eitaa logo
حکمت و حکایت
449 دنبال‌کننده
306 عکس
874 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷※◁روزی امام رضا (ع) از کوچه رد می‌شدند که جوانی از ایشان سوال کرد: شما گناه نمی‌توانید بکنید یا دوست ندارید؟ 🌷※◁حضرت حرکت کردند و به خانه‌ای رسیدند که چاه فاضلاب خود به بیرون می‌کشیدند. 🌷※◁حضرت از آن جوان سوال کردند: آیا تو گرسنه هم باشی از آن نجاست میل می‌کنی؟ جوان گفت: هرگز. 🌷※◁امام فرمودند: گناه مانند آن نجاست است. اگر بر نجس‌بودن گناه علم پیدا کنیم٬ آن‌گاه هرگز خودمان سمت گناه نمی‌رویم و نیازی نیست کسی مانع ما شود.
هدایت شده از حیات طیبه
✅حق مادر ✍️حق مادر برتو آنست ڪه بدانے او حمل ڪردہ است تو را نہ ماہ طورے ڪہ هيچ ڪس حاضر نيست اين چنين ديگرے را حمل ڪند و بہ تو شيرہ جانش را خوراندہ است قسمے ڪہ هيچ ڪس ديگر حاضر نيست اينڪار را انجام دهد و با تمام وجود، با گوشش، چشمش، دستش، پايش، مويش، پوست بدنش و جميع اعضا و جوارحش تو را حمايت و مواظبت نمودہ است و اينڪار را از روے شوق و عشق انجام دادہ و رنج و درد و غم و گرفتارے دوران باردارے را بہ خاطر تو تحمل نمودہ است، تا وقتے ڪہ خداے متعال ترا از عالم رحم بہ عالم خارج انتقال داد. پس اين مادر بود ڪہ حاضر بود گرسنہ بماند و تو سير باشے، برهنہ بماند و تو لباس داشتہ باشے، تشنہ بماند و تو سيراب باشے، در آفتاب بنشيند تا تو در سايہ او آرام استراحت ڪنے، ناراحتے را تحمل ڪند تا تو در نعمت و آسايش بہ زندگے ادامہ دادہ و رشد نمائے و در اثر نوازش او بہ خواب راحت و استراحت لذيذ دست يابے. شڪم او خانہ تو و آغوش او گهوارہ تو و سينہ او سيراب ڪنندہ تو و خود او حافظ و نگهدارندہ تو بود؛ سردے و گرمے دنيا را تحمل ميكرد تا تو در آسايش و ناز و نعمت زندگے ڪنے. پس شڪرگزار مادر باش بہ اندازہ اے ڪہ براے تو زحمت كشيدہ است؛ و نمے توانے از او قدردانے نمائے مگر بہ عنايت و توفيق خداوند متعال. 📚رساله حقوق امام سجاد(علیہ السلام)
✅ادیسون به خانه بازگشت یادداشتی به مادرش داد، گفت : ✍️این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند، مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند: "فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید" 🌸سالها گذشت مادرش درگذشت. روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را در آورده و خواند، نوشته بود: کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم. ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت: "توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان نابغه شد."
پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید. وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود. «گلستان سعدی» جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت!
💭در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهریک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با یکدیگر صحبت می کردند. از همسر، خانواده، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند. 💭هر روز بعد ازظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون، جانی تازه می گرفت. 💭این پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایقهای تفریحشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همانطور که مرد کنار پنجره این جزئیات را تصویف میکرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد. 💭روزها و هفته ها سپری شد. پرستاری که برای حمام کردن آن ها آب آورده بود، جسم بی‌جان مرد کنار پنجره را دید که در خواب و با کمال آرامش از دنیا رفته بود. پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند. 💭آن مرد بیمار تقاضا کرد که او را به تخت کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را برایش انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد. آن مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیاندازد. حالا دیگر او می توانست زیبایی های بیرون را با چشمان خودش ببیند. 💭هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه کرد، در کمال تعجب با یک دیوار بلند آجری مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی را برای او توصیف کند؟ پرستار پاسخ داد: شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلاً نابینا بود و حتی نمی توانست این دیوار را ببیند!
هدایت شده از جهاد
▫️برای عملیات بزرگ ومهم فاو باید آموزش غواصی میدیدیم که به مدت ۴ ماه بود .درسد دز ٬دزفول وگتوند ان هم درهوای سرد که دمای آب به شدت پایین بود وسرد بود وما باید ۱۰ ساعت درشبانه روز غواصی میکردیم ۴ ساعت صبح ۴ ساعت بعدظهر و۲ ساعت آخرشب که وقتی ازآب بیرون میآمدیم ازشدت سرما دندان هایمان به هم می خورد ونمیتوانستیم جلوی به هم خوردن آنهارابگیریم... ▫️بچه ها به شدت لاغر واستخوانی شده بودند چون از یه طرف نبود غذای خوب چون گاهی اوقات به بچه ها اب دوغ خیار میدادن شماتصور کنید بچه ها بااین غذای کم ونیروی زیادی که شناکردن ازانها میگرفت چطور دوام میآوردند وشکایتی نداشتند وازطرف دیگر تمرین سخت درآب سرد دی ماه ....شب که میشد میدیدم یکی ازبچه ها به اسم ابراهیم بابایی غیبش میزند یک شب اوراتعقیب کردم ازآب که خارج شدیم (ازساعت ۱۲ تا۲ درآب تمرین میکردیم) دنبالش راه افتادم دیدم سهمیه پتوی خودش را برداشت ودر چادربچه هارفت هرکدام ازبچه ها که مچاله شده بودپتوی خودرا روی آن میکشید تااینکه دیگرپتویی برای خودش نماند دنبالش رفتم دیدم وارد حسینیه شد ان حسینیه اشک خیلی ازبچه ها رو دیده بود . ▫️روی زمین بدون بالش وپتو مچاله شدبعدازیک ساعت چهل دقیقه بلندشد ووضوگرفت وبه نماز شب ایستاد دراین مدت ۴ ماه که تمرین میکردیم کارابراهیم پرستاری ازبچه هابود مانند پرستاردلسوز بین آنهاچرخ میخورد وهرکدام ازبچه ها که بیشتر سردش شده بود زیرپتوی سهمیه خودش مچاله شده بود ازپتوی سهمیه خودش روی آنهامیکشید...این است مردانگی وایثار ..ابراهیم از اول تاآخر دعا زیارت عاشورا ودعای توسل سر به سجده آرام گریه میکرد بیشترکارسنگین برعهده ی ابراهیم بود ولی مخفیانه کسی اورا نمیشناخت ولی او خدمت خالصانه میکرد وازکارش کم نمی گذاشت.. ✍️راوی: امیر اسماعیل فرجام
✍️مرحوم شهید دستغیب در ڪتاب “داستانهای شگفت” حڪایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده‌اند که خلاصه آن چنین است یکی از علمای نجف حدود یک‌صد سال پیش،در خواب حضرت عزراییل را می‌بیند. پس از سلام می‌پرسد از کجا می‌آیی؟ملک الموت می‌فرماید از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می‌پرسد روح او در چه حالیست؟عرزاییل می‌فرماید در بهترین حالات و بهترین باغ‌های عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است فرمود:نه! گفتم آیا برای نماز جماعت وبیان احکام! فرمود نه گفتم پس برای چه؟ فرمود برای خواندن زیارت عاشورا 💥نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی‌توانست بخواند، نایب می‌گرفت. 📚داستان‌های شگفت، حکایت١١٠
هدایت شده از جهاد
...و مي‏ديدم كه حسين(ع) با آن همه عظمت و جبروت بر مركب زمان و مكان مي‏راند، شمشير خونين اش سنت تاريخ را پاره ‏پاره مي‏ كند، و فرياد رعد آسايش، زمين سخت را آن‏چنان به لرزه درمي ‏آورد، كه موج ‏هايی بر زمين به وجود مي‏ آيد كه تا بي‏نهايت ادامه دارد… اين خاطرات در ذهنم دور مي‏زد، خونم را به جوش مي ‏آورد و آرزو مي‏كردم كه صدام را بيابم و با يك ضربت او را به دو نيم كنم… ديگر سر از پا نمي ‏شناختم، و اگر بزرگترين قدرت زرهی دنيا به مقابله ‏ام مي ‏آمد، بلادرنگ به قلب آن حمله مي‏ كردم، از هيچ‏ چيزی وحشت نداشتم، و از هيچ خطری روی نمي‏ گرداندم. به يزيد و صدام كثيف‏ تر از يزيد لعنت و نفرين مي‏كردم و به جبروت و كبريای حسين(ع) چشم داشتم... .................... 👈کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست شهید دکتر مصطفی چمران
✍️ از مرحوم آيةالله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي به بيماري و مبتلا شدند و همه‌ روزه عده ‌اي مي‌‌مردند روزي در منزل استادم مرحوم سيدمحمد فشاركي عده‌اي از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه از امروز تا ده‌روز همه مشغول خواندن شوند و ثواب آن را به روح نرجس‌خاتون(علیها السلام) والده ماجده حضرت حجت‌بن‌الحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن شدند از فرداي آن روز تَلف ‌شدن متوقف شد. 📚داستان‌هاي شگفت شهید دستغیب
مادرم می گفت: خوبست پنجشنبه ها درخانه بوی حلوا بپیچد کودک که بودم می پرسیدم مگر آنها به ما احتیاج دارند میگفت: آنها خیرات ما را دوست دارند ما هم محتاجیم به دعای خیرشان ویادآوری خوبی هایشان
هدایت شده از دشمن شناسی
🕌 امام باقر علیه‌السلام روایت می‌نمایند که: 1️⃣ مردى بر پيامبر اکرم (ص) وارد شد در حالی که هم آنجا بود، يهودى گفت «السّام عليكم» (كه معنايش «مرگ بر تو» است). پيامبر (ص) فرمودند: «عليكم». 2️⃣ يهودىِ ديگرى وارد شد و مانند اوّلى سلام كرد، حضرت همان پاسخ را به او دادند، يهودى سوم وارد شد و مانند دو نفر قبلی سلام كرد، پيامبر همان جواب را به او دادند، عايشه خشمگين شد و گفت: مرگ و غضب و لعنت بر شما باد اى گروه يهود، اى برادرانِ ميمون‌ها و خوک‌ها. 3️⃣ رسول خدا (ص) به عايشه فرمودند: ای عایشه! اگر فحش به صورتى مجسّم می‌شد بد صورتى داشت؛ نرمش و مدارا بر هيچ چيز نهاده نشده جز اين‌كه آن را آراسته، و از هيچ چيز برداشته نشده مگر اين‌كه آن را زشت كرده است. 4️⃣ عايشه گفت: اى رسول خدا مگر سخن آنها را نشنيدى كه گفتند: «السّام عليكم» (يعنى مرگ بر شما). پيامبر فرمود: چرا شنيدم، آيا تو نشنيدى پاسخى را كه به آنها دادم؟ گفتم «عليكم» (يعنى مرگ بر خودتان) 5️⃣ سپس پيامبر (ص) فرمودند: هرگاه مسلمانى بر شما سلام كند بگوييد: «سلام عليكم». و اگر كافرى سلام كند، بگوييد: «علیک». ✍️ متن حدیث: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: دَخَلَ يَهُودِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ فَقَالَ: السَّامُ عَلَيْكُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: عَلَيْكُمْ، ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبِهِ، ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبَيْهِ فَغَضِبَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ: عَلَيْكُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ يَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ يَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَائِشَةُ إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ، إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَهُ وَ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ. قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ مَا سَمِعْتَ إِلَى قَوْلِهِمْ: السَّامُ عَلَيْكُمْ؟ فَقَالَ: بَلَى، أَ مَا سَمِعْتِ مَا رَدَدْتُ عَلَيْهِمْ؟ قُلْتُ: عَلَيْكُمْ، فَإِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ مُسْلِمٌ فَقُولُوا: سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ كَافِرٌ فَقُولُوا: عَلَيْك. 📚 منبع: الکافی، الکلینی، ج٢، ص۶۴٩، بَابُ التَّسْلِيمِ عَلَى أَهْلِ الْمِلَلِ
💠 از شام به سمت مدینه به راه افتاد با صحنه عجیبی مواجه شد جمعیتی عظیم که در یک جا جمع شده بودند پوشش و قیافه آنها به مسلمانان نمی خورد علت را جویا شد گفتند این تجمع سالیانه علما و کشیشان است که اکنون جمع شده اند و منتظر اسقف بزرگ می باشند علیه السلام به داخل جمعیت رفت بزرگ و سال خورده با احترام و عظمت استقبال خاصی وارد شد و در صدر جمعیت نشست شروع کرد به وارسی چهره هایی که آنجا بودند نگاهش به امام باقر علیه السلام افتاد چهره ایشان توجه اسقف را به خود جلب کرد سوال کرد: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟ - از مسلمانان از دانشمندان آنها هستید یا از نادان ها؟ - از افراد نادان نیستم اول من سوال بپرسم یا شما میپرسی؟ - اگر مایلید شما سوال کنید شما مسلمانان ادعا می کنید اهل بهشت میخورند و می آشامند اما مدفوعی ندارند! آیا در این جهان نمونه از چنین اتفاقی وجود دارد؟ - بله نمونه آن جنین است که در شکم مادر تغذیه می کند اما مدفوع ندارد ابتدا گفتی از دانشمندان نیستی - خیر من گفتم از افراد نادان نیستم سوال دیگری دارم - بفرمایید شما مسلمان ها معتقد هستید هرچه از میوه ها و نعمت های بهشتی استفاده می شود از آن کاسته نمی شود. آیا در این دنیا شبیه چنین چیزی وجود دارد؟ - بله شما اگر در همین دنیا از شعله آتشی صد ها مشعل دیگر را روشن کنید چیزی از شعله اول کم نمی شود اما دیگر مشعل ها با آن روشن می شوند اسقف هر آنچه سوال که فکر می کرد می تواند از مسلمانان بپرسد و آنها پاسخی ندارند را مطرح کرد تا در آن جمع یک سوال بی پاسخ از مسلمین باقی بماند اما ناکام ماند. رو به مردم کرد و گفت: شما من را در این جمع آورده اید و یک دانشمند در جمع قرار داده اید تا من را رسوا کنید؟! دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده باشم دیگر در این جمع حاضر نخواهم شد. سپس از جا برخاست و رفت... 📚 برگرفته از کتاب سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی
طلبه سست ایمان - انصاریان.mp3
3.16M
🎤 طلبه سست ایمان - انصاریان 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
هدایت شده از طب اسلامی
🔆 امان از جميع آفات و بليات هركه بعد از نماز صبح و مغرب، 1️⃣ هفت بار «بسم اللّه الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم» 2️⃣ و سى مرتبه «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلا اللّه و اللّه اكبر» بگويد از جميع آفات و بليات در امان خداى تعالى است. 📚نامه ‏ها برنامه‏ ها ص 64
💭 مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد.. و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت... 💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! 💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود. مواظب قضاوتهایمان باشیم.... چه زيبا گفتند: برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحے لازم نیست و برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحے اضافه است آنانکه می فهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند 🌹مهم نیست که چہ "مدرڪے" دارید مهم اینه که چہ "درڪے" دارید...🌹
هدایت شده از حیات طیبه
💠 پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود. حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
حضرت عیسی سلام الله علیه و مرد زناکار - انصاریان.mp3
2.95M
🎤 حضرت عیسی سلام الله علیه و مرد زناکار - انصاریان 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️
از آقای نظام التولیه سرکشیک آستان قدس رضوی نقل است: شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف می بارید، آخرهای شب دستور دادم که تمام درهای حرم را ببندد. خادمی خبر داد که حاج شیخ حسنعلی در بالای بام در کنار گنبد مشغول نماز است و مدتی است که در حال رکوع می باشد و هر چند بار که مراجعه کردم، در همان حال رکوع بود. گفتم با حاج شیخ کاری نداشته باش، فقط کمی آتش هیزم در اتاق پشت بام بگذار که وقتی نمازش تمام شد، گرم شود. آن شب برف سنگینی در مشهد بارید. هنگام سحر که برای بازکردن درهای حرم آمدیم، به آن خادم گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حال است. خادم رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت: حاج شیخ هنوز در حال رکوع است و پشتش از برف پوشیده شده. معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده است و سرمای شدید را اصلا احساس نکرده بود. ۱- نشان از بی نشانها / ص 33 🖋https://eitaa.com/hekmat66☕️