eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 🌿﷽🌿 گفت حاج خانم به وهب و مهدی و خانم‌هاشون بگو بیان ببینمشون اول به وهب زنگ زدم قبول نکرد خانه‌اش به خانه ما خیلی دور بود از سرکار می‌آمد و صبح زود می رفت حق داشت که نیاید به حسین گفتم وهب نمیتونه بیاد حسین در چنین مواردی جانب پسر و عروسش را می‌گرفت انتظار داشتم بگوید اشکالی نداره نذار به زحمت بیفتند اذیتشون نکن اما گفت دوباره زنگ بزن بگو بابا میخواد بره سوریه حتما بیا دوباره به وهب زنگ زدم مثل من از رفتن حسین به سوریه جا خورد و گفت الان راه می‌افتیم بعد به مهدی که خانه‌اش نزدیک خانه ما بود خبر دادم حسین هم تا بچه‌ها برسند آلبوم عکس های دوران جنگ را که کمتر سراغ شان می رفت باز کرد جوری روی بعضی از عکسها توقف می‌کرد که انگار بار اول است آنها را می‌بیند او غرق در عکس ها بود و من غرق در او تا وهب و مهدی رسیدند محمد حسین پسر وهب و ریحانه دختر مهدی تقریباً ۴ ساله بودند و همبازی دنبال هم می کردند حسین وارد بازیشان شد گاهی می پرید و محمدحسین را می‌گرفت تا ریحانه قایم شود و برایشان شکلک در می‌آورد کوچولوهای وهب و مهدی درست بچگی های خودشان بودند از سر و کول او بالا می رفتند و ازش آویزان می شدند تا خسته شدند حسین رفت سراغ فاطمه که نوه بزرگ ما بود و حانیه دختر چهار ماهه مهدی و هردو را چسباند به سینه اش و به مهدی گفت ازم عکس بگیرین این عکس‌ها خاطره میشه دلشوره به جان همه حتی عروس ها افتاده بود وهب گفت خانمم وقتی ازم شنید بابا میخواد بره سوریه توی دلش خالی شده خانم مهدی هم محو در پدر بزرگ بچه هایش بود پدر بزرگی که خودش را با نوه ها مشغول کرده بود ولی از نگاه و سکوتمان پی برده بود که نگرانیم اول وهب را برد توی اتاق و تنهایی با او صحبت کرد بهش گفته بود که توی سوریه کار گره خورده و باید برگردد بعد با مهدی جداگانه صحبت کرد حتما مثل حرف هایی که با وهب زده بود از توی اتاق که پیش جمع آمد خونسرد و عادی نشان داد حتی رفت توی آشپزخانه سالاد درست کرد و سفره انداخت آمد کنار من کمک کرد که غذا را بکشم کمک کردن توی خانه کار همیشگی اش بود طی چهل سال زندگی مشترک حتی برای یک بار هم از من یک لیوان آب نخواسته بود اما این بار متفاوت با همیشه به نظر می‌رسید نمی‌گذاشت عروس ها کمک کنند انگار قرار بود او کار کند و ما تماشایش کنیم وقت رفتن عروس ها و نوه‌ها را بوسید وهب و مهدی را محکم در آغوش گرفت و با مهربانی تا جلوی در بدرقه شان کرد پسرها که رفتند گفتم از اینکه چشم انتظار رفتند ناراحتم و با صدایی گرفته پرسیدم یعنی واقعاً دو سه روزه برمیگردی؟ گفت آره حاج خانم جان خندیدم چند وقته که دیگه سالار صدام نمیکنی؟ به جای این که جوابم را بدهد مثل مداحان ذکر گرفت و زمزمه کرد *حسین سالار زینب* شاید حسین می‌خواست با این پاسخ کوتاه و چند لایه به اینجا برساندم که از حالا نه تو سالاری و نه من حسین داشت همچنان می خواند که تلفن زنگ زد برای چند لحظه ساکت شد و بعد برق شادی میان چشمانش جهید گفت فردا نمیرم سوریه هر دو خوشحال شدیم من به خاطر نرفتن او خوشحال شدم اما نمی دانستم او به خاطر چه موضوعی شاد شد پرسیدم خیر باشه چی شنیدی؟ گفت از این خیر تر نمیشه فردا قرار ملاقات مهمی با حضرت آقا دارم بعد از دیدن ایشان میرم بساط گردو شکستن را پهن کرد و مشغول شد با تعجب پرسیدم چه کار می کنی؟ مگه فردا صبح زود نمی خوای بری دیدار آقا؟ با خوشرویی جواب داد ساراخانم صبحانه گردو با پنیر دوست داره می خوام برای این چند روزی که نیستم براش گردو بشکنم سارا خوابیده بود وگرنه با دیدن این صحنه مثل من آشوبی به جانش می افتاد که خواب را از چشمانش می گرفت هدیه به روح بلند شهدا صلوات 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🇮🇷🌹 🍃💐☀️سلام به دوستان عزیزو گرامی؛ روزتون بخیر لحظاتتون بابرکت و سعادت و شادی... 🍃💐☀️❄️ در این روزای سرد و برفی و زمستونی؛ براتون یه دنیا آرامش و شادی آرزو میکنیم 🍃💐☀️❄️ الهی که دلاتون بی غم و سرشار از عشق و امید باشه 🇮🇷             @hedye110     🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
شرح دعای ندبه_34.mp3
12.45M
✨ " منتظر حقیقی" کسی است که بتواند دو فرمول را در زندگی اش پیاده کند؛ - حضور در گذشته - مثمرثمر بودن در آینده و به تصدیق قرآن کریم یک قوم در تاریخ هستند که موفق به این امر شده اند. قرآن از کدام قوم سخن می گوید؟ و چه ویژگی هایی دارند؟ 🎤 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹🎼پخش اذان با سیستم لیزر نوری در ساحل جزیره کیش؛ استان هرمزگان👌😍. 🇮🇷             @hedye110 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💚🕊💫داستانِ گفتگوی حضرت موسی با خدا؛!!! 🍃💐☀️همونطور که میدونین؛ در تاریخ اومده که حضرت موسی ع به مقام کلیم اللهی رسیدو هم کلام خدا میشده ... 🇮🇷             @hedye110 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🪴 🪴 🌿﷽🌿 اكنون موقع آن است كه اين ده نفر به نمايندگى از مردم يمن با على(ع) بيعت كنند. اوّل ريش سفيدها برمى خيزند و با امام خود تجديد پيمان مى كنند. آخرين نفر، مرادى است كه با امام بيعت مى كند، او دست در دست امام مى نهد و در حالى كه اشك شوق در چشم او نشسته است با امام بيعت مى كند. او به ياد همه دوستان جوان خود مى افتد كه به او سخن ها گفته بودند. اكنون مرادى مى رود تا سرجايش بنشيند، امام او را صدا مى زند تا بار ديگر بيعت كند. مرادى براى بار دوّم بيعت مى كند. باز امام از او مى خواهد تا براى بار سوّم بيعت كند و به بيعت و پيمانِ خود وفادار بماند. مرادى براى بار سوّم با امام بيعت مى كند. فكرى به ذهن مرادى مى رسد، چرا امام فقط از من خواست تا سه بار بيعت كنم؟ مگر امام به وفادارى من شك دارد؟ من كه از همه اين مردم، بيشتر به امام خود عشق مىورزم. قلب من آكنده از عشق به امامِ خوبى هاست. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💕 پادشاهی قصد کشتن کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید. وزیر دیگری که در شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود. «گلستان سعدی» جز نباید گفت، هر راست نشاید گفت! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷             @hedye110 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آثار کار خیر برای اموات 🎤آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) است آنهایے ڪہ مهلت دنیایشان تمام شدہ در آن سوے مرزهاے مرگ منتظر اے از طرف من و تو هستند… دریغ نڪنیم آن را از تمام اموات مخصوصا آنهایے ڪہ حق بہ گردن ما دارند. 