May 11
هیئت مجازی 🚩
[• #خانمےڪه_شماباشے👜•] . . من دنبال #آزادے✌️ هستم... #آزادے_جنـســــے😎..... #تســـــــاوی حقوق زن👱🏻
[• #خانمےڪه_شماباشے👜•]
.
.
من دنبال #آزادے✌️ هستم...
#آزادے_جنـســــے😎.....
#تســـــــاوی حقوق زن👱🏻♀ و مرد👨🏻. . .
گفت :
ما حتے در زمینه حـجـــاب هم بـد برخورد ڪردیم. ۴۰سال هست ڪه یڪ سیاست را در پیش گرفتیم 👈 این سیــاست شڪســت خــورده است . . . این سیاست رو باید #تغییر بدیم👉
گفتم : 🙄
بحث حجاب چه ربطے به #سیاست_جنسے یا بحران جنسے داره⁉️
گفت :
#سیاست_جنسے مثل دژے ست ڪه حجاب در داخل این دژ تعریف میشه و حجاب مانند دَر🚪 این قلعه است. ما دَر🚪 این قلعه رو محڪم چسبیدیم با سیاستهاے اشتـــبـاهمون، بعد دشمن از در و دیوار قلعه داره میاد توی قلعه و همه جا را تغییر میده‼️‼️😑
گفتم :😨
گفت :
باید سیاست ها و #الگوے_اقدام مان را تغییر بدهیم. مثلا همین اینستاگرام به تنهایی خودش جریان سازے میڪند. یا در #فضاے_مجازے ⇜ ۲۰ڪشور اولی که بیشترین جستجوی عبارت های پورن و... رو دارن، همین ڪشورهاے اتوڪشیده اروپایی هستن😏 . . .
✅ #ڪـپــے_مورد_رضایــت_نیست
.
.
یہ عالمہ نڪتہ؛ جانمونے😍👇
[•👒•] @heiyat_majazi
sabad sabad gole narges.wav
479.5K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 سبد سبد گل نرگــــس
فداے صبح نگاهتــــــ . . .
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 67349 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 4413527 بہ شماره۷۵۷۵
رایتــل⬅️
ارسال کد on4009002 بہ شماره ۲۰۳۰
📱🍃 @heiyat_majazi
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
♦️نمیشد این برنامه به تعویق بیفتد؟
آقای روحانی، وقتی تا اتاقت هم کسی را راه نمیدهی، افتتاح این اتوبان در این شرایط بحرانی چه توجیهی دارد؟
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
💚🍃 🍃 #خـادم_مجـازے سلام و صد سلام بر کاربران عزیز و بزرگوآر هیئت مجازے🌸 اینجانب ☺️خآدم #مهدیار به
[• #فتوا_جاتے👳🏻•]
#پرسشاعضا3☺️👇🏻:
سلام ببخشید میگفتن هرموقع اسم حضرت محمد بیاد باید صلوات بفرستی حتی اگه سر نماز باشی ولی بعد از تشهد چون و عجل فرجهم نمی گیم باید صلوات بفرستیم؟چون یه جا شنیدم بعد از صلوات حتما و عجل فرجهم بگید تا لازم نشه به خاطر اسم حضرت محمد هه ی دوباره صلوات بفرستی.
#پاسخاعضا✅👇🏻:
سلام
صلوات در تشهد واجب می باشد ولی گفتن عجل فرجهم بعداز صلوات واجب نمی باشد
وطبق نظرآیت الله مکارم احتیاط آن است در تشهد نماز (عجل فرجهم )گفته نشود و مطابق آنچه در رساله ها آمده است عمل نمایید.
#منتظرپرسشهاےشماهستیم👇🏻:
@khademr_S_mir
.
.
#مهدیار
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
هیچ شبهـهاےبے پاسخ نمونده😉👇
[•📖•] @Heiyat_Majazi
[•🌸 #حرفاے_خودمـونے☺️🦋]
توے دلت بگو
#حسیـنعلیهالسلام نگاهم میکنه
#عباس نگاهم میکنه
حتی اگه اینطور نباشه
خدا به حسیـن میگه:
حسیـنم...
نگاه کن این بندمو
خیـلی دلش خوشه !
#ناامیدش نکن..
یه نگاهیـم بهش بنداز
این خیـلی مطمئن حرف میزنهها!
خــدا رو احساس 👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_بیستم😍🍃 به چشم من که منوچهر یه مومن واقعی بود، سید بودنش به
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_بیست_و_یڪم😍🍃
نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول رو میزنه. دزفولیها می رفتن بیرون از شهر.
می گفتن: "وقتی میگه، میزنه...".
دو سه روز بعد که موشک بارون تموم میشد برمیگشتن. بچه هاي لشکر می خواستن خانماشونو بفرستن شهر هاي خودشون، اما کسی دلش نمیومد بره...
دستواره گفت: "همه برون خونه ما، اندیمشک."
من نرفتم...
به منوچهر هم گفتم، ادعا داشتم قوي هستم و تا آخرش می مونم...
هرچی بهم گفتن، نرفتم...
پاي علی میخچه زده بود نمیتونست راه بره...
بردمش بیمارستان نزدیک بیمارستان رو زده بودن. همه شیشه ها ریخته بود. به دکتر پای علی رو نشون دادم...
گفت"خانم تو این وضعیت براي میخچه پای بچت اومدي؟ برو خونت". !
برگشتم خونه...
موج انفجار زده بود در خونه رو باز کرده بود.
هیچ کس نبود، توي خونه چیزي براي خوردن نداشتیم...
تلفن قطع بود...
از شیر آب گل میومد...
برق رفته بود...
باعلی دم در خونه نشستیم یه تویوتا داشت رد می شد آرم سپاه داشت، براش دست تکون دادم. از بچه هاي لشکر بودن.
گفتم: "به برادر صالحی بگید ما اینجا هستیم، برامون آب و نون بیارید".
آقاي صالحی مسئول خونواده ها بود.
هرچی می خواستیم به اون می گفتیم. یکی دو ساعت بعد اومد. نذاشت بمونیم. ما رو برد خونه ي دستواره...
《با چند تا از خانم ها رفته بود بیمارستان براي کمک به مجروح ها، که گفتند منوچهر آمده.
پله ها را دو تا یکی دوید. از وقتی آمده بود دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایش یک عمر بود.
منوچهر کنار محوطه ي گل کاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. فرشته را که دید، نتوانست جلوي اشکهایش را بگیرد...
گفت: "نمیدانی چه حالی داشتم. فکر میکردم مانده اید زیر آوار. پیش خودم می گفتم حالا جواب خدا را چه بدهم"
فرشته دستش را دور گردن منوچهر حلقه کرد و گفت: "واي منوچهر، آن وقت تو می شدي همسر شهید ."!!!
اما منوچهر از چشمهاي پف کرده اش فقط اشک می آمد...》
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_بیست_و_یڪم😍🍃 نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول رو میزن
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اینڪ_شوڪران¹ ↯
#قسمت_بیست_و_دوم😍🍃
شنیده بود دزفول رو زدن گفته بودن خیابون طالقانی رو زدن، ما خیابون طالقانی مینشستیم منوچهر میره اهواز، زنگ میزنه تهران که خبر بگیره، مادرم گریه میکنه و میگه دو روز پیش یکی زنگ زده و چیزایی گفته که زیاد سر در نیاورده...
فقط فکر میکنه اتفاق بدی افتاده باشه...
روزي که ما رفتیم اندیمشک حاج عبادیان شماره تلفن هممون رو گرفت که به خونواده هامون خبر بده.
به مادرم گفته بود:
(مدق الحمدالله خوبه. فکر نمی کنم خانمش زیر آوار مونده باشه. مدق از این شانسا نداره..!!)
به شوخی گفته بود!
مادرم خیال کرده بود اتفاقی افتاده و میخوان یواش یواش خبر بدن!
منوچهرم میره دزفول...
می گفت: "تا دزفول انقدر گریه کرده بودم که وقتی رسیدم توي کوچمون، چشمم درست نمیدید، خونه مون رو گم کرده بودم."
بچه هاي لشکر همون موقع میرسن و بهش میگن ما اندیمشک هستیم ...
اول رفتیم به مادرم زنگ زدیم و خبر سلامتیمون رو دادیم، بعد توي شهر گشتیم و من رو رسوند شهید کلانتري...
قبل از اینکه پیاده شم گفت: "نمیخوام اینجا بمونید. باید برید تهران."
اما من تازه پیداش کرده بودم....
گفت: "اگه اینجا باشی و خداي نکرده اتفاقی بیوفته، من میرم جبهه که بمیرم. هدفم دیگه خالص نیست. فرشته به خاطر من برگرد".
شب با خانم عبادیان حرف زدم. بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم.
گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود. با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن. فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد، گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون...
برامون بلیط قطار بگیرید...
《باید خداحافظی میکرد، وقت زیادی نداشت، اما ساکت بود. هرچه می گفت باز احساسش را نگفته بود... فقط نمیخواست این لحظه تمام شود. توي چشمهاي منوچهر خیره شد. هر وقت میخواست کار ي انجام دهد که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را
میکرد و رضایتش را میگرفت. اما حالا نمیتوانست و نمیخواست او را از رفتن منصرف کند...
گفت: "براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها. من اصلا آمادگیش را ندارم. مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمیشوی...
منوچهر گفت: "مطمئنم. وقتی خمپاره می خورد بالا ي سرم و عمل نمیکند، موهایم را قیچی میکنند و سالم میمانم، معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي. نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري".
فرشته نفس راحتی کشید. با شیطنت خندید و انگشتش را بالا آورد جلوي صورتش و گفت: "پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"! 》
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
🖊:نقل از همسر شهید
منوچهر مدق
#مذهبےهاعاشقترنـد😌🖐
⛔️⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...⛔️
[•📙•] @Heiyat_Majazi
.
.
رفقا امشب ساعت ۲۳:۰۰
هیئت برگزار خواهد شد☺️✋
وضو گرفته منتظر باشینااا
جانـمونے یـوقت مؤمن😉♥
.
.
- - -
💚🍃
- - -
بسم الرب الشهدا والصدیقین
افوض امری الی الله
ان الله بصیر بالعباد
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
سلام دوستان خوب هستین؟؟
احوالاتتان چگونه است؟🤔
ان شاالله همگی سالم باشین
دعاگوی منم که قطعا هستین😌
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
امشب اول هیئتمون سر بزنیم به یه جایی
و دلامونو هوایی کنیم
همه دستاتونو بزارین رو قلبتون
آماده این؟!
- - -
💚🍃
- - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- - -
💚🍃
- - -
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
شنیدین اومدن حرم آقامونو چیکار کردن؟!
باب الجواد رو بهم ریختن😞
شماها هم دلتون شکست؟!
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
آقا میدونی
واسمون خیلییی سنگین بود که به حریمت جسارت کردند ...
دلمون گرفته ...
فردا هم چهارشنبه است ، روز زیارتی شماست😭
کاش اوضاع کشورمون زود خوب بشه که باز بیایم بغض دل گرفته مونو توی حرمت باز کنیم
آقاجون صاحب این مملکت خودتی ، خودت نجاتمون بده
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
میدونین دوستان
خیلییی از شهدا رفتن حرم امام رضا(ع) شهادتشون رو آقا امضا کرده
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
میگن شهدا اون آخرا که خیلیییییی کارشون گیر میشد ، میدونستن چاره کار یه چیزه
گریه انقطاع توی حرم امام رضا
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
میرفتن حرم
گریه میکردن
زار میزدن
حاجت میگرفتن و برمیگشتن
- - -
💚🍃
- - -
- - -
💚🍃
- - -
میدونین ولی فقط گریه انقطاع کافی نیست
واقعا باید منقطع شد ، تا شهید شد ...
- - -
💚🍃
- - -