☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
﷽
#مسیحاےعشق
#پارت_سیصدهفتم
اما کجای زندگی موافق من عمل کرده؟
چیزی نمی گویم،یعنی چیزی ندارم که بگویم.
چگونه بگویم از ترس ازدواج اجباری با او،زن مسیح شده ام؟
نگاهی به دانیال می اندازم و بعد به ساختمان ویلا،که پشت سرش قد کشیده.
دانیال این بار تقریبا فریاد می کشد.
:_چرا مسیح؟؟مسیح چه فرقی با من داره؟
از صدای بلندش جا می خورم و کمی می ترسم.
نمی توانم جوابش را بدهم وقتی هنوز قلبم جواب منطقم را نداده..
واقعا مسیح چه فرقی با دانیال دارد؟
حتی نمی خواهم دیگر چشم در چشم دانیال بدوزم.
دانیال کودکی ها،خیلی دوست داشتنی تر و خواستنی تر بود...
کی وقت کردی ایقدر خوب،نقش آدم بد ها را بازی کنی؟
سریع از کنارش رد می شوم که حرف هایش پای رفتنم را سست می کند.
:_اگه با هرکس دیگه ازدواج می کردی ناراحت نمی شدم...قسم می خورم تا این حد عصبانی
نمی شدم.
آخه چرا مسیح؟؟
از من پولدارتره؟از من خوش تیپ تره؟ از من خوش اخالق تره؟؟
! درون سینه
آهای،قلبِ
چرا جواب نمی دهی؟
چرا عاشق شده ای؟عاشق چه شده ای؟
جواب بده دل دیوانه ی من!
بگو چرا وقت دیدنش،با دستپاچگی خودت را به سینه ام می کوبی؟
چرا اینقدر برایش سر و دست می شکنی؟؟
جواب بده قلب خوش خیال من!
چشم هایم را می بندم،نفس عمیقی می کشم و بازشان می کنم.
با عصبانت به طرف دانیال برمی گردم.
کلمات پشت سر هم از قلبم می جوشند و بر زبانم جاری می شوند.
دل دیوانه ی عاشقم غیرتی شده!
تاب توهین ندارد!
با لحن عصبی اما شمرده شمرده می گویم:مسیح رو با خودت مقایسه نکن...مسیح خیلی از تو
َمرد تره...
دانیال جا می خورد.
انتظار نداشت جواب در آستین داشته باشم.
دست خوش،قلب جان!
روسفیدمان کردی!
:_آخه چرا سنگش رو به سینه می زنی؟مسیح رو من می شناسم...
باید بودی و کثافت کاریاشو تو دانشگاه میدیدی...اونوقت..
چیزی درون قلبم شکاف برمیدارد.
اما به روی خودم نمی آورم.
:+مسیح الان شوهر منه و گذشته اش ،به هیچ کس مربوط نیست.هرچند مسیحی که من می
شناسم اهل این کارا نیست.
سعی نکن مسیح رو بدنام کنی،چون مسیح رو بهتر از خودش شناختم!
من مسیح رو بیشتر از این حرفا قبول دارم و حاضرم سر پاکیش قسم بخورم...
🌷🌷🌷🌷🌷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
﷽
#مسیحاےعشق
#پارت_سیصدهشتم
دانیال،با حرص دندان روی هم می ساید و از من روی برمی گرداند.
نفس عمیقی می کشم و چشمانم را می بندم که چیزی مثل باد از کنارم می گذرد.
صدای پر از عصبانیت مسیح را خیلی راحت می شنوم:لعنتی..
برمی گردم.
مسیح با مشت های گره خورده و گام های بلند به طرف دانیال می رود.
با چابکی خودم را کنارش می رسانم:کجا میری؟
جواب نمی دهد.
نگرانی مثل خوره جانم را می بلعد.
عصبانیم..
هم از خودم،هم مسیح و هم تهمت های دانیال...
آستین کتش را می کشم و می ایستم.
مسیح با اجبار متوقف می شود و به طرفم برمی گردد.
سرش را خم می کند و در چشم هایم خیره می شود.
با دیدن چشم هایش دلم می لرزد.
