eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
569 عکس
153 ویدیو
28 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت باقرالعلوم محمدبن علی الباقر (سلام الله علیه): وَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ يُقْبَلُ عَمَلٌ إِلاَّ بِمَعْرِفَةٍ وَ لاَ مَعْرِفَةَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ مَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ مَعْرِفَتُهُ عَلَى اَلْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ فَلاَ عَمَلَ لَهُ. هيچ كردارى جز با شناخت و آگاهى،پذيرفته نگردد و هيچ شناختى جز با كردار به دست نيايد و هر آن كه آگاه گرديد،آگاهى‌اش او را به كردار رهنمون سازد و كسى كه آگاهى ندارد كردارى هم ندارد. تحف العقول عن آل الرسول ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
🌸🌹🍀☘🌹🌸🌹🍀☘🌹🌸🌹🍀☘🌸🌹🌸 مراتب بهره گیری و ارتباط با حقیقت غدیر: 🔹 مرتبه اول: ارتباط احساسی با شخصیت جذاب و جامع اضداد امیرالمومنین علیه السلام و تمایز از نواصب 🔸 مرتبه دوم: ارتباط عقیدتی با اصل امامت و جانشینی پیامبر خدا و تمایز با اهل خلافت 🔹 مرتبه سوم: ارتباط نظریه ای با جریان ولایت و امامت سیاسی و اجتماعی و ضرورت حکومت اسلامی و تمایز با سکولاریسم 🔸 مرتبه چهارم: ارتباط وجودی با حقیقت علویه و تجلی تام خلافت الهیه و ورود به وادی توحید ناب ☘🍀☘🍀☘🌹☘🍀☘🍀🌹☘🍀☘🍀🌹☘ ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
🟢 چرا از دیدگاه قرآن‌، روح دین امامت است؟ 🔸 الْیوْمَ اکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْاسْلامَ دیناً (مائده/۳) 🔹 اینجا دو تعبیر داریم: یکی اینکه‏ «اکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ»، دیگر اینکه‏ «اتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی». دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت خودم را - که همین نعمت دین است - به اتمام رساندم. 🔸 فرق است میان اتمام و اکمال. پس دین را، هم اکمال کردم و هم اتمام کردم. اتمام در جایی گفته می‌شود که یک ساخته‌ای ناقص است به معنی اینکه بعضی از اجزائش هنوز ناتمام است. مثلا یک ساختمان قبل از آنکه همه کارها تمام بشود که بتوان از آن استفاده کرد، مثل اینکه سقفش مانده باشد یا درهایش را هنوز کار نگذاشته باشند، «ناتمام» می‌گویند. اما مسئله‌ اکمال چیز دیگری است. 🔹 یک شی‏ء ممکن است پیکره‌‏اش درست و تمام باشد اما از باب اینکه روح ندارد و آن واقعیتش و آثاری که منتظَر است بر آن مترتب بشود مترتب نمی‌شود، کامل نیست. مثلاً اگر بگویند کمال «علم» به «عمل» است معنایش این نیست که تا عمل نیامده است علم یک جزئش ناقص است؛ خیر، علم علم است، علم با علم تمام می‌شود ولی علم با عمل کامل می‌شود، یعنی آن آثاری که از علم باید گرفت با عمل گرفته می‌شود. 🔸 الْیوْمَ اکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی‏. با این دستور [یعنی نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به امامت‏] نعمت دین به اعتبار اینکه یک جزء از اجزاء آن و یک دستور از دستورهای آن ناتمام بود، تمام شد. از طرف دیگر این دستور به اعتبار اینکه اگر نبود همه دستورهای دیگر ناکامل بود، کمال همه آنها به این دستور است. 🔹 این است که می‌گوییم روح دین، ولایت و امامت است. اگر انسان ولایت و امامت نداشته باشد اعمالش حکم یک پیکر بدون روح را پیدا می‌کند. ‌ 📝 استاد مطهری، پانزده گفتار، ص۶۴-۶۳ (با اندک تلخیص)
دکتر کریم مجتهدی (استاد تمام فلسفه غرب دانشگاه تهران): از قول من هيچ كلمه خارجي به كار نبريد، بعد از يك عمر كار به اين نتيجه رسيدم كه يكي از بدآموزي‌هاي ما و سوفسطايي‌گري‌هاي امروزي ما به كار بردن نادرست يا حتي درست كلمات خارجي است. ما ايراني‌ها بايد شخصيت‌مان را حفظ كنيم، ما زباني داريم و بايد با زبان خودمان كار كنيم. بدترين كلمه ايراني و فارسي از بهترين كلمه غربي در متون فارسي بهتر است. ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
پیامبر صلی الله علیه و آله تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَاِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَمُدارَسَتَهُ تَسْبيحٌ وَ الْبَحْثَ عَنْهُ جِهادٌ وَتَعْليمَهُ مَنْ لايَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لاِهْلِهِ قُرْبَةٌ؛ لاِنـَّهُ مَعالِمُ الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَسالِكٌ بِطالِبِهِ سَبيلَ الْجَنَّةِ وَهُوَ اَنيسٌ فِی الْوَحْشَةِ وَصاحِبٌ فِی الْوَحْدَةِ وَدَليلٌ عَلَی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَسِلاحٌ عَلَی الاَعْداءِ وَ زَيْنٌ لِلاَخِلاّءِ. يَرْفَعُ اللّه ُ بِهِ اَقْواما يَجْعَلُهُمْ فِی الْخَيْرِ اَئِمَّةً يُقْتَدی بِهِمْ، تُرْمَقُ اَعْمالُهُمْ وَتُقْتَبَسُ آثارُهُمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلائِكَةُ فی خِلَّتِهِمْ يَمْسَحونَهُمْ فی صَلاتِهِمْ بِاَجْنِحَتِهِمْ وَيَسْتَغْفِرُ لَهُمْ كُلُّ شَیْ ءٍ حَتّی حيتانِ الْبُحورِ وَ هَوامِّها وَسِباعِ الْبَرِّ وَاَنـْعامِها؛لاِنَّ الْعِلْمَ حَيْاةُ الْقُلوبِ وَنورُ الاَبْصارِ مِنَ الْعَمی وَقُوَّةُ الاَبْدانِ مِنَ الضَّعْفِ. يُنْزِلُ اللّه ُ حامِلَهُ مَنازِلَ الاَخْيارِ وَيَمْنَحُهُ مَجالِسَ الاَبْرارِ فِی الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ. بِالْعِلْمِ يُطاعُ اللّه ُ وَيُعْبَدُ وَبِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللّه ُ وَيُوْخَذُ وَبِالْعِلْمِ توصَلُ الاَرْحامُ وَبِهِ يُعْرَفُ الْحَلالُ وَالْحَرامُ وَالْعِلْمُ اِمامَ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ يُلْهِمُهُ اللّه ُ السُّعَداءَ وَيَحْرِمُهُ الاَشْقياءَ؛ علم بیاموزید كه آموختن آن، نیكی است و خواندن و دوره كردن آن، تسبیح و بحث آن، جهاد و آموزشش به كسی كه آن را نمی داند، صدقه و بذل آن به اهلش، مایه نزدیكی به خداست؛ چرا كه علم، نشان دهنده حلال و حرام است و جوینده اش را به بهشت راهبری می كند و در وحشت، مونس و در تنهایی، همراه و در خوشی و ناخوشی، راهنما و سِلاحی علیه دشمنان و زیوری برای همدلان است. خداوند، كسانی را با آن بالا می برد و آنها را پیشوایان نیكی قرار می دهد كه به ایشان اقتدا می كنند و به اعمالشان می نگرند و از آثارشان استفاده می شود و فرشتگان به دوستی آنها رغبت دارند و با بال هایشان آنها را در نماز لمس می كنند و هر چیزی، حتّی ماهیان و جانواران دریاها و