دختر نمی‌تواند وظیفه خدمتگزاری معبد را همانند پسر انجام دهد.) من او را مریم نام گذاردم؛ و او و فرزندانش را از (وسوسه‌های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می‌دهم.» ✅💐 مادر مريم، جايگاهى خاص دارد. از بيان نذر او، اخلاص او، نام‌گذارى او و استعاذه او اين برداشت استفاده مى‌شود. ✅💐 مادر، حقّ نامگذارى فرزند خود را دارد. ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
سکوت آرامبخش ماشین را صدای موسیقی راک میشکند. چشمم در آینه،به صورت آرام و مطمئن مسیح میافتد. فارغ از دنیا و من و عمووحید رانندگی میکند و از موسیقی اش لذت میبرد. یاد خواب دیشب میافتم. نگرانی به قلبم چنگ میاندازد. سعی میکنم با ذکرگفتن خودم را آرام کنم. بندهای انگشتانم را تسبیح میکنم و مدام زیر لب، }الا بذکر اللّه تطمئن القلوب{ میخوانم. نفس عمیقی میکشم و کمی آرام میشوم. نگاهی به بیرون میاندازم. اتومبیل جلوی آزمایشگاه میایستد. پاهایم یاری نمیکنند،اما مجبورم پیاده شوم. عمووحید شانه به شانه ام میآید. لرزش دست هایم،بیقراری پاهایم و احساس ضعف عجیب درونم،حالم را خراب تر کرده. وارد آزمایشگاه میشویم و روی اولین صندلی خودم را پرت میکنم.. عمو،نگران نگاهم میکند. دست خودم نیست،دلشوره؛ همه ی وجودم را گرفته. سعی میکنم ذهنم را آرام کنم و به هیچ چیزی فکر نکنم. آرنج هایم را روی زانوهایم میگذارم و سرم را بین دستانم میگیرم. نمیدانم چقدر میگذرد که عمووحید صدایم میزند. :_نیکی جان،نوبت شماست... بلند میشوم،عمو هم. کنار گوشم میگوید :_هنوز دیر نشده... نه.. من مصمم و استوارم... این تصمیم، روال زندگی های اطرافم را بهبود میبخشد. از پدر و مادرم تا پدر بزرگ و عمووحید و.. سیاوش.. حتی اگر اشتباه باشد،پای منطق غلطم میمانم. مسیح و همسایگی اش،بهتر است از ازدواج اجباری با دانیال... حداقل،این انتخاب خودم است. ذهنم را خالی میکنم و به طرف محل نمونه گیری میروم. روی صندلی مینشینم،پرستار جوانی رو به رویم مینشیند. سرم را برمیگردانم. دستم میسوزد و ناخودآگاه قطره اشکی از چشمم سرازیر... چشم هایم را میبندم و به روزگاران دور فکر میکنم... کاش هنوز هم پنج ساله بودم... دختری با موهای خرگوشی که پیراهن های رنگی میپوشید و عاشق چیدن ستاره ها بود ... کاش آن روزها تمام نمیشد.. :_تموم شد... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
CQACAgQAAxkDAAFb-cRiEkWqCT5F_kIRDjLnwPDWZr4jnwACdAsAAoNFSVIoFGd6ZWbFvyME.mp3
1.77M
❓🥀کجا گمت کردم؟...نمیدونم... ❓🥀کجای دنیامی؟...نمیدونم... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: علی با حق است و حق با علی است، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. ✨ موضوع: ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
ــ عَوْن، نگاه كن! على اكبر نيز، شهيد شد. حالا نوبت توست و بايد جانت را فداى دايى ات حسين كنى. ــ چشم، مادر! من آماده ام. زينب (س)، صورت فرزند خويش را مى بوسد و او را تا كنار خيمه بدرقه مى كند. آرى! زينب يك دسته گل براى برادر دارد، يك جوان رشيد! زينب آنجاست، در آستانه خيمه ايستاده و به جوانش نگاه مى كند. عَون خدمت دايى مى آيد و اجازه ميدان مى گيرد و به پيش مى تازد. گوش كن! اين صداى عَون است كه در صحراى كربلا مى پيچد: "اگر مرا نمى شناسيد، من از نسل جعفر طيّارم! همان كه خدا در