📌 انسان محوري در مدينهي فاضله
آیت الله جوادی آملی:
🔹تبيين خلافت انسان و تشخيص هويّت اصيل وي كه خليفه خداي سبحان است براي جمع بندي برخي از آراي متضارب در نظام سياسي مدينه فاضله و ساختار انساني حكومت متمدّنانه سهم بسزايي دارد؛ زيرا گروهي اساس سياست سالم را «خدا محوري» مي دانند و عده اي پايهي آن را «انسان مداري». گرچه ممكن است صاحبان نظريه انسان محوري به عمق گفتار خود واقف نباشند و فاجعه انسان مداري غير موحّدانه را ادراك نكنند، ليكن آگاهان از جهان بيني توحيدي و واقفان بر تدبير و ادارهي حكيمانه خداي يكتا و يگانه مستحضرند كه هويّت انسان را كه همان حيّ متألّه است چيزي جز خلافت الهي تقويم نمي كند و در قوام او دخالت ندارد.
🔸موجودي كه خلافت خداي سبحان مقوّم هستي اوست در اَضلاع سه گانهي «مَصْدَر»، «مورد» و «مقصد» بودن حتماً بايد حكم خدا و رضاي الهي در او ملحوظ گردد؛ يعني خليفه خدا هرگز مصدر هيچ جزم علمي و عزم عملي نخواهد بود، مگر آن كه مسبوق به ارادهي تشريعي خدا و حكم صادر از ناحيهي او باشد و در مورد هيچ انساني تصميم نمي گيرد، مگر آن كه او را از منظر خليفه خدا بنگرد و هيچ كاري را درباره فرد يا جامعه انجام نمي دهد، مگر آن كه مقصد آن جلب منافع و مصالح انسان و دفع مضارّ و مفاسد از او باشد.
🔹با چنين تقريري هم اصل خدا محوري كه تنها پايه كمال و مايه جمال انساني است محفوظ مي ماند و هم اصل انسان محوري تأمين مي گردد؛ زيرا انسان شناسي از منظر خلافت الهي، محصولي جز خدا محوري در همهي ابعاد سه گانه مزبور نخواهد داد؛ چون كرامت انسان نتيجه خلافت اوست و ويژگي خليفه در اين است كه همهي شؤون علمي و عملي او مسبوق به حكم خدا و رضاي الهي باشد؛ چنان كه قرآن كريم دربارهي فرشتگان كه بندگان مكرّم الهي هستند مي فرمايد: (لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون).
🔸پس انسان محوري در مدينه فاضله بدون خدا مداري فرض صحيح ندارد؛ چون انسان بدون جنبهي خلافت وي از خدا كرامتي ندارد و بدون داشتن كرامت، دليلي بر لزومِ محور قرار گرفتن او نيست، بلكه و با درنظر گرفتن خلافت الهي از كرامت برخوردار است و صلاحيت محور بودن دارد. از اين رو تكريم خليفه و تجليل از او و جلب رضاي او و كار در جهت تأمين منافع و مصالح او همگي مسبوق به اذن و رضاي مستخلف عنه او، يعني خداي سبحان است؛ خلافت همانند آيينه شفاف است و جز مستخلَف عنه را نشان نمي دهد و اگر در برخي نصوص ديني آمده است كه اكرام مؤمن تكريم خدا و اهانت مؤمن توهين خداست، براي آن است كه مؤمن پرهيزكار از غمزهي غريزه بازآمدْ و با رمز تزكيه سازمان يافته و از سادهي هوس پركشيده و به وِسادهي عقل تكيه زده واز خوب رويانِ بدخوي طبيعت جدا شده و از چراغ كم فروغي كه با نَمي زنده و با دَمي مرده مي شود استضائه نكرد و چنين مؤمني شايستهي چنان تجليلي است.
دين برون آيد از گنه بنهي
سر پديد آيد اركله بنهي
همه خود زخويشتن كم كن
و انگه آن دم حديث آدم كن[سنایی]
🔹چنان كه شخص تبه كار چنين منزلتي ندارد:
تا گزنده بُوي گُزيده نه اي
تا درنده بُوي رسيده نه اي
بند برخود نهي گزيده شوي
پاي بر سر نهي رسيده شوي[سنایی]
اندرين ره كه راه مردان است
هر كه خود را فكند مرد آن است
آن كه او «نيستْ» گشت هَستش دان
و آن كه «خود» ديد بت پرستش دان
بي خبر زان جهان و مَسْت يكي است
خويشتن بين و بت پرست يكي است[سنایی]
تسنيم، جلد 3 ، صفحه 142.
#سیاست_متعالیه
#انسان
#خلافت
#آیت الله #جوادی_آملی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121