درندگان و چهارپایان خشكی برای آنها آمرزش می طلبند؛ چرا كه دانش، حیات دلها و روشنایی دیدگان از نابینایی و توانایی پیكرها از ناتوانی است. خدا، حاملان دانش را به جایگاه های برگزیدگان می رساند و مجالس نیكان را در دنیا و آخرت ارزانی شان می گرداند. با علم، خداوند اطاعت و عبادت و شناخته و به خدایی گرفته می شود. با دانش، صله رحم انجام و حلال و حرام شناخته می شود. دانش، پیشوای عمل است و عمل، پیرو آن. خدا، آن را به نیكبختان الهام می كند و تیره بختان را از آن، محروم می دارد. منابع: خصال، ص 522، ح 12. الأمالي الشيخ الصدوق ، ج 1 ص 713 ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
بزرگترین بیماری جامعه ما نبود عقلانیت است. جامعه احساسی وکوتاه مدت ایران باعث می شود که هرطرح و لایحه و حرف و کلیپ و صوت و تصویر و فیلم و جمله و رفت و آمد و نقد و انتقاد و تعریف و تمجید و پرآبی و بی آبی، بابرقی و بی برقی، نبود واکسن و تولید واکسن، زدن واکسن و نزدن واکسن، طب جدید و طب سنتی، هوای خوب و هوای بد، ارزانی و گرانی و ... خلاصه هرچیزی سریعا به یک جنجال سیاسی، اجتماعی، قومی و قبیلگی تبدیل شود و بهانه ای باشد که به انواع توهین و تخریب و تهمت و دروغ و لجن پراکنی بپردازیم. چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی، غرب ستیز و غرب پرست، سیاسی و غیر سیاسی ندارد. همه با هم همشکل و هم کلامیم بهانه هایمان متفاوت است. اگر خوب این شرایط را بفهمیم به فلسفه اصرار امام کاظم در تبیین پی می بریم. نیاز امروز ما مطالعه عمیق و درک حدیث عقل امام موسی الکاظم (علیه السلام) و سفارشات ایشان به هشام بن حکم (فیلسوف بزرگ تمدن اسلامی) هستیم. چاره ای نداریم مگر آنکه عقل را بشناسیم و جامعه را به عقلانیت بازگردانیم و این ممکن نیست مگر از طریق مکتب اجتهادی و حکمی اهل بیت(علیهم السلام). https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3872/8026/105436/ ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121
داستان مباهله 🌺💐💐🌺 گروهى از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهایشان مانند «عاقب» و «سید» براى تحقیق پیرامون حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. آنها به خدمت پیامبر رسیدند و مناظره را شروع کردند، آنها ضمن سخنان خود عیسى علیه‏السلام را پسر خدا معرفى نمودند و دلیل آنها همان تولد عیسى بدون پدر بود. خداوند در پاسخ آنها اظهار مى‏دارد که داستان عیسى نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید، یعنى اگر عیسى پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و اگر بنا باشد که عیسى را به خاطر آن ویژگى پسر خدا بدانند، باید درباره آدم نیز چنین عقیده‏اى داشته باشید، بلکه آدم اولى است. درحالى که هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آنها را به طور غیر معمول آفریده است. خداوند پس از بیان این مطلب مهم، جهت آرامش خاطر پیامبر اسلام، او را به این خطاب مفتخر مى‏سازد که حق از جانب پروردگار توست و تو از شک‏کنندگان نباش. البته پیامبر در حق و حقیقت شک نداشت واین خطاب تنها براى آرامش دل او و داشتن اطمینان بیشتر نازل شده است تا هرگز در برابر مسیحیان نجران که با آن حضرت مباحثه