من،حتی در این حال عصبانی هم، بیشتر از هرچیز عاشق این مرد هستم...
به دلم نهیب می زنم و آب دهانم را قورت می دهم.
:+کجا؟
با عصبانیت می گوید
:_نشنیدی چیا گفت؟میرم دندوناشو خرد کنم....
:+من احتیاجی به دلسوزی ندارم.اگه واقعا نیاز باشه خودم بلدم دندوناشو خرد کنم...
مسیح با عصبانیت آستین کتش را از بین انگشتانم بیرون می کشد و به طرف ساختمان برمی
گردد.
زیر لب می گوید
:_اگه بلد بودی هرچی دلش می خواست نثارمون نمی کرد..
احساسم این بار هم صدا با منطق،خواستار این چشم هاست...
خواهان این حس امنیت...
متقاضی این حمایت و حمیت...
قلبم قصد کودتا کرده.
می خواهد عقل را از تخت پادشاهی به زمین بزند و تاج بر سر بگذارد و بر ملک جانم،حکومت
کند.
می خواهد اختیار کارهایم را خود به دست بگیرد...
با حرص می خواهم قلبم را سرکوب کنم.
می خواهم احساسات را در انفرادی قلب،در زندان سینه به زنجیر بکشم.
من نمی خواهم تسلیم شوم.
جملات یک باره دستور آتش می گیرند و به مقصد قلب مسیح شلیک می شوند.
ناخودآگاه پوزخند می زنم.
:+چیه؟نکنه می ترسی رازهای مگو رو برمال کنه؟؟می ترسی جنبه های قایمکی زندگیت رو بشه ،
آره؟
مسیح با عصبانیت چند قدم رفته را باز می گردد.
با ناباوری در چشم هایم خیره می شود.
با حیرت می پرسد
:_تو به من اعتماد نداری نیکی؟
تک تک سلول هایم فریاد می زنند.
می خواهند صدای اعتمادشان به گوش مسیح برسد.
می خواهند دست دلم رو شود.
می دانم که با سرکوب قلبم می میرم.
زنده زنده در آتش احساسات می سوزم و شاهد جشن منطق می شوم.
می دانم نتیجه ی این تصمیم را..
اما با این حال...
سرم را پایین می اندازم.
کاش اینقدر ضعیف نبودم...
مسیح قدمی دیگر به من نزدیک می شود.
انگار که یک شوخی مسخره کرده باشم می گوید
:_تو...تو همین الان به دانیال گفتی منو شناختی...
تصمیمم را می گیرم.
مسیح را می شناسم اما باید قبول کنم حرف های دانیال تاثیر گذاشته...
من را نسبت به مسیح،بی اعتماد کرده...
سرم را بلند می کنم.
همه عصبانیتم از دست دل و احساسم و دانیال را بر سر مسیح بیچاره ام خالی میکنم.
:+باورت داشتم،قبل از اینکه دستم رو بگیری..قبولت داشتم،اما دیگه ندارم...
بعد از این دیگه بهت اعتماد ندارم...
صدای کر کننده ی شکستن قلبم در گوشم سوت می کشد.
غرور مسیح را زیر پایم می گذارم و از کنارش رد می شوم.
کاش همه چیز مثل افسانه ها بود.
کاش عقد دخترعمو و پسرعمو را در آسمان ها می بستند.
🎗🎗🎗🎗🎗
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
#پندانه
💕در بازی #زندگی یاد میگیری:
اعتماد به حرف های قشنگ
بدون #پشتوانه مثل آویختن
به طنابی پوسیدست.
یاد میگیری:
نزدیکترین ها به تو ، #گاهی
میتوانند دورترین ها باشند
یاد میگیری :
دیوار #خوب است
سایه درخت مطلوب است
اما هیچ تکیه گاهی #ابدی نیست.
🔷🦋
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
4327673280.mp3
10.45M
☑️پویانفر 💠مظلوم من...
