eitaa logo
هجرت|د. موحد|dr.mother8
16.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
246 ویدیو
18 فایل
مادرانگی هایم..... 🖊️هـجرتــــــــــــ مادر پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن ها ممنوع 😢😊 نشر بدون منبع (لینکهای انتهای متن) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی نویسنده (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری و حفظ حقوق دیگران💕)
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ---- قسمت پنجم ⬇️ قرآن رو بوسیدم و راهی شدم سمت اتاق زایمان.پرستار صدام کرد و ازم انواع رضایتها رو گرفت (نمینویسم که وحشت نکنید😅) همسرم ازانتخابم بسیار خوشحال بود! امضاها رو کردیم و گفتم برو پیش بچه‌های طفلی اتاق زایمان که رسیدم حیرتم بیشتر شد…اتاق خصوصی مجهز(ال دی آر) شیک! درحالی که من اگر خودم میخواستم بیمارستانی انتخاب کنم، به دلایل شخصی، انتخابم یک بیمارستان خیلی معمولی بود. دکتر باهام اومد.و بااینکه ساعتها بود نخوابیده بود،تقریباً تمام مدت با من موند و حمایت کرد(ویبک اینجوریه که مدام باید زائو پایش بشه؛ ریسکش بالاست). پرسنل اما نه. رفتارشون از ابتدا تا انتهای خروج ما بسیار زشت و بی‌ادبانه و توهین‌آمیز بود. اینکه قراره چنین زایمان پرریسکی انجام بشه هم مزیدعلت شده بود. برام اصلا مهم نبود. یکهو سوالی به ذهنم رسید، تیری در تاریکی. گفتم خانم دکتر اینجا اجازه میدن همسر هم بیاد داخل؟! گفت آره چرا که نه! باورم نمیشد!😍این آپشن دیگه تو خیالم هم قفل بود!😄 خدایا، چطوری همه چیزو داری هرجور میخوای قشنگ و باحال پیش میبری؟! به همسر گفتم، به شدت استقبال کرد(روحیات مردها متفاوته. ایشون پذیرشش رو داشت) و اومد و کنارم موند😍 بچه‌ها؟ همونجا! تو لابی کنار یه مامان‌بزرگ غریبه که منتظر زايمان دخترش بود😅 خب دیگه قسمت‌های بامزه و ملیح ماجرا تمام شد و دردهای جدی شروع… دردهای بی امان بقیه زائوها بین دردها فرصت استراحت دارن اما من بخاطر سابقه۳سزارین و چسبندگی هرچند خفیف، بین دردها هم درد داشتم😭 اون هم منی که بدون کوچکترین آمادگی اومده بودم زایمان طبیعی. بدون هیچ تقویت خاص برای جون داشتن. با ورزش هایی که نکرده بودم‌! با بدنی غیرآماده. و خستگی و خواب‌آلودگی و گرسنگی (یک شام مختصر خورده بودم) دکتر مدام بررسی میکرد. و میگفت خوبه خوبه فقط باید سرش کمی بچرخه. سجده برو نرمش کن اما من مطلقا همکاری نمیکردم!هیچ جونی برای این کار نداشتم. فقط همون نصف شب زنگ زده بودم به دوستم و ازش تنفس صحیح حین درد رو پرسیده بودم. تنهاکاری که میکردم همین بود! خانم دکتر مدام ذکر میگفت.اما من…دریغ از یک کلمه😅 چیزی هم نمیتونستم بخورم. فقط چند جرعه شربت عسل. نمازصبح رو که به سختی تمام خوندم، شوهرم با دوستش تماس گرفت و بچه‌ها رو باهاشون فرستاد خونه. دردها ادامه داشت معاینه ثابت بود و من کلافه بودم تغییرمثبتی رخ نمیداد درحالی که من داشتم میمردم. دیگه عصبی شده بودم. گفتم میخوام برم سزارین.شوهرم گفت نه، تحمل کن. دکتر هم گفت نه اصلاً! تو میتونی! میگفتم نمیخوااام! انتخاب منه،حق دارم تغییرش بدم! ادامه دارد🤦‍ 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- قسمت آخر ⬇️ بی‌تاب بودم اما جیغ و داد نداشتم؛ هیچ جون و رمقی نداشتم! با درد و پروسه ناآشنا نبودم، منی که خودم در زایمان چندین نفر نقش داشتم. اما شرایط من عادی نبود. حس میکردم انتخابمون اشتباهه. لذا مرتب با عصبانیت و خشم با شوهرم و دکتر دعوا میکردم: من نمیخوام ادامه بدم! چه افتخاری داره مگه؟ چه ارزشی داره؟! شما فکر کردید کی هستید که برای من تصميم میگیرید؟! من منصرف شدم! ولم کنید! و اونها مثل دوتا کوه محکم خم به ابرو نمیاوردن. دکتر میگفت وضعیتت خوبه میتونی. الان دیگه سزارین و برش ت افتضاح میشه. دکتر رفت چند دقیقه ای بخوابه. شوهرم نشست کنارم. گفت بذار ببینم dr.mother8 تو صفحه‌ش چی به ملت میگه!خب، ! ، به به! اینا رو به مردم میگی و خودت انقد بی تابی؟! نصف حرفهاش رو نمیشنیدم. بیهوش میشدم به نظرم. از شدت بی رمقی و خستگی اما تصميمی گرفتم یک لحظه که غافل شد از روی تخت پایین اومدم و دویدم سمت ایستگاه پرستاری! گفتم راه اتاق عمل کجاست؟! میخوام برم! بگو بیاد سزارینم کنه! با گَنده دماغی گفت به من ربطی نداره😒به دکترت بگو😤 رفتم بالاسرش.با التماس گفتم بیدارشو😭منو ببر سزارین😭 گفت موحد! نذاشتی چند دقیقه بخوابم😢۲۴ساعته نخوابیدم😞نه نمیشه عصبانی شدم گفتم داری منو زیر سوال میبری! تمومش کن گفت باشه تمومش میکنیم ولی رو تخت زایمان! برگشتم اتاق دوباره درد دوباره وضعیت ثابت معاینه😫😭 بریده بودم. ساعت ۸ بود خیلی جدی اما نالان گفتم خانم دکتر ببین، نمیشه! نمیتونم! من توقف پیشرفت شدم! ازنظر علمی منو باید ببری اتاق عمل!چهارساعته ثابتم! دکتر گفت دخترجان! ویلیامز جدید میگه …… (توضیح داد)تو اوضاعت خوبه ،سر بچه بچرخه حله! سزارینت اما افتضاح میشه! نیمه جون بودم امابا این حرفش کمی امید گرفتم. شروع به ذکر یا سریع الرضا و صلوات خاصه کرد. من هم تو دلم میگفتم یا امام رضا منو از دست این دوتا نجات بده🤣 ساعت ۸:۳۰ شد. دوباره شروع کردم به دعوا آخه دکترجان کدوم احمقی گفته همه باید بتونن طبیعی زایمان کنن؟؟ ولم کن😭نمیتونم. میرم برگه رضایتمو پاره میکنم😭 دکتر دیگه عصبانی شد😅 گفت اون روی زنانی منو بالا آوردی 😠😈 تهدیدش کارگر شد!😅 یادحرف علمیش هم بهم قوت داد. عزمم رو جزم کردم که باهاش همکاری کنم. چشمهای نیمه بازم رو بستم و… بااینکه حس میکردم نیمی از وجودم اصلا در این دنیا نیست و مدهوش بودم و از اطرافم چیز زیادی نمیفهمیدم، فقط تلاش میکردم. ذکر جزئیات رو بر من ببخشید اما ساعت ۹ پسرم به لطف خدا در آغوشم بود😊 بدون هیچ عارضه خاصی برای من و او💕 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خانواده هایی که فرزند چهارم شان به دنیا بیاید زمین رایگان می دهیم 💠اینستاگرام: Instagram.com/iranjamiat 💠ایتا,بله,سروش @iranjamiat 💠 آپارات https://www.aparat.com/iranjamiat
روز مرد مبارک @hejrat_kon @dr.mother8
روز مرد مبارک @hejrat_kon @dr.mother8
روز مرد مبارک @hejrat_kon @dr.mother8
روز مرد مبارک @hejrat_kon @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- وقتش رسیده که در دنیای مادرانه‌ام، از شما بنویسم! از شما، که پشت صحنه نادیدنی مادرانگی‌های مایید شما که حتی حوصله تان نمیکشد همین چند خط را بخوانید، وقتی به اندازه یک صبح تا شب فشار و تلاش برای تأمین زندگی ما -آن هم نه هرطوری و هرجایی، بلکه پاک و حلال- خسته‌اید. چهره‌تان نشان نمیدهد اما فکر نکنید ما نمی‌دانیم پشت آن چشم‌های بی‌رمق و آن لبخندهای کم‌رنگ، چند لشکر فکر و دغدغه و نگرانی درحال پیکارند؛ ما زن‌ها استاد فهمیدن چیزهای نگفته‌ایم. به روی خودمان نمی‌آوریم تا به مردانگی و قدرت‌تان خدشه وارد نشود اما می‌دانیم خط‌کش های "مرد خوب بودن در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی" چطور دارند یکی یکی مو و محاسن شما را سپید میکنند. فکر