و مناظره مى‏کردند، کم نیاورد. وفد نجران این پاسخ را که واقعاً مستدل و منطقى بود نپذیرفتند و لذا پیامبر به دستور خداوند، آنها را به «مباهله» دعوت کرد. به این صورت که آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروى هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پیشگاه خدا تضرع و زارى نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهند. این عمل را «مباهله» مى‏گفتند و اگر با شرایط خاص خود انجام مى‏گرفت، طرفى که ناحق بود گرفتار نفرین مى‏شد و عذاب الهى بر آنان نازل مى‏گشت و مسلم است تنها کسانى به مباهله حاضر مى‏شوند که به عقیده خود اطمینان کامل داشته باشند. وقتى پیامبر آنها را به مباهله دعوت کرد و آنها اطمینان خاطر و ثبات قدم پیامبر را دیدند از او یک شب مهلت خواستند تا در این‏باره بیندیشند. آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پیشنهاد پیامبر با همدیگر مشورت کردند. اسقف بزرگ آنها گفت: فردا بنگرید اگر محمد با نزدیکان و خانواده خود براى مباهله آمد، از مباهله با او خوددارى کنید ولى اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید. فرداى آن روز حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دیدند که همراه با حسن و حسین علیهماالسلام به عنوان فرزندان؛ و فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان زنان؛ و على علیه‏السلام به عنوان جان پیامبر براى مباهله مى‏آید. نصارى از ترکیب این گروه پرسیدند، به آنها گفته شد آن مرد على‏بن‏ابیطالب است که داماد پیامبر و عزیزترین شخص پیش اوست و آن دو کودک حسن و حسین نوه‏هاى پیامبر هستند و آن زن دختر پیامبر است که بسیار دوستش مى‏دارد. ابوحارثه اسقف وفد نجران که این منظره را دید، گفت: به خدا قسم که همانند پیامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند که مباهله را شروع کند گفت: من در برابر این چهره‏ها جرئت مباهله ندارم و مى‏ترسم راستگو باشد که در این صورت اگر مباهله کنم یک سال نمى‏گذرد مگر اینکه در دنیا هیچ نصرانى پیدا نمى‏شود. آنگاه خطاب به پیامبر اسلام گفت: اى ابوالقاسم ما با تو مباهله نمى‏کنیم و با تو مصالحه مى‏کنیم. این بود که صلحنامه‏اى میان دو طرف نوشته شد و طبق آن، نصاراى نجران متعهد شدند که هر سال دوهزار دست لباس که هر یک به قیمت تقریبى چهل درهم باشد به مسلمانان بدهند و نیز اگر جنگى اتفاق افتاد سى عدد زره جنگى و سى عدد نیزه و سى رأس اسب به عنوان امانت در اختیار مسلمانان قرار بدهند که پس از جنگ به خودشان عودت داده شود. روایت شده است که اسقف نجران گفته بود: من قیافه‏هایى را مى‏بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جاى خود بکَند، کوه کنده مى‏شود، با آنان مباهله نکنید که هلاک مى‏شوید و تا روز قیامت یک نصرانى در روى زمین پیدا نمى‏شود. و پیامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله مى‏کردند، به صورت میمون و خوک مسخ مى‏شدند و در میان آتش مى‏سوختند و سالى نمى‏گذشت مگر اینکه تمام نصارى هلاک مى‏شدند. و نیز روایت شده که گروه نصارى به نجران برگشتند. چندى نگذشت که عاقب و سید خدمت پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و هدایایى به آن حضرت تقدیم کردند.
