eitaa logo
دبیرستان حکمت آمل
102 دنبال‌کننده
783 عکس
238 ویدیو
1 فایل
دبیرستان غیردولتی پسرانه حکمت ( متوسطه اول ) مدرسه ای با رویکرد تحولی در امور تربیتی، مهارتی و آموزشی نشانی : آمل، بلوار ولایت، ولایت ۱۶، گل نرگس ۱ راه ارتباطی 01144286760 ۰۹۱۱۲۲۱۴۸۴۰ ادمین: @Ebad_amoli
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز در کلاس پایه چه گذشت؟ در‌ ابتدا بعد از جلسه قرآن و کلاس زبان و انجام یک آزمایش جذاب در آزمایشگاه مدرسه ، دانش آموزان دو حزب را تاسیس کردند و ! از هر حزب دو کاندید برای قوه مقننه معرفی و با رای اکثریت انتخاب شد! از نکات جالب این رای گیری مشاهده یک ائتلاف برای انتخاب کاندید مورد نظر بود به شکلی که بعضی از افراد یک حزب به کاندید حزب مقابل رای دادن! وظیفه اصلی این شورا وضع قوانین کلاس و رای اعتماد به کاندید های معرفی شد از هر حزب که از قبیل رییس جمهور (نماینده کلاس) که رضا رای آورد وزیر معارف (مسئول اداره جلسات قران و نماز) که حسن شد وزیر فرهنگ (اداره کتابخانه و جلسات کتابخوانی) اویس عهده دار شد وزیر ورزش ( برگزاری مسابقات و طرح های ورزشی) به محمد رسید وزیر امور خارجه(رابط کلاس با دفتر معاونت و مدیریت مدرسه) را صدرا بر عهده گرفت شهردار (مسئول نظافت و بهداشت کلاس) هم به ایلیا و قاضی و دادستان( صدور کیفر خواست و حل اختلافت و رسیدگی به اجرای قوانین) هم به محمد حسن و ابولفضل رسید را هم مجلس که شامل علی رئیس مجلس و محمد امین و عباس و عرفان بودند این وزرا را انتخاب و رای اعتماد دادند . کاندید ها معرفی شدند عده ایی رای اعتماد گرفتند و منصوب و عده ایی خیر! در مجموع همه ی دانش آموزان مسئولیتی در کلاس دارند. نزدیک اذان بود که آقای صدیقی با آزمایش عجیب و انفجاری ما را وجد آورد و آخر هم موادش را نگفت بعد از اقامه نماز شروع به برنامه ریزی فردا و برنامه های مدرسه کردیم و بعد نیمچه توپ بازی به سمت خانه ها روانه شدیم. @hekmathighschool
امروز در کلاس شهید چمران در ابتدا مثل همیشه قرآن خواندیم و در سوره احزاب در آیات ۱ تا ۱۴ کنکاش کردیم. بعد از قرآن صبحانه خوردیم و کلی شوخی کردیم و خندیدیم. آقای صدیقی، از ما پرسش‌های عربی را پرسید و بعد از آن محمدامین دلسترهایی که خریده بود را پخش کرد و خوردیم. و رضا، رئیس جمهور کلاس، برای ما مجله چمران‌تایمز را خواند. این مجله درباره اخبار مدرسه بود. پس از زنگ تفریح، آقای صدیقی در زنگ هدیه های آسمان، درباره واژه آفرینش صحبت کردیم و او توضیح داد. بعد زنگ علوم شد و بچه ها یکی یکی آمدند و تحقیق هایی که داشتند را ارائه دادند. همه تحقیق ها بسیار خوب بود و آقای نصیری راضی. بعد در میان تحقیق ها، یک فیلم ۳ دقیقه ای پخش شد که درباره سیستم عصبی بدن ما بود. بعد از علوم نماز را خواندیم و ورزشی طولانی و عالی کردیم و به خانه بازگشتیم. از طرف قاضی @hekmathighschool
شنبه ۱۴ مهر در مدرسه چه گذشت؟. امروز حدود ۷:۳۰ به مدرسه رسیدم دیدم که بچه ها در حال خوندن قرآن هستند وارد کلاس شدم عباس داشت قرآن میخوند أیه ۱۲ تا ۲۰ سجده. قرآن تموم شد.حسن و صدرا و ابولفضل رسیدن که بسیار On time عمل میکنن آقای فرهادی به کلاس نیومد و دو شوخی فروش‌(محمد و ایلیا) به هم شوخی میفروختن زنگ تفکر🧠شد.استاد در مورد زیبایی و موسیقی حرف زد و کتابی با اسم «نکته های ناب» آورد که در مورد سازمان CIA که یه سری فیلم هایی میسازن که باعث تعجب میشه از این که چطور مجوز پخش گرفتند استاد فیلمی پخش کرد که در مورد این حرف میزد گذشت و گذشت و گذشت زنگ علوم 🧪شد استاد درباره ی شیمی به ما گفت که اسم قبلی و کار هایی که میکردن و اعداد های حروف با ما حرف زد و الان چیزی رو میگم که منتظرش بودین(مشتبا درام بزن)🥁🥁🥁🥳آزمایشگاه🥳 با آزمایش هایی عالی مثل«آتشفشان،آتشی که نه دست و نه پول رو آتیش نمیزنه. خب…تموم شد؟…..مثل این که….مشتبا قعطش کن🤣. از طرف دادستان @hekmathighschool
بسم الله الرحمن الرحیم تاریخ:1403/07/17 امروز 7صبح به مدرسه آمدم. بعد از چند دقیقه دومین نفر هم وارد کلاس شد،آقای صدیقی. کم کم افرادی دیگر هم آمدند تا قرآن شروع شد. قاری امروز محمد عبدالباسط بود. از آیات 8تا15 سوره احزاب را قرایت کرد.اما در بینش تعدادی از بچه ها که معذوریت هم داشتند رسیدند. بعد از قرایت و تفسیر،آیاتی را که فردا باید هرکس آماده می کرد را انتخاب کنیم. سپس به سالنمان آمدیم و دو صف را تشکیل دادیم. اول فکر کردیم که صبگاه است اما بعدش به همراه آقای صدیقی شروع به شعار دادن کردیم. بعد از اشعار،سفره را گذاشتیم و شروع به خوردن کردیم. پس از پایان خوردن صبحانه،رضا (رییس جمهور) به همراه صدرا(سفیر) به طبقه بالا رفتند و اجازه استفاده میز پینگ پونگ را از آقای عیسوی گرفتند. بعد از انجام عملیات آقای صدیقی به همراه عرفان به اتاق مدیر رفت و ما هم مشغولانجام تمارین معلم ها شدیم. بعد از مدتی آقای صدیقی و عرفان به جمع ما پیوستند. آقای صدیقی آبمیوه و دلستر ها را از توی اتاق آورد و رضا که آن را خریده بود پخش کرد.(البته دور آخر را اویس پخش کرد) بعد از خوردن و نوشیدن میز و پایه های پینگ پونگ را آوردیم و تمیز کردیم و فقط یک راکت را پیدا کردیم.(البته بقیه دست آقای ابراهیمی بود.) بعد از پینگ پونگ به سراغ والیبال رفتیم و چند بازی دلچسب را انجام دادیم. سپس به کلاس برای استراحت رفتیم> سفره را بچه گذاشتند.(رضا درباره ورزش دیروز دقایقی پیش آقای سپاه انگیز رفت.) بعد از جمع کردن سفره فیلم نقد فیلم آقای رایفی پور را آقای صدیقی پخش کرد. بچه ها هم آنقدر غرق در فیلم بودند که وقتی آقای رایفی پور گفت صلوات با هم بلند آن را فرستادیم. بعد از به سراغ وضو و نماز رفتیم.عباس اذان را گفت.نما را به امامت حسن و مکبری محمد خواندیم. به کلاس آمدیم مسیول بوفه آمد و. کمی درباره بوفه و خرید ژتون گفت و رفت. در آخرین زنگ هم آقای صلواتی آمد و کمی درباره مهارت های زندگی گفت. پس از پایان کلاس ساعت2 شد.رضا،اویس،آقای صدیقی،آقای لاسمی،آقای رنجبر،محمدامین و محمد مهدی باهم والیبالی زیبا و دلچسب انجام دادند. کم کم هم به پایان رسید و بچه ها به خانه هایشان رفتند. باتشکر رییس جمهور @hekmathighschool
به نام خدا گزارش روز ۱۸ / ۰۷ /۱۴۰۳ ( چهارشنبه ) صبح با صدای مجری برنامه های صبحگاهی از خواب بیدار شدم دست و صورتم را شستم و صبحانه خوردم ساعت ۷ بود که راهی مدرسه شدم ۱۰ دقیقه بعد من و رضا وارد مدرسه شدیم از پنجره عرفان را دیدیم که شبکه های تلوزیون را بالا پایین می کند حسابی از دیدنمان جا خورد بعد از مدتی بچه ها تک تک به مدرسه رسیدن بعد تلاوت قرآن به مدل جدید کردیم و خودمان کلاس را اداره کردیم. آقای فرهادی معلم زبان وارد کلاس شد شروع به درس دادن کرد ابتدا نحوه سوال کردن کشور و بعد آموزش اسم یک کشور و ملیت آن و قرار شد شنبه از ما پرسش کند بعد از زنگ صبحانه خوردیم و علی و ابولفضل سفره را پهن و جمع کردند سپس آقای مهدی پور معلم فارسی با ۱۵ دقیقه تاخیر وارد کلاس شد درس اول فارسی را با تمام تشکیلاتش آموزش داد سپس در زنگ تفریح به والیبال و پینگ پنگ پرداختیم و با رسیدن زنگ نگارش و خواندن درس همگی برای انشا جلسه بعد خود مقدمه نوشتند و بعضی هم خواندند خلاصه نگارش هم به خیر و خوش به اتمام رسید بعد از خوردن میان وعده و خوردن خرید های بازارچه به نماز ظهر و عصر را به امامت رضا خواندیم و بعد از نماز کمی بازی کردیم که زمان ریاضی رسید امروز اعداد گویا را یاد گرفتیم و حساب مثال زدیم تا تو ذهنمان برود بعد از کلاس آقای سیاهپور و با محمد امین یک پینگ پنگ جانانه بازی کرد و آقای سیاهپور پیروز مدرسه را ترک کرد خلاصه تا آمدن سرویس ها بازی کردیم و بعد کم کم مدرسه را ترک کردیم تا از شنبه هفته جدیدی را آغاز کنیم . از طرف رئیس مجلس پایان @hekmathighschool
🔶به نام خدا 🔷 گزارش روز 🌞 شنبه ۲۱ مهر 🗓 به زور ساعت ۷ و ربع از خواب بیدار شدم خیلی خسته بودم🥱😴 سریع آماده شدم برم مدرسه تا آماده بشم تقریبا ساعت ۷ و ۲۵ دقیقه شده بود 😐حالا شاید براتون سوال بشه چطوری رسیدم ب مدرسه 😈 مث جت با دوچرخه تو ۳ دقیقه خودمو ب مدرسه رسوندم ( از من نصیحت تند نرین خوب نیست اتفاق ی لحظست ) خب خدارو شکر صحیح و سالم رسیدم مدرسه 🙂😮‍💨 کم کم بچه ها جمع شدیم و شروع به خواندن قرآن کردیم برای قرآن محمد حسن یک صفحه سوره یس را تلاوت کرد. بعد از قرآن سریع میز ها را جمع کردیم و آماده برای محاکمه شدیم!😠 محاکمه مسئول معارف بله درسته ! چون کاراشو خوب انجام نمیده😕 برنامه نماز داغون هیچکس برای فردا آیه خودش رو نمی‌دونست و ...😖 بچه ها دونه به دونه اعتراض کردن ، قاضی اول حکم بخشش داد ولی بچه ها به قاضی هم اعتراض کردن🤦‍♂ک البته با دلیل جرم داداش زیاد بود دیگه چ کنیم 😂 کار ب مجلس کشید و مجلس گفت( می‌بخشیم ولی باید کل سالن و کلاسو تمیز کنی)ایده خوبی بود👌 همون لحظه بود ک همه گفتن حسن ما پشتتیم و کمکت میکنیم بخاطر این کار قشنگ بچه ها همه ی مثبت گرفتن 🤗 حواسمون ب ساعت نبود دیدیم نیم ساعت از کلاس زبان رفته🤦‍♂خب معلم هم نبود دیگه 😐همون لحظه معلم اومد 😕 😂۴۵ دقیقه آخرو اومد ی سوال پرسش کردو درس دادو رفت😊 بعد هم سفره پهن کردیم ی صبحونه مشتی زدیم تو رگ😋 بعد ساعت تفکر بود ولی دیدیم وضع کلاس داغونه 😟 تصمیم گرفتیم سالن و کلاسو تمیز کنیم 😁(خوبه)میز هارو از کلاس بردیم بیرون کلاسو دسته گل کردیم مشتی و پرتفدار سالن هم همین طور در همین وقت بعضی ها کار های فنی انجام می‌دادند مثل( تعمیر ریسه نصب قفسه های چوبی و ...) بعدش‌ زنگ استراحت شد رفتیم یکم ورزش کردیم ( والیبال ، پینگ پنگ ) خیلی جدی اومدیم کلاس 😶 آقای سپاه انگیز باید ارائه علوم میداد با گروهش اومد و درس ۲ علوم را تدریس کرد👏👏👏👏 بعد هم رفیقم نماز (الله و اکبر ...)محمد امین اذان گفت و رضا شروع به خواندن نماز کرد📿🕌 بعد نماز اول دعای سلامتی امام زمان را یک صدا خواندیم و شروع ب خواندن نماز دوم یعنی نماز عصر کردیم📿🕌 بعد نماز رفتیم سر کلاس همون لحظه ی معلم اومد خیلی مهربون(بد تر از جعفر صالحی😂) ک فهمیدیم معلم هنره و اول بسم الله شروع ب دادن لیست خرید کرد😦😐خلاصه یچی گف رفت😐😐😐ن یعنی ی چیز زیاد گف رفت😐😐خو بزار توضیح بدم، ببین منو اومد، خو بگو خب _خب گفت نمیدونم کتابتون فلانقدر طراحیه نمیدونم فلانقدر فلانه و ...😂(عمرا اگه فهمیدی )بعد این ک رف یهو خانم ابراهیمی اومد همه یک صدا از بوفه شکایت کردن 😐 _ع چرا بابا چرا نداره ک خو قیمت بالا کیفیت پایین شکایت نداره ؟!😒 _اها درسته😄 بعد خوانم ابراهیمی در جا بحث رو عوض کرد رفت سر عکاسی بعد فهمیدیم معلم عکاسیه 🤦‍♂رکب همون جلسه اول تکلیف داد 😕😐 بدتر از جعفر صالحی 😂 خداوکیلی قدر آقای صدیقی رو ندونستیم هاااا🤦‍♂ خو دیگه تموم شد مدرسه خدافظ نروو ادامه داره میگی چرا همه ک نرفتن😕 😂😂بعضی ها ک سرویس نداشتن باید خودشون میرفتن یکم والیبال و پینگ پنگ بازی کردن وسط بازی هم یهو آقا ابراهیمی اومد زد تو ذوقمون 😭😒همچی رو جمع کردیم رفتیم خونه هامون 😂❤️بای بای 🥺🥺😂😂 @hekmathighschool
به‌نام‌خدا امروز هم مانند روزهای دیگر، مدرسه حول و حوش ساعت ۷ شروع به‌کار کرد. همان اول صبح، رضا و محمد مانند خروس‌جنگی، در تعقیب یکدیگر بودند و حسابی از خجالت هم در آمده بودند. پس از تعقیب و گریزها، همه آماده قرآن شدند و حلقه‌ای در قلب کلاس ایجاد کردند و از آیه ۲۱ تا ۲۵ را قرائت کردند. اما قرار شد از فردا، هر نفر، به‌ترتیب آیات یک آیه داشته باشد و تفسیر و ترجمهٔ آن را به‌خاطر بسپارد و فردا پس از قرائت برای کلاس ارائه بدهد. پس از قرآن، آقای صدیقی آمد که صحبتی بکند که آقای محمدزاده وارد شد و کلاس مطالعات اجتماعی را استارت زد. پس از درس دادن فیکس و فشرده آقای محمدزاده، بچه‌ها خوشحال و خندان از کلاس بیرون زدند و سر سفره صبحانه، گرم صحبت و خوردن خوراکی‌هایشان شدند. بعد از صبحانه مانند فنر از کلاس بیرون پریدند و مشغول پینگ‌پنگ و والیبال شدند! اما بچه‌ها که از زمان باقی مانده ناراضی بودند، از آقای صدیقی خواستند تا از معلم ساعت بعد، آقای نریمانی بخواهد تا دیرتر بیاید تا آن‌ها به بازی‌شان برسند، آقای صدیقی هم موبایل‌اش را برداشت و الکی با آقای نریمانی صحبت کرد. علی که پیگیر بود، پرسید: - چه شد؟ چه گفت؟ آقای صدیقی با خنده گفت: - گفت سعی می‌کنم دیرتر بیایم! علی خوشحال شد که ناگهان فهمید آقای صدیقی او را سر کار گذاشته است. تقریبا شش دقیقه بعد آقای نریمانی از پنجره کلاس رؤيت شد و همه مانند فراریان به کلاس هجوم آوردند و سر جای‌شان نشستند، طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است! اما جالب اینجاست که آقای نریمانی اجازه داد تا وقتی که لپ‌تاپ‌اش را به تلویزیون وصل می‌کند، بچه‌ها به ادامه بازی بپردازند که این امر حدود ۱۰ دقیقه طول کشید. در کلاس آقای نریمانی، اویس و محمدحسن توضیحات مختصری درباره نرم‌افزار پایتون دادند و آقای نریمانی با پخش کلیپی، اطلاعات بیشتری درباره این برن۷خامه به بچه‌ها گفت. پس از کلاس آقای نریمانی همه دوباره به سالن هجوم آوردند و به ادامه بازی پرداختند و حدود نیم ساعت کامل بازی کردند. بعد از بازی دوباره به کلاس برگشتند و همراه با غذا، کتاب خواندند! البته بعضی‌ از بچه‌ها که از قبل برای کلاس نجوم اعلام آمادگی کرده بودند، از اواسط ساعت کتابخوانی، به جمع آقای صدیقی پیوستند و درباره نماد و... سیارات چیزهای جدیدی یاد گرفتند که با آن می‌توانند آینده را پیش‌بینی کنند! پس از نجوم، نماز اقامه شد و همه در کلاس نشستند تا آقای سیاهپور از راه برسد! وقتی از آقای سیاهپور از راه رسید، طبیعتا کلاس ریاضی هم شروع شد و آقای سیاهپور با خبری شوکه‌کننده بچه‌ها را در بهت فرو برد: یکشنبه امتحان دارید! این خبر تلخ، باعث شد بچه‌ها به گریه بیفتند و بگویند: خدایا بسه دیگه! اما آقای سیاهپور گفت: هرچه محمد درباره امتحان بگوید من قبول می‌کنم! محمد هم گفت: امتحان بگیرید! و مورد اعتراض و هو شدن قرار گرفت. پس از ریاضی همه از کلاس بیرون زدند و برای یک روز دیگر رفتند تا فردا! از طرف وزیر فرهنگ @hekmathighschool
به نام خدا ساعت ۷:۲۵ دقیقه وارد حیاط مدرسه شدم.همینطور که داشتم راه میرفتم و فکر میکردم یکدفعه عباس پنجره را زد و من فکر کردم میخواهد مرا بترساند ولی منظورش این نبود(در ادامه میفهمید منظورش چه بود😂) وقتی کفش هایم را داشتم در جا کفشی میگذاشتم عباس با سرعت بنز آمد و گفت: محمد محمد هه هه رضا سیبیلش را زد. من تو شوک افتادم و فکر کردم دارد شوخی میکند وقتی وارد کلاس شدم فهمیدم شوخی نبود😂😂 و همون راهم را برگشتم و به سمت در رفتم ولی بچه من را آوردن در کلاس آنقدر تو شوک بودم که نفهمیدم آقای صدیقی نیامده بود. تصمیم گرفتیم که بدون آقای صدیقی کلاس قرآن را شروع کنیم. از آیه ۲۶ تا ۳۷ سوره احزاب را تفسیر کردیم که وسط جلسه آقای صدیقی به ما اضافه شد.بعد از جلسه قرآن زنگ عربی داشتیم که گروه عمار(اویس،رضا،محمد امین،علی)درس عربی را با ویدئو ارائه دادند(ولی عجب فیلمی ساخت اویس👌) بعد از زنگ عربی صحبت داشتیم میکردیم درباره دیروز که چرا عرفان و صدرا پنجره ها را نبستند و پنکه را خاموش نکردند.و بعد حکمشون این بود که جریمه نقدی بدهند خلاصه بعد از کلی بحث درباره جریمه و اینا سفره را پهن کردیم و یه صبحانه مشتی زدیم تو رگ😋 بعد از صبحانه نوبت میرسه به زنگ تفریح بعضی ها پینگ پنگ بازی میکردن بعضی ها والیبال که توی والیبال آقای قریشی به جمع ما اضافه شد(عجب والیبالی بود🏐) بعد از زنگ تفریح زنگ علوم میخورد و همه به کلاس میروند و آقای نصیری شروع به درس دادن می‌کند بعد از ۷۵ دقیقه زنگ علوم میخورد و همه وضو میگیرند و شروع به نماز خواندن میکنند که حین نماز خواندن آقای ابراهیمی و آقای رنجبر پینگ پنگ بازی میکردن که بعد از نماز اول همه گفتن چرا وسط نماز دارید بازی میکنین و آقای ابراهیمی حرف بچه هارو تایید کرد و بازی را تمام کرد و دوستان نماز دوم را خواندن. بعد از نماز همه هجوم بردیم به سمت حیاط تا فوتبال بازی کنیم. آقای سپاه انگیز به مسئول ورزش(یعنی من😎) گفت بچه ها را گرم کن تا من بیام.منم اول چندتا حرکت کششی رفتم و رفتیم پنج دور، دور میدون مدرسه دویدیم.بعد از دویدن بچه ها را بردم در سالن تا حرکاتی مثل:زیر شکم،دراز نشست بروند بعد تیم کشی کردیم برای مسابقه 🥇تیم اول:رضا،محمدمهدی،ابولفضل 🥈تیم دوم:اویس،علی،عرفان 🥉تیم سوم:صدرا،عباس،حسن و بعد از کلی بازی کردن به کلاس رفتیم و آقای صدیقی با ما صحبت کرد. سپس به خانه هایمان رفتیم. پایان 😎 👕 👖 از طرف وزیر ورزش @hekmathighschool
🔹به نام خدا🔹 گزارش کلاسی تاریخ: ۱۴۰۳/۷/۲۵ مثل همیشه کلاس باقرآن آغاز شد. همه هر آیه مربوط به خودشان راخواندند وتفسیر کردنند. همین طور که داشتیم قرآن می‌خواندیم یک دفعه آقای فرهادی معلم زبان سر رسید و وارد کلاس شهید چمران شد. ما همه سریع وسایل هایمان را جمع کردیم وسر جایمان نشستیم. آقای فرهادی شروع کرد به درس دادن تا ساعت ۹:۱۵ بعد این که آقای فرهادی رفت ما سفره را پهن کردیم و مسئول امور خارجه برای ما چایی آورد و بچه ها شروع کردند به خوردن غذا های خودشان. بعد غذا خوردن سفره راجمع کردیم. مسئول ورزش دلش بازی فکری می خواست و رئیس مجلس هم بازی فکری آورده بود. بعضی از بچه ها شروع کردن به بازی تا معلم فارسی برسد. وقتی که معلم فارسی آقای مهدی پور رسید همه سریع بازی را ول کردند ورفتن سر کلاس. کلاس شروع نشده آقای صدیقی رئیس مجلس و مسئول کتاب خانه را احضار کرد. آقای مهدی پور از این که این دو مسئول نبودند ناراحت شد و گفت: (( من باید دوباره این درس را توضیح دهم). ما داشتیم از درس پاره می شدیم که یک دفه یک فرشته آمد وگفت کلاس تمام شد. من که داشتم از خوشحالی پرواز می‌کردم ولی بچه های دیگر را نمی‌دانم. بعد چند دقیقه بازی و استراحت دوباره زنگ نگارش خورد وبچه ها مجدد وارد کلاس شدند. همه بچه ها انشاء های خودشان را خواندند. کلاس با سختی پایان یافت و بچه ها سریع از کلاس خارج شدند. مسئول امور خارجه لیست گرفت و رفت از بازار چه مدرسه برای بچه ها وسایلی که می خواستند بگیرد، ولی همه غذا ها به اندازه نبود وبه آقای قاضی چيزی نرسید. همه بچه هابه او تعارف کردند ولی او چیزی نخورد. بعد میان وعده بچه ها شروع کردیم به نماز خواندن. بعد نماز آقای سیاه پور از راه رسید و به ما درس ریاضی داد. وقتی که کلاس ریاضی تمام شد همه بچه ها میز های خودشان را سر جاش قرار می دادند. واز مدرسه خارج شدن. [[نویسنده : مسئول معارف]] @hekmathighschool
تقریباً ساعت پنج دقیقه به هفت بود که بیدار شدم ، سریع دست و صورتم رو شستم لباس هام رو پوشیدم و به یه نگاه به ساعت کردم از تعجب!!! 😳... ساعت ۷:۱۰ بود که راه افتادیم از ترافیکی که معلوم بود باز هم مجبور بودم جریمه نقدی ای رو به مدرسه بدم . رسیدم مدرسه ساعت ۷:۳۶ بود هنوز کلاس قرآن رو شروع نکرده بودن😯 ، وقتی من وارد کلاس شدم رفتم کیفم رو روی صندلی گذاشتم و میزم رو برداشتم گذاشتم پایین چون کلاس قرآن داشت شروع میشد خلاصه کلاس قرآن شروع شد و همه پایین نوشته بودیم ، اولین کسی که باید میخوند من بودم و خوب خوندم اما متاسفانه من تفسیر نکرده بودم و آقای صدیقی من رو جریمه کرد اما ایندفعه فرق داشت من باید ۳۰ آیه رو بخونم و تفسیر کنم🤯😫...ولی آقای صدیقی به من رحم کرد و ۳۰ آیه رو به ۱۵ آیه تغییر داد 😮‍💨. همه ی بچه ها آیه هاشون رو خوندند بعد از کلاس قرآن همه به سمت سالون شورش بردیم و کسایی که میخواستند والیبال بازی کنند رفتند توپ برداشتند و من و دو تا از دوستام رفیم تا پینگ پنگ بازی کنیم . تقریباً داشتیم ۱ ساعت بازی میکردیم و فکر کنم اون روز بهترین روزمون بود ، بعد از بازی رفتیم داخل کلاس تا استراحت کنیم بعد از یکم استراحت کسایی که نجوم کار میکردند رفتیم تو اون سالون و بقیه بچه ها نشستند به مطالعه کردن یا تکلیف انجام دادن ، نجوم خیلی جذاب بود ، حدود ۱۵ ۲۰ دقیقه ما نجوم کار کردیم و رفتیم داخل کلاس تا آقای صدیقی به ما نرم‌افزار ستاره شناسی رو نشون بده ، نرم‌افزارش خیلی باحال و جذاب بود و همه مغز شون منفجر شد 🤯 . بعد از کلاس نجوم مسئول نظافت سفره رو پهن کرد تا ما میان وعدمون رو بخوریم ، بعد از اینکه میان وعدمون رو خوردیم دوباره رفتیم تا اذان ظهر بازی کنیم بعد از اینکه بازی کردیم وضو گرفتیم تا نماز بخونیم ، بعد از اینکه نماز خوندیم رفتیم داخل کلاس نشستیم تا جکر بازی کنیم ، همه سرحال شدیم و لذت بردیم که تا استاد مهارت‌های زندگی بیاد ، همه دعا می‌کردیم که نیاد ولی اومد😢. همه دوست داشتیم کلاسش زود تموم بشه اما یک دقیقه‌اش به اندازه یک ساعت بود 😕 خلاصه یک دقیقه مونده بود به ۲ همه منتظر بودیم تا دو شه تا از کلاس فرار کنیم😁، کلاس بالاخره تموم شد و من از آقای صدیقی خداحافظی کردم و به بیرون مدرسه رفتم اما نه کامل اول یادم افتاد برم دنبال برادرم😅 بعد برم بیرون و سوار ماشین بشم. با تشکر، از طرف نمایندگان مجلس (ع.ر) @hekmathighschool
گزارش شنبه ۲۸ مهر آزمایشگاه پایه هشتم وارد آزمایشگاه شدن و آزمایشهای درسی و غیر درسی براشون انجام شد.درآخر هم برای یه آزمایش هیجان انگیز حیاط رفتیم🤩 @hekmathighschool
به نام خدا مثل همیشه ما وارد کلاس شدیم و قرآن را شروع کردیم. بعد قرآن معلم زبان سر رسید و همه بچه ها رفتند سرجایشان. معلم قرار بود امتحان بگیرد. بعضی از بچه ها به سالن رفتند. بعد امتحان مسئول سفره سفره را پهن کرد و بچه ها شروع کردن به خوردن غذا های خودشان‌‌‌‌. بعد غذا معلم تفکر آماده بود که به ما درس بدهد. معلم به هر گروه گفت هر گروه دباره این سؤال بحث کنند. بچه ها کرد هم شدند وباهم بحث کردن وجواب خودشان را ارائه دادند. بعد تفکر یک فرد بسیار خوب گفت بروید به بازی اما با اجازه مسئول ورزش. مسئول ورزش قبول کرد. بعضی ها رفتند والیبال و بعضی ها هم رفتند به بازی پینگ‌پنگ. بعد کلی بازی نماینده مجلس ارائه داشت. هر کار کرد لپتاپ او به تلوزیون وصل نشد. وارائه او کنسل شد. گروه حزب‌الله درس علوم را شروع کرد به توضیح دادن. بعد کمی توضیح و ویدئو رفتیم آزمایش گاه و آزمایش هارا انجام دادیم. بعد رفتن در کلاس معلم ..... شروع کرد به یک صحبت‌ کوتاه . بعد صحبت‌ همه بچه به خانه خودشان رفتند. نویسنده: وزیر معارف @hekmathighschool
من وقتی به مدرسه رسیدم، متوجه شدم بچه‌ها نشسته‌اند و با یکدیگر دیگر حرف می‌زدند. آن‌ها رضا و علی بودند تا اینکه ساعت ۷:۳۰ شد و آقای صدیقی گفت: قرآن را بخوانید. قرآن را خواندیم و منتظر شدیم تا معلم کلاس اجتماعی بیاید. او کمی دیر آمد و رفت. و بعد عباس و حسن سفره گذاشتند. بچه‌ها غذاهای‌شان را خوردند و در زنگ تفریح باهم دیگر حرف زدند و بازی کردند. که ناگهان آقای صدیقی گفت : برین کلاس کاروفناوری، آقای نریمانی آمد. در کلاس فیلمی درباره پایتون دیدیم و وقتی کلاس تمام شد، بچه‌ها دوباره بازی کردند، از پینگ‌پنگ تا والیبال. که آقای صدیقی گفت: برین مطالعه کنید که وسط مطالعه آقای صدیقی گفت: ریاضی بخونین و بعد این حرف همه دست به ریاضی شدند بچه ها نشسته بودند تا زنگ بخورد دو دقیقه مانده بود که زنگ خورد بعضی بچه ها پینگ پنگ و بقیه والیبال که خیلی خوش می‌گذرد و رفتیم کلاس ریاضی وبعد کلاس ریاضی همه رفتیم خانه هایمان . از طرف یکی از اعضای مجلس @hekmathighschool
من رسیدم مدرسه دیدم آقای صدیقی با بچه ها حرف میزنه که ساعت ۷:۳۰ شد ما شروع کردیم به قرآن خواندن و چند تا از بچه ها خواند که آقای صدیقی گفت: اگر می توانید این کسر ها را رمز گشایی کنید ولی ما گفتیم چجوری؟ آقای صدیقی به ما راهنمایی کرد اما نتوانستیم رمز گشایی کنیم و آخر خود آقای صدیقی به ما گفت معنی این کسر ها چیست. بعد قرآن آقای صدیقی گفت: برید در گروه‌هایی که دارید و تمرین های درس یک را باهم دیگر حل کنید .ما که در حال انجام بودیم همه بعد ده یا بیست دقیقه گروه ها گفتند: ما انجام دادیم. وزیر بهداشت گفت: سفره را بگذارید، بچه ها هم نشستن و غذا های خود را خوردند و بچه های نظافت جمع کردند و توی سالن واليبال یا پینگ پنگ بازی می‌کردند که ناگهان آقای صدیقی گفت: برین کلاس با هاتون حرف دارم، شما ها امروز ورزش محروم می‌شوید چون وزیر ها خیلی بی‌نظم هستن و زنگ ورزش رئیس جمهور و وزرا جلسه میزارند و مشکلات وزرا را حل می کند. که آقای نصیری آمد،بچه ها که سر جا هایشان نشسته بودند کتاب علوم را در آوردند و آقای نصیری به کسایی که تحقیق داده بود گفت بیایند ارائه بدند و بعد ارائه دادن من از شما که هفته پیش گفته بودم پرسش میکنم . بعد کلاس علوم باز بچه های نظافت سفره را گذاشتن و بچه ها غذا را بخورند و دوباره جمع کردند و ما رفتیم برای نماز که اویس امام جماعت و حسن مکبر بود وقتی نماز خواند ما تمام شد که آقای صدیقی گفت: رئیس جمهور با وزرا بروند توی اتاق من و جلسه را برگزار کنند و بچه های مجلس قوانین بیشتری وضع کنید که من با قاضی و دادستان جلسه دارم که بعد از اینکه جلسه ام تمام شد میام حرف های شما را می‌شنوم و وقتی آقای صدیقی آمد حرف ما را گوش داد و چند تا از بچه ها رفتند ما والیبال بازی کردیم که تصمیم گرفتیم خانه . فضیلت امام علی (ع) شجاعت و استواری حضرت مولا امام علی علیه السلام در جنگ‌ها چنان بود که هر گاه مشرکان و کافران ایشان را در جنگ می‌دیدند، به همدیگر وصیت می‌کردند؛ مثل این که مرگ را با چشم خود دیده باشند. یکی از اعضای مجلس @hekmathighschool
سلام...اومدیم با گزارشی دیگه...(حقیقتش هیچی یادم نمیاد😂)خب به زور ساعت 7:01 دقیقه بلند شدم (بخاطر آلارم) بعد با داداشم اومدیم مدرسه آهنگی که داشت تو ذهنم پخش میشد این بود(Feel it) از d4vd خب رسیدیم آقای صدیقی داشت با بچه ها در مورد یه چیزی با بچه ها صحبت میکرد رفتیم داخل تا اومدم استاد گفت:(قراااااااااااااااااان رو بگیرین بیاین آیه هارو بخونین!)... واکنش من:( بزار برسیم بعد چشم! ) قران خوندیم و باز هم به من نرسید...بعد سر زنگ کارگاه و هنر رفتیم 5 میز 60 کیلویی رو بلند کردیم (به همراه کمک بزرگ محمد مهدی رودگر) بعد همه خسته و کوفته اومدیم تو کلاس. داشتیم می مردیم که صدرا نجاتمون داد با شربت آلبالو خنک (ممد که کاملا ریست شد 😂 ) بعد با خبر اینکه آقای صلواتی دیر تر میاد ( ممد دوباره ریست شد🤣) همه خوشحال شدیم چون خسته بودیم. شد کلاس آقای صلواتی من که هیچی از اون کلاس یادم نمیاد خب خدافظ از طرف دادستان @hekmathighschool
🧿مَنْ نَظَرَ فى عَیْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ🧿 🧿آن که در عیب خود نظر کند از نظر در عیب دیگران بازماند.🧿 امروز 2 آبان در مدرسه چه گذشت؟ ساعت 7:30 بود اومدم مدرسه بچه ها داشتن برنامه ریزی میکردن برای شباهم فردا که:(چه دعا هایی بخونیم،کی اونارو بخونیم،و...). 📖قرآن یکی از کتاب های آسمانی📖 بچه هایی که آیات رو نخوندن رو خوندن که استاد با تعجب وارد کلاس شد گفت:(شما کی قرآن خوندین؟) گفتیم :(همین چند لحظه پیش) استاد با صورتی با تعجب نشست.🇬🇧زنگ زبان 🇺🇸 آقای فرهادی نمرات رو خوند و بعد شروع کرد به گفتن نکات مهم از درس 2 (Am/Is/Are) و (Do/Does) کلا رفت سراغ Yes/No question . 🇮🇷زنگ فارسی🇮🇷اول ما شعر صورتگر ماهر رو دوباره روخوانی کردیم روانخوانی جوانه و سنگ که تموم شد استاد دو مورد آرایه تشبیه به ما گفت. بعد در بین زنگ فارسی و نگارش، با آقای صدیقی و بچه ها آنقدر با توپ بازی کردیم که خیلی حال داد. بعدش از بوفه خوراکی خریدیم و رفتیم واسه نگارش (یا همون انشا) اولش که بچه هایی که انشا هاشونو نخوندن،خوندن. استاد در مورد تنوین به ما گفت. تصویر نویسی کردیم قبل از زنگ ریاضی آقای صدیقی در مورد یه بازیی به ما گفت که اونو در شباهم بازی کنیم. رسیدیم به 📏زنگ ریاضی📐 استاد از ما امتحان گرفت و چه امتحان سختی۸ خب.. تموم شد...مثل اینکه...خداحافظ گزارش 2 فضیلتی دیگر از امام علی: هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال. دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستی که اندازه نگاه نداشت و دشمنی که بغض مرا در دل کاشت. از طرف دادستان @hekmathighschool
به نام خدا گزارش روز امروز : سه شنبه ۶ آبان ۱۴۰۳ صبح با صدای زنگ کوک ساعت مچیم از خواب بیدار شدم و با آخرین سرعت نتیجه الکلاسیکو را چک کردم و دیدم بعله رئال ۴ بر ۰ باخته و بارسا کولاک کرده با خوندن خبر خواب از چشمام پرید بعد از صبحانه لباس پوشیدم و حوالی ساعت ۷ راه افتادم وارد کلاس شدیم و فرج زاده را دیدیم که نشسته و اجتماعی میخواند عباس هم همزمان رسید و همگی سر کلاس نشستیم بعد از چند دقیقه آقای صدیقی کیف به دوش وارد کلاس شد و بعد از خوش بش و پخش همیشگی زیارت عاشورا به تلاوت قرآن پرداختیم امروز آیه ۱۶ تا ۱۹ سوره سبا خوانده شد و قرار شد ادامه را فردا بخوانیم ساعت از ۸ گذشته بود که معلم اجتماعی آقای محمدزاده رسید و بعد خوش بش سوال های امتحان را گفت و ما در برگه کوچکی وارد کردیم و مشغول حل آن شدیم بعد از آن هم نصف درس ۵ را خواندیم خدایشش خیلی جلوییم . بعد از اجتماعی همگی سر سفره صبحانه خوردیم و آقای نریمانی با ۱۰ دقیقه تاخیر رسید و مشغول دیدن فیلم های پایتون شدیم که اگر یکم ادامه میافت کل کلاس را باید با سطل آب یخ بیدار می کردند خلاصه بعد از کلاس برخی در کلاس بودند و بعضی ها هم پینگ پنگ بازی می کردند کتابخوانی با تاخیر شروع شد هرکی مشغول خواندن کتاب خودش بود ساعت ۱۲ بود که علی اذان را گفت و محمدحسن نماز را خواند بعد از نماز همراه با صرف میان وعده ایده هایی هم برای سفر مشهد دادیم و قرار شد برنامش رو امسال بچینیم پس مشغول حساب و کتاب شدیم تا اینکه آقای سیاهپور با انبوهی برگه از راه رسید و بعد از تصحیح نمره ها را گفت و برگه را به ما تحویل داد بعد هم مقدمه ای از فصل جدید گفت و بعدش هم معلوم است دیگر در باران سیل آسای آمل مدرسه را به مقصد خانه ترک کردیم ..... از طرف رئیس مجلس پایان @hekmathighschool
💠به نام خداوند جان و خرد💠 تاریخ:1403/08/07🗓 سلام من و علی امروز حدود ساعت 7:15 به مدرسه رسیدیم. آقای صدیقی مثل همیشه زیارت عاشورا را پخش می کرد.بعد از آن هم دعای تعجیل امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). سپس قرآن رو شروع کردیم محمدحسن نیامد و و جایش من قرآن را خواندم تفسیرش را هم آقای صدیقی کرد. بعد از آن عباس خواند.که یکدفعه دیدیم محمدحسن آمد،دوباره آیه خوانده اما با صدایی دیگر بعد از او هم به نوبت حسن،ابوالفضل و صدرا خواندند و زنگ قرآن به پایان رسید.بعد از زنگ قرآن عربی را شروع کردیم هرکسی در گروه خودش باید کامات درس دوم را تمرین و حفظ می کرد.گروه ما یعنی عمار که متاسفانه بدون حضور اویس و محمدامین یا بهتر همان 2نفر کمتر از گروه های دیگر کارش را شروع و به پایان رساند. سپس نوبت به صبحانه رسید عباس و حسن سفره را گذاشتند و صدرا هم چایی را آورد. بقیه شروع به خوردن کردند.بعد از صبحانه آقای صدیقی کمی صحبت کرد و به بالا رفت تا به جلسه برسد. ما هم علوم را مرور کردیم (در این بینابین هم بچه ها در مورد دو تیم بزرگ اسپانیا صحبت کردند.)بعد از 1ساعت مرور و خواندن علوم صدرا برای کسانی سیب زمینی می خواستند از بالا خرید و آورد و نوش جان شد. آقای نصیری هم آمد و با تک سوال سیستم عصبی را توضیح دهید امتحان را به پایان رساند.البته آخرای کلاس با توضیح سیستم عصبی حسابی پوستمان را کند. بعد از زنگ علوم به نماز رفتیم نماز را من خواندم. پس از پایان نماز بعضی ها والیبال بعضی ها فوتبال و بعضی ها پینگ پونگ زدند تا زنگ ورزش شروع شود. بعد از زنگ تفریح به سالن کوچک ورزش رفتیم و تمرینات سختی را محمد به دستور آقای سپاه انگیز به ما داد.بهترین ها هم از نظر محمد من بودم و کمی عرفان. بعد از تمرین محمدحسن و حسن رفتند پینگ پونگ و ایلیا هم به خانه رفت.افرادی هم که مانده بودند به همراه آقای لاسمی به فوتبال پرداختند. من،محمد،عرفان و ابوالفشل یک تیم و آقای لاسمی،علی،عباس و صدرا هم یک تیم را تشکیل دادند. بازی با برد9بر6 تیم ما و تماشاگری معلم ورزش به پایان رسید.به کلاس آمدیم و کم کم بچه ها به خانه رفتند تا آخرین نفر من و علی بدون اویس به همراه ... به خانه رسیدیم. از طرف رییس جمهور پایان @hekmathighschool
وقتی بیدار شدم ساعت 6:30 بود . دست و صورتم رو شستم و صبحانه ام امده کردم ، تقریبن ساعت 7:10 بود که وارد مدرسه شدم و خدارو شکر امروز جریمه نشدم 😅من اولین نفری بودم که وارد مدرسه شدم ولی اقای صدیقی از من زود تر اومده بود. 😁 کلاس قرآن شروع شد و ما میز هامون رو اوردیم پایین ، اقای صدیقی گفت چون اکثر بچه ها نیستند سوره واقعه رو بخونیم و هر کدوممون 15 ایه ! باید میخوندیم که خوندیم 😐 بعد از قران نوبت زنگ کار وتمرین رسید و اول از همه اقای صدیقی اومد تا نرم افزار موسیقی رو ارائه بده که خیلی جذاب بود . بعد از کمی استراحت باید تکالیفمون انجام میدادیم ، اونهایی که انجام داده بودند میتونستند مطالعه کنند بعد از زنگ کارتمرین رفتیم تا بازی کنیم اقای صدیقی چون مریض بود رفت تا بقیه مریض نشند. ما تا زنگ مهارت و زندگی داشتیم بازی میکردیم . ساعت ده و خورده ای بود که بچه ها به من گفتند که برم تا از بوفه براشون خرید کنم چون امروز وزیر امور خارجه نبود 😁 بعد از خوردن غذا دوباره رفتیم سر وقت بازی تا اقای صلواتی ، الا هم صل الا ....😂 بیاد. وقتی اقای صلواتی اومد ما وسایل بازی رو جمع کردیم و رفتیم سر کلاس درمورد موضات خوبی بحث کردیم. زنگ خونه خورد و ما وسایلمون رو جمع کردیم رفتیم ولی به جزء من یکی دیگه که پینگ پنگ بازی کردیم و اخر از همه من رفتم. از طرف یکی از نمایندگان مجلس خداحافظ👋 @hekmathighschool