#مداحی
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
#اللهم_الرزقنا_زیارت_کربلا
در جمع سرسبزانِ پُربارت
این شاخهی خشک است، سربارت
ختمِ به خیرم کن؛ مرا بشکن
تا تکهای از منبرت باشم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#در_فراقت_سوختم_ای_کربلا
#محرم
#سلامبرحسین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقایقی منتشر نشده از شهید همدانی در مستند اول شخص غائب:
شهید همدانی کسی که در اغتشاشات سال 88 جلوی مصوبه شورای عالی امنیت ملی درباره مسلح شدن در برابر معترضین ، ایستادگی کرد
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یکی از زیباییهای پیاده روی اربعین
⭕️ پیرزنی که با یک تکه کارتن سعی میکنه زائر امام حسین علیهالسلام را خنک کند!
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
کودکان در جلسات عزاداری.mp3
1.59M
♨️ نکاتی پیرامون حضور کودکان در جلسات عزاداری
👨👩👧👦 نکات و تذکراتی برای والدین درباره حضور کودکانشان در جلسات عزاداری امام حسین علیهالسلام
🎙پاسخ استاد حسینی را بشنوید.👆
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
#عهدشکنی🪴🪴
#قسمتاول🪴🪴
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
سال ها بود که با آن خانواده، سلام و عليک داشتم. از خانواده هاي اعيان و سرشناس تهران بودند. وقتي ديدمش که از هر دو چشم، نابينا شده است سخت تعجّب کردم. پرسيدم: - چطورشدکه اين اتفاق افتاد؟! شما که تا همين چند وقت پيش، صحيح و سالم بوديد! يکدفعه زد زيرگريه اي طولاني. گريه اش که تمام شد، آه بلندي کشيد و سفره ي دلش را باز کرد: هر چه مي کشم از دستِ اين هَوويِ لعنتي است. يک روز آمد پيش من و گفت: - بيا دست از هَوُوگري برداريم و مثل دو تا خواهر درکنار هم زندگي کنيم. بالاخره، خواهي نخواهي ما بايد وضعيتِ موجود را بپذيريم. قسمت ما اين بوده که با هم هَوو باشيم. حالا دليلي ندارد که با هم دشمن هم باشيم. چه دليلي دارد که پشت سر يکديگر غيبت و بدگويي کنيم و به هم تهمت بزنيم؟! - مي گويي چکارکنيم؟! - بيا پيش خدا عهد کنيم که «هَوُوگري» را کنار بگذاريم و هرگز براي يکديگر توطئه نکنيم و پيش شوهرمان از هم بد نگوييم. هر کس هم که عهد شکني کرد امام رضا عليه السّلام کورَش کند. من هم اندکي فکر کردم. ديدم بد فکري نيست. اين بود که با خوشحالي و رضايت کامل جواب دادم: - قبول است. و هر کس عهد شکني کرد امام رضا عليه السّلام کورش کند. مدتي به همين منوال گذشت و هيچکدام از ديگري بدگويي نکرديم. امّا اين وضع خيلي براي من دشوار بود. کلّي حرف و حديث بر ضد هَوُويم داشتم که بايد به شوهرم مي گفتم. امّا عهد کرده بودم که پيش شوهرم بر عليه هَؤويم حرفي نزنم.آن همه حرف هاي نا گفته بدجوري بر سرِ دلم سنگيني مي کرد. بالاخره کاسه ي صبرم لبريز شد. طاقت نياوردم و يک شب تمامِ آن حرف هايي را که مدّت ها نگفته بودم، يکجا ريختم توي دايره و از سير تا پياز براي شوهرم تعريف کردم. شوهرم بدجوري از دست هَوُويم عصباني شده بود و من هم که از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم احساس کردم حسابي سبک شده ام. آن شب، خواب راحتي کردم. امّا صبح که شد با صداي شوهرم که با دستپاچگي داد مي زد؟ «زود باش پاشوکه نماز قضا شد...»از خواب بيدار شدم. چشمانم را که باز کردم ديدم همه جا تاريک است و چيزي ديده نمي شود. قُر ولند کنان به شوهرم گفتم: - چه خبر است که نصف شبي مرا براي نماز صبح بيدارمي کني؟ مگر نمي بيني همه جا تاريک است و هيچ چيز ديده نمي شود؟! - چي؟! نصف شبي؟! کدام نصف شبي؟! الان است که آفتاب در اَيد. پاشوکه نماز قضا مي شود.
#ادامهدارد
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