#کتابدا🪴
#قسمتپنجاهپنجم🪴
🌿﷽🌿
سرم را به طرف آسمان گرفتم و گفتم: خدایا خودت به داد این
مردم برس. آن از بمب گذاری ها، آن از غائله خلق عرب و
ترورها، تا کی باید این بدبختی ها سرمون بیاد؟ بعد با جواب هایی
که از صبح شنیده بودم خودم را دلداری دادم و حرف های مردم
را مرور کردم: ظرف امروز و فردا ارتش این ها رو عقب می
راند. هواپیماها می آیند و مواضع دشمن را بمباران می کند. پای
ارتش که اینجا برسد عراقیها جرأت نمیکنند یک قدم جلوتر
بگذارند. این جریان زیاد طول نمی کشد. جنگ خلق عرب هم
خیلی زود تمام شد و....
با این توجیه ها خیالم آرام تر شد و به غسالخانه برگشتم. زینب خانم
مشغول غسل دادن عفت بود و مریم خانم همکارش - همانی که
سیگاری بود - بچه عفت را می شست. هرچه میخواستم نسبت به
عفت بی تفاوت باشم و نگاهش نکنم، نمی شد. لب های خوشرنگش
حالا دیگر به کبودی می زد و چشم هایش که هر بار یه رنگی دیده
می شد، برای همیشه بسته بودند، وقتی داشتند تاب موهای بافته
بلندش را باز می کردند، باز هم نتوانستم طاقت یاورم. به اتاق
بغلی دویدم و از شدت ناراحتی توی خودم مچاله شدم. نفسم به
سختی بالا می آمد. درد شدیدی توی گلویم حس میکردم. فکر
میکردم گلویم متورم شده. سنگینی بدی روی گلو و سینه ام افتاده
بود. دلم نمی خواست کسی حرفی از من بپرسد. منتظر ماندم تا
کار عفت تمام شود. از سر کنجکاوی موقع تحویل جنازه اش
بیرون آمدم. از بدشانسی مادر و خواهرش را دیدم. بهت زده
بودند. می دانستم آنها برای زایمان عفت از ازنا آمدند، حالا می
خواستند جنازه او را به شهرشان ببرند. با اینکه آنها مرا چندان
نمی شناختند سعی کردم مرا نبینند. پشت زینب خانم پنهان شدم.
مادرش به زبان محلی با عفت حرف می زد. انگار نه انگار که
عفت مرده، بنده خدا هیچ اشک نداشت. اولش تعجب کردم، چرا
گریه نمیکند. ولی دیدم اصلا به حال خودش نیست. فقط گاهی
چنان به سر و سینه اش می کوفت که آدم فکر میکرد الان خودش
را می کشد. خواهر عفت گریه می کرد و دست های مادرش را
می گرفت. فکر کردم به او بگویم گریه کند تا کمی سبک شود.
وقتی همین را ازش خواستم نهیبم زد: چرا گریه کنم! ما اومدیم
حمام زایمان عفت. بعد به دخترش گفت: برو برای
جواهرت اسپند دود کن، چرا گریه میکنی و... وقتی سرش را
روی بدن عفت گذاشت، حس کردم می خواهد بفهمد، نوزاد در شکم
دخترش زنده مانده یا نه. این کار مادر عفت آتشم زد. فکر کردم
الان به یاد زمانی افتاده که عفت را در شکم داشته
اینها که رفتند دیگر هوا در حال تاریک شدن بود و هنوز کسی
برای تحویل گرفتن شهدای گمنامی که از صبح غسل و کفن شده،
آماده دفن بودند نیامده بود. تمام روز روی انها برزنت کشیده بودند
و برای کسانی که دنبال گمشده شان بودند آن را کنار میزدند، که
عزیزشان را بین آنها پیدا کند. هر بار با دیدن باز کردن روی
جنازه ها حالم دگرگون شد و بی طاقت میشدم. چون دیر وقت شده
بود، کسی که مشخصات شهدا را می نوشت زینب خانم گفت: بیایید
تا روحانی ها و مسئولین هستند اینها را هم به خاک بسپاریم. زینب
خانم هم سری تکان داد و با آنها رفت. با بردن این جنازه ها باز
ناراحتشان بودم. از چه بی صاحب مانده اند، از اینکه همین طور
بی نام و نشان دفن می شدند و بعدها خانواده هایشان نمی فهمیدند
عزیزانشان کجا به خاک سپرده شده اند، غیر این ها تعدادی
بودند که داخل غسالخانه کنار دیوار مانده بودند. این ها اسم داشتند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
Tahdir joze23.mp3
4.04M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء بیست و سوم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
💢نمازِ ماشاءالله 😍
✍استاد فاطمی نیا فرمودند: این
یادگاری را به شما می گویم به شرط آنکه
من را هم دعا کنید و طبق روایتی از امام
صادق علیه السلام فرمودند
🔻که بعد از نیمه شب شرعی تا اذان
صبح چهار رکعت نماز می خوانی، دو تا دو
رکعتی مانند نماز صبح، به نیت نمازی که
امام صادق علیه السلام فرموده اند
🔻و بعد از سلام نماز دوم به سجده می
روی و صد بار می گوئی "ما شاء الله" یعنی
هرچه خدا بخواهد.