🇮🇷             @hedye110 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🔴اثبات_خدا_به_راحتی 🏷مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد ✍پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد. بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد. از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد. 📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱ ‌‌ 🇮🇷             @hedye110     🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🌷 آیت‌الله : بیشترین گرفتاری ما این است که غل و زنجیرهایی داریم که نمی‌توانیم، باز کنیم. نه اینکه عزم حرکت نداریم، می‌خواهیم حرکت کنیم، اما غل و زنجیرهایی داریم که نمی‌شود. بهترین راه، است. ماه رجب، ماه استغفار است، در همه ماه‌ها، استغفار هست اما در ، به شکلی ویژه است. استغفار یعنی پاک کردن گذشته و از غل و زنجیر آزاد شدن. 📚 درس عرفان در وادی عمل 🇮🇷             @hedye110     🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🔴 به خدا توکل کن! ✍در گفت‌وگو با یکی از تاجران مشهور در یکی از کشورهای اسلامی از شگفت‌ترین خاطره زندگی‌اش سوال کردند. ⚡️مرد تاجر گفت: در یکی از شب‌ها دچار دلتنگی عجیبی شدم و احساس کردم به هوای آزاد نیاز دارم. ⚡️هنگام پیاده‌روی در بازار، گذرم به مسجدی افتاد که درب آن باز بود. با خود گفتم: بروم و در این مسجد دو رکعت نماز بخوانم، شاید آرامشی بیابم! ⚡️با واردشدن به مسجد متوجه شخصی شدم که رو به قبله با دستان باز و بلند با جدیت و ملتمسانه خدا را فرامی‌خواند! ⚡️از التماس و و اصرارش متوجه درماندگی و نیازمندی‌اش شدم! ⚡️منتظر ماندم تا مناجاتش را به پایان رساند. به وی گفتم: ای برادر، به نظر می‌رسد مشکل و ناراحتی طاقت‌فرسایی داری! به من بگو؛ چه شده و مشکلت چیست؟! ⚡️گفت: ای برادر! به خدا سوگند بدهکارم و بدهی مرا نگران و اندوهگین کرده و چاره‌ام را بریده است! ⚡️گفتم: بدهی‌ات چند است؟ ⚡️گفت: چهارهزار (پول رایج کشورش) ⚡️از جیبم چهارهزار بیرون آوردم و به او دادم. آن‌قدر خوشحال شد که نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند. بسیار تشکر کرد و مرا دعا کرد! سپس کارت ویزیتی درآوردم که شماره تماس و آدرس محل کارم روی آن نوشته شده بود. کارت را به او دادم و گفتم: ای برادر! این کارت را بگیر و هرگاه نیازی داشتی، بدون درنگ و تردید تماس بگیر یا به دفتر کارم تشریف بیاور. ⚡️با خود گفتم از پیشنهاد و مردانگی‌ام خیلی خوشحال می‌شود، اما در کمال ناباوری جواب داد: خدا پاداش نیکتان دهد، به کارت ویزیتتان نیازی ندارم و هرگاه محتاج و نیازمند شدم، نماز می‌خوانم و پروردگارم را می‌خوانم و دستم را به‌سوی او دراز می‌کنم و حاجتم را از او می‌طلبم و خداوند به آسانی و خیلی زود حاجتم را برآورده می‌کند. همچنان‌که این بار چنین کرد. 👈پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرماید: «اگر شما چنانکه شایسته است بر خدا توکل نمایید، روزی شما مانند پرندگان که صبحگاهان گرسنه از لانه خارج می‌شوند و شبانگاهان با شکم سیر به لانه برمی‌گردند، نصیبتان می‌شود.» خداوندا! نیک توکل‌کردن و نیک واگذارکردن نیازهایمان را به ما بنمایان. 🇮🇷             @hedye110     🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ رنسانس، پیشرفت و اصلاحاتی در اروپا روی نمیداد، اگر دانشمندان مسلمان نبودند... @hedye110