کن… قرار باشد هم بیرون از خانه تمام توان و استعدادهایت را بچلانی تا مبادا کم گذاشته باشی برای جامعه، هم خانه که می‌آیی طوری باشی که بانو خستگی سروکله زدن با بچه‌ها و کار منزل را با نگاه و گوش دادن‌هایت کمی زمین بگذارد، هم - چون کارشناسان تربیتی می‌گویند که لازم است پدر با بچه‌ها بازی کند آن هم از نوع تحرکی- نیمه جان باقی مانده را بگذاری برای کولی دادن به بچه‌ها که مبادا شخصیت و تربيتشان آسیب بخورد، هم در امور منزل کمک کنی تا به اسلام و اخلاق عمل کرده باشی، هم برای سلامت خودت وقت بگذاری چون پشت و پناه یک خانواده ای! راستی هرگز نگفته‌ایم اما…با هر تاری که از موهای شما سفید میشود، یک ستون در دل ما میلرزد… فکر نکنید چون های‌وهوی فمنیست‌ها همه‌جا را پر کرده که "چه نشسته‌اید که مادرها برای خودشان وقت و تفریح اختصاصی ندارند"، ما حواسمان نیست که شما هم ندارید! ته تفریح‌تان این است که لم داده روی مبل، درحالی که یکی از سرتان بالا می‌رود یکی از پا، برای رهاشدن از فشارهای بیرون چند دقیقه ای با چشمهای نیمه باز سرتان برود توی کانالهای خبری! هرچند اخبار هم با شما نامهربان است و ناگزیر همه خستگی و خشم‌تان میشود شمشیرهای فروت نینجا یا پرتاب‌های انگری بردز یا ته تهش، شلیک های کال آو دیوتی… آن هم که ما می‌آییم کنارتان، چایی را میدهیم دستتان و در گوشتان می‌گوییم "وقتی تو با این سن و وجاهت سرت تو گوشی و بازیه از بچه‌ها چه توقع!" و شما ناچار از این هم میگذرید و غرق در فکر اجاره آخر ماه و تعمیر ماشین و قسط مدرسه بچه‌ها، چای را تلخ سرمیکشید… قهرمان‌های ساکت و بی‌ادعای ما! هرگز نگفته‌ایم اما ما همیشه تلاش‌هایتان را -ولو کوچک و کوتاه و تصنعی- دیده‌ایم. ما نگفته‌ایم اما عميقاً قدردان‌تان هستیم. قدردان تلاش برای درک بالا و پایین شدن‌های روحی و خُلقی مان تلاش برای فهمیدن مشکل وقتی شانه بالا می اندازیم و میگوییم "هیچی، چیزی نیست!" و تلاش برای گوش دادن به جای مشاوره و همدلی به جای ارائه راه حل! ما حتی قدردان آخر هفته هایی هستیم که دل خودتان فقط کنج خانه و استراحت و قرمه سبزی می‌خواهد اما با ما، با یک ساندویچ کوکو و کوهی از وسایل، با تنفر از خیابان و رانندگی و ترافیک، راهی می‌شوید بیرون. راستی حلال کنید ما را وقتی شما یکی دوبار در سال به بهانه بیماری، فرصتی برای بیرون آمدن از پشت نقاب سنگین مردانگی و صلابت و ابراز خستگی و رنج و نیاز به مراقبت و توجه پیدا می‌کنید و ما در گروه‌های دوستانه‌مان، می‌نویسیم "باز شوهر من مریض شد و اداهای بچگانه ش شروع!" مردهای زندگی ما پدرهای فرزندان ما بهشت خانه‌های ما با شما رنگ و قوام گرفته‌است و بودنتان بزرگترین دل‌گرمی و پشتوانه دنیای ماست. عمرتان پربرکت و بلند! دعا کنید بتوانیم همراه شما، به لطف و مدد خدا، باوجود همه نقص‌ها و کاستی‌هایمان، پسرانی تربیت کنیم بزرگ‌مرد و جوان‌مرد! 😅 پی‌نوشت: برخی قسمت‌های متن، از کتاب "گشتیم نبود نگرد نیست" از ژانر کتب تخیلی اتخاذ شده است 😉🙃 🖋هـجرتــــــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
هوهوی ذوالفقار علی میرسد به گوش در هیبتی ز حیدر کرار زینب است... صلی الله علیک یا زینب کبری 🖤 @EhsanStudio
با یک قیامت است هم‌الغالبون حسین(ع) در این قیام نقطه‌ی پرگار زینب(س) است @EhsanStudio
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب زینب به آب لب نزده یار تشنه لب... شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت🖤 ویدیو استوری @EhsanStudio