🌹با انجام این نماز خداوند به ملائکه
اش میگه چی بدم به این بنده ام،ملائکه
میگه:ما عقلمون نمیرسه هرچی
میخوای،این تو واینم بنده ات🥰
#نشر_حداکثری
🔰نکات مهم:
1- وقت خواندن این نماز در هر شبی است، از زمان نیمه شب شرعی تا اذان صبح، استاد فاطمی نیا فرمودند:بهترین وقت خواندنش،سحرهای ماه رمضان است
۲.رهبر انقلاب در درس خارج فقه و اصولشان هم درباره این نماز صحبت کردند و خواندنش را توصیه فرمودند.
التماس دعا 🙏
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
🔅السَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ...
🌱سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست!
🌱و سلام بر تو ای حکمفرمای دین، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم
یا مھــــــــــدے
این شهر بی تو بهشتش جهنم است
😭💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
قبطاس. روله، قیطاس.
میدانستم قیطاس پسر بزرگ خانواده نوری است و در آمریکا
درس می خواند. ولی وقتی پدر خانم نوری اسم قیطاس را می
آورد، تصور می کردم او برگشته و به شهادت رسیده است. به
همین خاطر، وقتی کسی که اسم شهید را روی تابلوی سیاه فلزی
می نوشت،
حمید: اسم شهید چیه؟ : من از آقای نوری پرسیدم: پدرجان اسم
شهید چیه؟ قیطاسه؟ و یک دفعه انگار آتشش زدند، فریاد کشید:
نگو قیطاس، نگو خودم رو میکشم. قیطاس من یبه. جا خوردم،
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتپنجاههفتم🪴
🌿﷽🌿
بدنم به لرزه افتاد. گفتم: بخشید. اشتباه کردم. بعد از فامیل هایشان
پرسیدم: این شهید، کدوم پسر خانواده نوریه؟ گفتند: بیژنه. آخرین
پسرشان. اسم بیژن را نوشتند. وقتی میخواستند پیکرش را توی قبر
بگذارند، مادر و خواهرهایش نمی گذاشتند و از او دل نمیکندند.
وقتی بیژن را توی قبر گذاشتند و روی صورتش را باز کردند،
خواهر کوچک بیژن که به نظر تفاوت سنی چندانی با او نداشت،
فریاد میکشید و می گفت: منو جای بیژن بذارید. می خواست
خودش را توی قبر بیندازد. اولین بار بود که گودی قبر را می
دیدم. به نظرم خیلی تنگ و تاریک آمد، مردها از دست
خواهرهای بیژن کلافه شده بودند. به صورت قشنگ و ملیح
خواهر شهید که آنقدر بی تاب بود نگاه کردم. دلم برایش میسوخت.
سعی کردم او را که هم سن و سال خودم بود، آرام کنم. ولی او
جیغ می کشید و از حال میرفت، چادرش می افتاد. وضعیت
ناراحت کننده ایی بود. هرچه به او می گفتم: خدا راضی نیست.