بهشت دو بال به او عنايت فرموده است". نام جعفر طَيّار براى همه آشناست و عَون از پدربزرگ خود سخن مى گويد. مردى كه دستهايش در راه اسلام و در جنگ حُنَيْن از بدن جدا شد و به شهادت رسيد. پيامبربارها فرمود كه خدا در بهشت به جعفر دو بال داده است. براى همين، او را جعفر طيّار لقب داده اند. جعفر طيّار پسرى به نام عبدالله دارد كه شوهر حضرت زينب(س) است. او نماينده امام حسين(ع) در مكّه است و براى همين در آن شهر مانده است، امّا فرزندان خود عَوْن و محمّد را به همراه همسرش زينب(س) به كربلا فرستاده است. عون و محمّد برادر هستند، امّا مادرِ عون، زينب(س) است و مادر محمّد، حَوْصاء نام دارد كه اكنون در مدينه است. ساعتى پيش محمّد نيز، به ميدان رفت و جان خود را فداى امام حسين(ع) كرد. اكنون اين عون است كه در ميدان مى جنگد و شمشير مى زند و دشمنان را به خاك سياه مى نشاند. دستور مى رسد تا عَون را محاصره كنند. باران تيرها و نيزه ها پرتاب مى شوند و گرد و غبار به آسمان مى رود. و پس از لحظاتى، او هم به سوى برادر پر مى كشد و خونش، خاك گرم كربلا را رنگين مى كند. آيا زينب(س) كنار پيكر جوان خود مى آيد؟ هر چه صبر مى كنم، زينب(س) را نمى بينم. به راستى، زينب(س) كجاست؟ زينب نمى خواهد برادر، اشك چشم او را در داغ جوانش ببيند. بعد از شهادت عون ، جوانان بنى هاشم به ميدان مى روند و يكى پس از ديگرى به شهادت مى رسند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
و خدایی که در این نزدیکی میزند لبخندی به تمام گره هایی که تصور دارم همگی کور شدند! شبتون بخیر🌙 🌹💖🦋🌟✨🌙
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
یا ایهاالعزیز دلم مبتلایتان دارد دوباره این دل تنگم هوایتان از حال ما اگر که بپرسی ملال نیست جز دوری شما و فراق صدایتان😔 🔸 شاعر: حسن کردی 💖 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام روزتوم رو با یه دنیا انرژی مثبت شروع کنید 🦋🦋🦋🦋 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ مادر در قرآن (6⃣) ✅💐 مریم، مادر حضرت عیسی (ع) 💐✨ در آیات مختلفی از قرآن به مقام زن و مادران انبیا اشاره شده است. 💐✨ قرآن، مریم (ع) را بانویی پاکدامن و برگزیده از میان زنان خوانده و او را الگوی مؤمنان قرار داده است. با نگاه به آیات قرآن، می‌توان متوجه شد که حضرت مریم (ع) از جایگاه بسیار بالایی در پیشگاه الهی برخوردار است تا جاییکه خداوند او را صدٌیق (راستگو) معرفی می‌کند: 💐💫 مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ ۖ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ ۗ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآيَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (آیه 75 سوره مائده) مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند، مادرش، زن بسیار راستگویی بود؛ هر دو، غذا می‌خوردند؛ (با این حال، چگونه دعوی الوهیّت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!) بنگر چگونه نشانه را برای آنها آشکار می‌سازیم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده می‌شوند! ✅💐 مريم، از اولياى خداست. قرآن از او تجليل مى‌كند و او را «صدّيقه» مى‌شمارد. ✅💐 زن مى‌تواند به بالاترين درجات معنوى برسد تا آنجا كه خداوند ثناگويش شود. ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
صدای پرستار مرا به خود میآورد. بلند میشوم،لباسم را مرتب میکنم. دستی به چادرم میکشم و از اتاق خارج میشوم. عمووحید با دیدنم بلند میشود. لبخند بیجانی به او میزنم. مسیح از اتاق دیگر خارج میشود،میخواهد تای آستین پیراهنش را باز کند که چشممان به هم میخورد. سکون چهره اش،بی تفاوتی اش و... برق چشم هایش... سرم را پایین میاندازم. مسیح جلو میآید و همراه عمو از ساختمان آزمایشگاه خارج میشویم. وارد حیاط که میشوم،بادخنک به صورتم میخورد. احساس میکنم لرز تمام جانم را گرفته. حالت تهوع دارم... از پشت به کت عمو چنگ میاندازم. عمو متوجه میشود و برمیگردد. :_نیکی......خوبی؟؟ دستم را میگیرد و روی نیمکت مینشاندم. مسیح میگوید:چیزی نیست،ضعف کرده... من الان میام... در صدایش نگرانی نیست. مطمئنم! عمو رو به رویم روی زانوهایش مینشیند. :_نیکی...منو ببین.. سریع تر از آنچه فکرش را میکنم،مسیح میرسد و نایلونی پر از خوراکی کنار دستم میگذارد. عمو یک آبمیوه برمیدارد،نی درونش فرو میکند و به دستم میدهد. به سختی شروع به خوردن میکنم. معده ام،آبمیوه را پس میزند اما من همچنان میخورم.. پاکت را روی نیمکت میگذارم و دستم را روی صورتم. :+من خوبم... عمو نگران نباشین.. اصال خوشم نمیآید که مقصد نگاه باشم،آن هم نگاه های بی روح مسیح. به سختی بلند میشوم و خودم را حفظ میکنم. عمو نگران میپرسد :_مطمئنی خوبی؟ سرم را تکان میدهم :+خوبم.. خوبم عمو.. پاکت آبمیوه را برمیدارم و داخل سطل زباله میاندازم. مسیح به طرف ماشین میرود. کنار عمو راه میافتم و آرام میگویم :+عمو خودمون بریم.. عمو به طرفم برمیگردد :_چی؟ :+خودمون بریم خونه،تنها شاید علت ناراحتی و ضعف روحی ام،مسیح نباشد اما مطمئنم حضور در کنار او،حال بَدم را تشدید میکند. عمو سر تکان میدهد،باید ممنون او باشم که تحت هر شرایطی درکم میکند. دست روی شانه ی مسیح میگذارد :_ما خودمون میریم مسیح سرش را بالا میآورد،نگاهش از عمو رو به من سرـمیخورد.. نگاهش عجیب است،حس میکنم بی تفاوت نیست.. سرم را پایین میاندازم،چند لحظه میگذرد :+باشه هرطور راحتین،خداحافظ سوار ماشین میشود،بدون مکث استارت میزند و خیلی سریع حرکت میکند. نفس راحتی میکشم. احساس بهتری دارم. به عمو نگاه میکنم و لبخند میزنم.🌻🌻🌻 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
خانواده آسمانی ۱۳.mp3
9.01M
۱۳ امیرالمؤمنین علیه‌السلام از راز دیگری از نظام خلقت پرده برداشته، ✦ و برادر مومن را از برادر تنی، حقیقی‌تر، قوی‌تر، و پیوند آنها را محکم‌تر و ماندنی‌تر بیان کرده است. چه رازی در خلقت است که این استحکام و اتصال قدرتمند روحی را به وجود آورده است ؟ 🎤 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄راسته میخوان اینترنت رو ببندند؟! ✳️این داستان رو تا انتها ببینید تا از پشت پرده آگاه بشید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎥 صحبت‌های قابل تأمل "رائفی‌پور" درباره طرح صیانت:* *🔸 ما بلد نیستیم با مردم ارتباط بگیریم ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