🔹گزارشی از فضای سفارت انگلیس در تحصن مردم آن‌چه در پی می‌خوانید تفصیلی است که ادوراد براون در تاریخ مشروطه‌ی خود از یک انگلیسی مستقر در سفارت بریتانیا درباره‌ی بست‌نشینان نقل می‌کند: حدود یک ماه قبل ـ یعنی ژوئیه‌ی ۱۹۰۶ – شایع شد تعدادی از مردم قصد دارند در مقر نمایندگی بریتانیا در این شهر بست بنشینند... من به آن‌جا رفته و قریب چهل و چند تن از تجار و روحانیون را در باغ سفارت یافتم... روز بعد، تعداد آنان بسیار افزایش یافت... من سه هفته در آن‌جا ماندم که مسلم تجربه‌ای بی‌نظیر بود. شمار بستیان سریعا فزونی گرفت. تا آن‌که تمامی بازارها بسته و قریب دوازده هزار نفر در باغ سفارت اردو زدند. منظره‌ای بی‌نهایت جالب بود و مطمئن هستم که شما را شادمان می‌ساخت... تصور کنید همه‌ی نقاط باغ با چادرها پوشیده شده و مملو از هزارن تن از مردم تمامی طبقات، از جمله تجار، علما، اصناف و غیره بود که روزهای متمادی با شکیبایی سرسختانه‌ای در آن‌جا نشسته و مصمم بودند تا کسب خواسته‌های‌شان در پناه بیرق بریتانیا باقی بمانند. آن‌ها به نکوترین وجهی از خود حفاظت می‌کردند و با توجه به تعدادشان، دردسر اندکی به وجود می‌آوردند. آشپزخانه و ترتیب تغذیه‌ی آنان نمونه‌ای از نظم و ترتیب بود، آن‌ها به سرعت آشپزخانه‌ای از خشت و گل در پشت اتاق نگهبان ساختند و هر روز صفی از پاتیل‌ها دیده می‌شد که به پخت و پز این گروه اختصاص داشت. غذاها توسط اصناف مختلف داده می‌شد و سه ساعت طول می‌کشید تا هر وعده غذا تقسیم و تناول شود. احتمالا این صحنه در شب از بدیع‌ترین صحنه‌ها بود. تقریبا تمامی چادرها یک روضه‌خوان داشتند. این چادرها با دایره‌ای از شنوندگان و منبر روضه‌خوان‌ در انتهای آن، در حالی که مصایب حسین را نقل می‌کرد، تابلویی قابل تحسین بود. در بخش‌های غم‌انگیز روزضه شنوندگان به شیوه‌ی خاص و خارق‌العاده‌ی ایرانی می‌گریستند و به نشانه‌ی اندوه به سر می‌زدند. من بین چادرها می‌گشتم و هر شب شاهد این منظره‌ی جالب بودم. واقعا معتقدم در این سه هفته بیش از تمامی شهوری که در ایران بوده‌ام، زبان فارسی آموختم. هر روز سران مردم به دیدن من می‌آمدند و خواهان اخبار و مشورت می‌شدند. به رغم گرمای هوا و تعفن باغ، هنگامی که ماجرا پایان یافت واقعا متاسف شدم. (ادوارد براون، ص ۱۵۸)
🔷 ره چنان رو که ره روان رفتند 🔸امتداد حکمت و فلسفه را می بایست ابتکاری هوشمندانه از سوی رهبر حکیم و فرزانه دانست که در حقیقت توصیفی هنرمندانه از مکتب فکری امام خمینی و انقلاب اسلامی است. چرا که انقلاب اسلامی و دست آوردهای جمهوری اسلامی نتیجه امتداد حکمت و فلسفه اسلامی از طریق فعال سازی فقاهت در عرصه عینیت است. 🔹 در طرح امام خمینی و شاگردان واقعی ایشان، حکمت و فقاهت، شریعت و معیشت، معنویت و عقلانیت، تمدن و فرهنگ در کنار هم و به عنوان یک تفکر واحد هماهنگ نظام مند ظهور پیدا کرد و طرحی برای تعالی و پیشرفت جامعه عرضه شد که مورد اقبال و توجه مردم و روشنفکران و مصلحان اجتماعی قرار گرفت. 🔸 امتداد حکمت و فلسفه الهی را نه در رنسانس فلسفی و یا تاسیس فلسفه جدید، بلکه در ادامه مسیر حرکت فکری امام خمینی جستجو کرد و به طور عمیق به همه مکتوبات فلسفی، عرفانی و فقهی و سیاسی ایشان مراجعه کرد. 🔸 اثار و مکتوبات امام خمینی همچون: ✔️شرح چهل حدیث ✔️مصباح الهدایه ✔️تفسیر سوره حمد ✔️شرح جنود عقل و جهل ✔️تقریرات فلسفه ✔️مناهج الاصول ✔️البیع ✔️اجتهاد و تقلید ✔️تحریرالوسیله ✔️صحیفه امام ✔️نامه های عرفانی امام به سید احمد و بستگان ✔️نامه امام خمینی به گورباچف و... هر کدام منبعی ارزشمند برای حرکت در مسیر امتداد حکمت و فلسفه الهی است. ره چنان رو که ره روان رفتند ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121