این جوری نکن، شهیدتون هم ناراحت میشه. از خدا کمک بخواه
بهت صبر بده. گوش نمیکرد. یعنی اصلا متوجه نبود. بعد از
پوشاندن قبر باز سر مزار نشستند و عزاداری کردند. مردها و
زنهای فامیل هم دورشان را گرفته بودند.
زینب و مریم خانم از دفن شهید گمنام که برگشتند، سر مزار بیژن
فاتحه دادند و به خانواده نوری تسلیت گفتند. بعد زینب خانم که دید
من با خواهر بیژن کلنجار میروم، آرام در گوشم گفت: تو نمیخوای بری خونه؟ شاید اینا تا نصفه شب بخوان بمونن. تو هم میخوای
بمونی؟
گفتم: اینا آشنا هستند. من میخوام این دختر رو راضی کنم بلند بشه
شما برید منم میرم. زینب گفت: پس ما میریم
به خواهر بیژن که خطاب به برادر شهیدش میگفت؛ من پیشت
میمونم. من از اینجا نمیرم، من می خوام نماز وحشت برات بخونم،
گفتم: غسال ها خودشون نماز میخونن. قبول نمی کرد. دست آخر
خانواده نوری با اصرار فامیل و آشنا از قبر کنده شدند. من هم
دخترشان را بلند کردم و با آنها تا جلوی در رفتم. سوار ماشین
شان که شدند، من برگشتم توی جنت آباد،
دیگر غروب شده بود و اذان می دادند. رفتم جلوی در اتاقی که
دیوار به دیوار اتاق زینب و غساله های زن بود و به مردهای غال
اختصاص داشت. چون به خواهر بیژن گفته بودم غسال ها نماز
وحشت می خوانند، می خواستم مطمئن شوم اشتباه نکردم. به پیر
مرد غسال که از صبح چندین بار او را دیده بودم، خسته نباشید
گفتم و سؤالم را پرسیدم.
در جوابم گفت: ما که نمیرسیم برای تک تک شهدا نماز وحشت
بخونیم. ولی تا اونجایی که بتونیم خصوصا اونایی که بهمون
سفارش شده و گردن مون هست، براشون نماز میخونیم. تازه شهید
که سوال و جواب نداره، نماز وحشت می خواد چی کار؟
تشکر کردم، آمدم بیایم که چشمم به علیرضا، شوهر آن زن
سیاهپوست افتاد. تعجب کردم. از صبح تا آن موقع آنجا بود. دلم به
حالش سوخت. انگار هوش و حواسش را از دست داده بود. همین
طور که راه می رفت، می افتاد روی خاک ها، بلند می شد و توی
سردرگمی خودش بین قبرها راه می رفت. دیگر سر و صدایی
نمی کرد و حالت بهت زده ایی داشت.
وقت زیادی نداشتم. برای خداحافظی جلوی در اتاق زینب و مریم
خانم رفتم. داشتند، لباس کارشان را عوض میکردند و با هم حرف
می زدند. صدایشان را می شنیدم. مریم خانم می گفت: امروز
نتوانستم به سیگار باب دلم بکشم. از حرفش خنده ام گرفت. چون
بین کار هر وقت زمانی دست می داد، مینشست به سیگار کشیدن،
زینب خانم هم در جوابش گفت: منم سرم درد میکنه. فکر میکنم
چون چایی نخوردیم مال اونه. بعد درباره کار آن روز و خسته
شدن شان حرف زدند. هر دوتایشان می گفتند: دیگر توان ایستادن
ندارند. حق داشتند. بیشتر فشار کار روی این دو تا بود. آن غساله
پیر، زود از نفس می افتاد. آخر با آن هیکل چاقش نمی توانست
سر پا بایستد. راه به راه دست از کار میکشید. می رفت گوشه
دیوار می نشست و قلیان میکشید.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 سفره نورانی قرآن💫
💚وَٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلۡمَرۡعَىٰ (۴)
💚فَجَعَلَهُۥ غُثَآءً أَحۡوَىٰ (۵)
💚سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ (۶)
💚إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ وَمَا يَخۡفَىٰ (۷)
🌟🌟🌟
همان کسى که چراگاه را رویانید.(۴)
آن را خاشاکی سیاه گردانید، (۵)
به زودی قرآن را بر تو می خوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد، (۶)
جز آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و آنچه را پنهان است، می داند. (۷)
➥ @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"برای امام غائبـــمون وقت بذاریم"
🎙#استاد_عالی
✍🏻 نیازهای کاذبِ دنیا، ما رو از امامـِـ زمانمون غافل کرده!
➥ @hedye110
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیهالسلام......
🌹🌹🌹🌹
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
#ماه_میهمانی_خدا | دعای روزهای ماه رمضان
🏷 (دعای روز بیست و چهارم)
🤲 خدایا توفیق اطاعت و ترک گناه را از تو می خواهم...
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#روز_قدس
#همه_میآییم
💠 روز قدس، روز اراده ملتها
🔰 مقام معظم رهبری:
نابودی اسرائیل از صفحه روزگار، با عزم و اراده ملتها امکان پذیر است.
➥ @hedye110
Tahdir joze25.mp3
4.01M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء بیست و پنجم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
31.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسلمانان کجایید؟
داریم افطاری درست میکنیم به حاجی گفتم از مسجد اومدنی نوشابه و خرت و پرت بخره سر سفره افطار بگذاریم❗️
حاجی همیشه اهل سُفره داریه واسه اهل بیت؛ الحمدالله کما هو اهله 😌
😭💔 دیدن این کلیپ رو از دست ندید و تا جای ممکن منتشر کنید🙏
#رمضان_المبارک
#قدس
➥ @hedye110
صهیونیستها توی این شیشماه کارایی کردن که از همهجای دنیا، صدای مردم در اومد.
از بمبارون خونهها تا حمله به بیمارستان
از کشتن زن و بچه تا تعرض و بیعفتی
از بستن آب و برق تا بمبارون صف آرد
از دزدیدن پیکر شهدا تا سرقت اعضای بدن
کارهایی که حتی تصور یه دونش برای خودمون و خانوادهی خودمون خیلی دردآوره.
حجم این جنایات، صدای همه رو درآورد؛
از همین مردم مسلمون خودمون
تا مردم غیرمسلمون و حتی بیدین اروپا
از مردمی که بغل گوش فلسطین، سایهی جنگ بالای سرشونه، تا مردمی که تو اروپا فرسنگها با جنگ فلسطین فاصله دارن. از مردم سیاهپوست آفریقا تا چشمبادومیهای ژاپن و کره.
مسئله؛ مسئلهی مسلمونا نیست. مسئله، مسئلهی زمین نیست. مسئلهی انسانیته، مسئلهی شرفه
خلاصه چهل سال گذشت تا امروز همهی مردم دنیا به حرف امام رسیدن:
اسراییل یه غدهی سرطانیه
فردا بزرگترین و پرشورترین روز قدس تاریخ خواهد بود. فردا مسلمونها نه، ایرانیها نه، بلکه آزادهها در سرتاسر زمین به خیابون میان تا خشم و نفرت خودشون رو از این کثافت بشری فریاد بزنن.
فردا یه روز معمولی نیست، روز شرافته
جانمونی رفیق✌️
➥ @hedye110
#استوری | طوفان الاحرار
نَصْر مِنَ اللّٰهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ
یاری و پیروزی نزدیک است
🗓 به مناسبت روز جهانی قدس
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ماه_میهمانی_خدا | دعای روزهای ماه رمضان
🏷 (دعای روز بیست و پنجم)
🤲 خدایا مرا دوستدار اولیائت قرار ده...
➥ @hedye110
Tahdir joze24.mp3
3.94M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء بیست و چهارم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
Tahdir joze25.mp3
4.01M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء بیست و پنجم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
#ماه_میهمانی_خدا | دعای روزهای ماه رمضان
🏷 (دعای روز بیست و ششم)
🤲 خدایا عیبم را پوشیده دار...
➥ @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خــدایا شروع سـخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار
خوشمچون که باشی مرادر کنار
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