eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
اين سخنان، بوى جدايى مى دهد. گويى امام تصميم سفر دارد و اين آخرين نماز او در حرم پيامبر است. آرى! او آمده است تا با جدّ خويش، خداحافظى كند. جانم فداى تو اى آقايى كه در شهر خودت هم در امان نيستى! شمشيرها، در انتظار رسيدن نامه يزيد هستند تا تو را كنار قبر جدّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شهيد كنند. يزيد مى خواهد تو را در همين شهر به قتل برساند تا صداى عدالت و آزادگى تو، به گوش مردم نرسد. او مى داند كه حركت و قيام تو سبب بيدارى جهان اسلام خواهد شد، امّا تو خود را براى اين سفر آماده كرده اى، تا دين اسلام را از خطر نابودى نجات دهى و به تمام مردم درس آزادگى و مردانگى بدهى. سفر تو، سفر بيدارى تاريخ است. سفرِ زندگى شرافتمندانه است. لحظاتى امام در سجده به خواب مى رود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مى بيند كه آغوش خود را مى گشايد و حسينش را در آغوش مى گيرد. سپس، پيامبر ميان دو چشم او را مى بوسد و مى فرمايد: "اى حسين! خدا براى تو مقامى معيّن كرده است كه جز با شهادت به آن نمى رسى". امام از خواب بيدار مى شود، در حالى كه اشك شوق ديدار يار، بر چشمانش حلقه زده است. اكنون ديگر همه چيز معلوم شده است، سفر شهادت آغاز مى شود: "بسم الله الرحمن الرحيم". امام حسين(ع) مى خواهد از مسجد بيرون برود. خوب است همراه ايشان برويم. امام در جايى مى نشيند و دست روى خاك مى گذارد و مشغول سخن گفتن مى شود. آيا مى دانى اين جا كجاست؟ نمى دانم، تاريكى شب مانع شده است. من فقط صداى امام را مى شنوم: مادر! درست حدس زدى. امام اكنون كنار قبر مادر است و با مادر مهربانش خداحافظى مى كند و سپس به سوى قبرستان بقيع مى رود تا با برادرش امام حسن(ع) نيز، وداع كند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
همراه با اين كاروان، اين بيابان ها را پشت سر گذاشته اى، چندين روز است كه در راه هستيد. اكنون در اين سرزمين، منزل كرده ايد. اينجا را سرزمين "زُباله" مى نامند. نگاه تو به دور دست خيره شده است، اسب سوارى را مى بينى كه به اين سو مى آيد، او نزديك مى آيد، همه متوجّه مى شوند كه او نامه رسان است، پيكى است كه از كوفه آمده است، او نامه اى براى حسين(ع) آورده است. او نزد حسين(ع) مى رود و نامه را به او مى دهد، حسين(ع) نامه را باز مى كند و آن را مى خواند. اين نامه شرح حادثه اى را مى دهد: خبر از مظلوميّت مسلم و بىوفايى مردم كوفه. آرى، مسلم غريبانه در كوفه شهيد شده است، كسانى كه با او بيعت كرده بودند، او را تنها گذاشته اند... حسين(ع) دستور مى دهد تا همه جمع شوند، وقتى همه مى آيند به آنان چنين مى گويد: "اى همراهان من! بدانيد كه مردم كوفه ما را تنها گذاشته اند. هر كدام از شما كه مى خواهد برگردد، برگردد و هركس كه طاقت زخم شمشيرها را دارد، بماند". سخن حسين(ع) خيلى كوتاه و روشن است و همه پيام او را مى فهمند، اين كاروان راهى سفر خون و شهادت است. اكنون كسانى كه براى دنيا همراه اين كاروان آمده اند راه خود را جدا مى كنند... <====♡♡♡♡♡♡♡====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef