eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 2⃣6⃣1⃣ کشیش گفت: بله! جرج جرداق
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت3⃣6⃣1⃣ کشیش کتاب را از او گرفت و پرسید: این رمان فقط درباره على است؟ جوان پاسخ داد: خیر، زندگینامه ی کاملی از امام است؛ فصل آخرش درباره ی شهادت امام علی است. البته حاضرم این را به شما هدیه بدهم. کشیش عنوان کتاب را که دید خوشش آمد؛ «خورشیدوش» نوشته ی ابراهیم بن📚ابوالحسن. رو به جوان گفت: این را هم بر می دارم، البته نه به عنوان هدیه؛ پولش را پرداخت می کنم. 📚📚📚@Heiyat_Majazi جوان به کشیش خیره شد و پرسید: ببخشید، شما استاد دانشگاه هستید؟ کشیش گفت: نه پسرم، من یک هستم. جوان با تعجبی و توأم با هیجان گفت: خیلی است؛ شما یک کشیش مسیحی هستید و این همه کتاب درباره ی امام علی خوانده اید و باز هم به دنبال کتاب های دیگر می گردید! کشیش گفت: شما نهج البلاغه على را خوانده اید؟ جوان پس از مدت کوتاهی سرش را تکان داد و گفت: ای ... چند باری بخش هایی از آن را خوانده ام ... اما قرآن را همیشه می خوانم. کشیش گفت: خوب است، خوب است. باز شما جوانان مسلمان بهتر از جوانان مسیحی، کتاب آسمانی تان را می خوانید. اغلب جوانان مسیحی حتی یک بار هم دستشان به انجیل نخورده است. آن روز کشیش قادر نبود همه ی کتاب هایی را که خریده حمل کند. جوان کتاب فروش، کتاب ها را داخل کارتن قرار داد و آن را تا داخل تاکسی حمل کرد و در حالی که دست های کشیش را به گرمی می فشرد، او را بدرقه کرد. کشیش کارتن کتابها را گوشه ی اتاق گذاشت، کتاب خورشیدوش را برداشت و روی میز گذاشت، تا شب هنگام آن را مطالعه کند. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منـــبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــر روز ساعت🕑 و هر شب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚@Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 4⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 5⃣6⃣1⃣ کشیش کتاب را از او گرفت و پرسید: این رمان فقط درباره على است؟ جوان پاسخ داد: خیر، زندگینامه ی کاملی از امام است؛ فصل آخرش درباره ی شهادت امام علی است. البته حاضرم این را به شما هدیه بدهم. کشیش عنوان کتاب را که دید خوشش آمد؛ «خورشیدوش» نوشته ی ابراهیم بن ابوالحسن. رو به جوان گفت: این را هم بر می دارم، البته نه به عنوان هدیه؛ پولش را پرداخت می کنم. جوان به کشیش خیره شد و پرسید: ببخشید، شما استاد دانشگاه هستید؟ کشیش گفت: نه پسرم، من یک هستم. جوان با تعجبی و توأم با هیجان گفت: خیلی است؛ شما یک کشیش مسیحی هستید و این همه کتاب درباره ی امام علی خوانده اید و باز هم به دنبال کتاب های دیگر می گردید! کشیش گفت: شما نهج البلاغه على را خوانده اید؟ جوان پس از مدت کوتاهی سرش را تکان داد و گفت: ای ... چند باری بخش هایی از آن را خوانده ام ... اما قرآن را همیشه می خوانم. کشیش گفت: خوب است، خوب است. باز شما جوانان مسلمان بهتر از جوانان مسیحی، کتاب آسمانی تان را می خوانید. اغلب جوانان مسیحی حتی یک بار هم دستشان به انجیل نخورده است. آن روز کشیش قادر نبود همه ی کتاب هایی را که خریده حمل کند. جوان کتاب فروش، کتاب ها را داخل کارتن قرار داد و آن را تا داخل تاکسی حمل کرد و در حالی که دست های کشیش را به گرمی می فشرد، او را بدرقه کرد. کشیش کارتن کتابها را گوشه ی اتاق گذاشت، کتاب خورشیدوش را برداشت و روی میز گذاشت، تا شب هنگام آن را مطالعه کند. 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 منـبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــــــر روز ساعت 14:30 و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
•᯽🎞᯽• . . •• •• روح خدا به خدا پیوست... . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•