آرامش یعنی نگاه به گذشته و شـــــکر خـــــــدا نگاه به آینده و اعتمــــاد به خــــــــــــــدا ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: نزديك‏ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد و پيمان، خوش اخلاق‏ترين و نزديك‏ترين شما به مردم است.✨ موضوع: ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✨﷽✨ 🌼«اهـمـیــت ذکـــر صلــوات در روزهای پنجشنبه و جمعه» ✍آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) فرمودند: شیطان به کسانی که ذکر خدا را می گویند کاری ندارد. مثلا روزی ۱۰۰ بارلااله الاالله می گویند. روزدوشنبه ۲۰۰ بار صلوات می فرستند، روز سه شنبه ۳۰۰بار، چهارشنبه ۴۰۰بار،روز پنجشنبه ۵۰۰بار، جمعه ۱۰۰بار، البته در روایت آمده که در روز جمعه دو مَلَک ثواب غیر از این دو تا ملکی که هستند می آیند تا صلوات های روز جمعه را بنویسند. پس اگر شما در روز جمعه ۱۰۰۰ صلوات بفرستید، این دو ملک آن صلوات ها را نمی نویسند، بلکه ملک های مخصوص روز جمعه این صلوات ها را جدا می نویسند. 💥پس روزهای پنجشنبه و جمعه زیاد صلوات بفرستید. 📚دایرة المعارف جامع صلوات ص۵۲۸ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
اين نوجوان كيست كه بر آستانه خيمه ايستاده است. او يادگار امام حسن(ع)، قاسم سيزده ساله است! نگاه كن! قاسم با خود سخن مى گويد: "حالا اين منم كه بايد به ميدان بروم. عمويم ديگر يار و ياورى ندارد". او به سوى عمو مى آيد: "عمو، به من اجازه مى دهى تا جانم را فدايت كنم؟". امام حسين(ع) به او نگاهى مى كند و دلش تاب نمى آورد. آخر تو يادگار برادرم هستى و سيزده سال بيشتر ندارى. قاسم بيا در آغوشم. تو بوى برادرم حسن(ع) را مى دهى. گريه ديگر امان نمى دهد. امام حسين(ع) و قاسم هر دو اشك مى ريزند. دل كندن از قاسم براى حسين(ع) خيلى سخت است. نگاه كن! حسين(ع) داغ على اكبر را ديد، ولى از هوش نرفت، امّا حالا به عشق قاسم بى هوش شده است. هيچ چشمى طاقت ديدن اين صحنه را ندارد. قاسم به عمو مى گويد: "اى عمو به من اجازه ميدان بده". آخر چگونه عمو به تو اجازه ميدان دهد؟ قاسم التماس مى كند و مى گويد: "من يتيم هستم، دلم را مشكن!". سرانجام عمو را راضى مى كند و قاسم بر اسب سوار مى شود. صدايى در صحرا مى پيچد، همه گوش مى كنند: "اگر مرا نمى شناسيد من پسر حسن(ع) هستم". اين جوان چقدر زيباست. گويى ماه كربلا طلوع نموده است. پس چرا لباس رزم بر تن ندارد؟ اين چه سؤالى است؟ آخر چه كسى براى نوجوان سيزده ساله زره مى سازد؟ او پيراهن سفيدى بر تن دارد و شمشيرى در دست. او به سوى دشمن حمله مى برد، چون شير مى غرّد و شمشير مى زند. دشمن او را محاصره مى كند. نمى دانم چه مى شود، فقط صدايى به گوشم مى رسد: "عمو جان! به فريادم برس". اين صدا به گوش حسين(ع) نيز، مى رسد. امام فرياد مى زند: "آمدم، عزيزم!". امام به سرعت، خود را به ميدان مى رساند. دشمنان، دور قاسم جمع شده اند، امّا هنگامى كه صداى حسين(ع) را مى شنوند، همه فرار مى كنند. پيكر قاسم زير سُم اسب ها قرار مى گيرد. گرد و غبارى بر پا مى شود كه ديگر چيزى نمى بينم. بايد صبر كنم. نگاه كن! امام كنار پيكر قاسم نشسته است و سرِ او را به سينه دارد. امام به قاسم مى گويد: "قاسمم! تو بودى كه مرا صدا زدى. من آمدم، چشم خود را باز كن!"، امّا ديگر جوابى نمى آيد. گريه امام را امان نمى دهد، قاسم را مى بوسد و مى گويد: "به خدا قسم، بر من سخت است كه تو مرا به يارى بخوانى و من وقتى بيايم كه تو ديگر جان داده باشى". آن گاه با دلى شكسته و تنى خسته، پيكر قاسم را به سوى خيمه ها مى آورد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef