دسته روی شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرزندان عزیزمان در مدرسه.
#دسته_روی
#فاطمیه
#بخش_دوم
@mostafaschool
@hekmathighschool
مراسم شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرزندان عزیزمان در مدرسه.
#مراسم
#فاطمیه
@mostafaschool
@hekmathighschool
#نذری و تبرک شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرزندان عزیزمان در مدرسه با مشارکت فعال همگامان عزیز.
پس از فراخوان مشارکت همگامان عزیز، نذورات جمع آوری شده در قالب ایستگاه صلواتی و پذیرایی در مدرسه و بسته نذری ویژه فرزندان، بسته بندی و توزیع گردید.
#نذورات
#ایستگاه_صلواتی
#فاطمیه
@mostafaschool
@hekmathighschool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ دردناکترین جمله خطبه حضرت فاطمه زهرا(س)
«آیا به زعم شما من مسلمان نیستم؟!»
#آیت_الله_جوادی_آملی
#روضه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#جان_کلام ۳۰۰
@mostafaschool
@hekmathighschool
1c4e440f-4cc6-4a85-83a2-5e1ac60cc210.mp3
3.28M
#فاطمیه
💿 بهار خونه ما
🎤 #مهدی_رسولی
#مداحی
هوای این خونه مثل زمستونه
پای به پای چشمات سجادت
گریونه گریونه
@mostafaschool
@hekmathighschool
a10c78d5-8b4a-4e1a-9565-a670d8b6ec17.mp3
3.4M
#فاطمیه
#محمود_کریمی
#مداحی
پر تب و تابه دل بیقرارم
اگه تو بری زهراجان کسی رو ندارم
@mostafaschool
@hekmathighschool
#نذری و تبرک شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرزندان عزیزمان در مدرسه با مشارکت فعال همگامان عزیز.
پس از فراخوان مشارکت همگامان عزیز، نذورات جمع آوری شده در قالب ایستگاه صلواتی و پذیرایی در مدرسه و بسته نذری ویژه فرزندان، بسته بندی و توزیع گردید.
#نذورات
#ایستگاه_صلواتی
#فاطمیه
#بخش_دوم
@mostafaschool
@hekmathighschool
38.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#علامه_حسن_زاده_آملی
#فاطمیه
روضه حضرت وصیّ، امام علی(ع) در توضیح خطبه 202 نهج البلاغه
🔹دوم شهریورماه 1380 شمسی/ 5 ج. الثانی 1422
#جان_کلام ۳۰۱
@mostafaschool
@hekmathighschool
«بسم الله رحمن و رحیم»
گزارش روز🔷
صبح ساعت 7:40 بود که وارد کلاس شدم و بچه تازه میخواستند زیارت عاشورا بخونند ، من هم وسایلمو گذاشتمو به جمعشون وارد شدم .
بعد از زیارت عاشورا ، قرآن هارو باز کردیم و شروع به تلاوت آن کردیم ؛ بعد از تلاوت چند سوره اقای فرهادی که معلم زبان ما بود اومد و شروع به پخش نمرات امتحان زبان کرد . بعد پخش کرد برگه ها رفتیم سراغ درس انگلیسی .
بعد از تمام شدن کلاس انگلیسی ، بچه ها سفره رو پهن کردن تا صبحانمون رو بخوریم. اقای مهدی پور معلم ادبیات و نگارشمون اومد و همین اول کاری که بچه ها هنوز روی صندلیاشون ننشسته بودنند شروع به درس دادن کردند.😐😄
چون ساعت 11:30 باید به دسته روی میرفتیم کلاس اقای مهدی پور 11:10 تموم شد . ساعت 11:30 رفتیمم دسته روی بعدش
به مراسم حضرت فاطمه (السلام الله علیه) که بالا داشت برگزار می شد رفتیم و پس از مراسم بهمون نذری دادن. بعد نذری خوردن آقای سیاهپور معلم ریاضی با کمی تاخیر اما درسی شیرین اومدند و شروع به درس دادن کردن . پس از اتمام درس وسایل مون رو جمع کردیم و روانه خونه هامون شدیم.😇
فضیلتی از آقا امیرالمومنین :
حسین بن علی علیه السلام فرمود:
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در زمین بی آب و علفی، کبکی را مشاهده فرمود. به او فرمود: ای کبک! از چه زمانی در این بیابان هستی و از کجا غذا و آب می آوری؟ پاسخ داد: ای امیرالمؤمنین! من از صد سال پیش در این بیابان هستم. هرگاه گرسنه می شوم، بر شما صلوات می فرستم و سیر می شوم، و هرگاه تشنه شدم، بر کسانی که به شما ستم کردند، لعنت می کنم و سیراب می گردم.
از طرف وزیر ورزش
#گزارش_روز
#هشتمی_ها
@hekmathighschool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تیره_و_تار
🏷 این زمین بر من تیره و تار شد!
#فاطمیه
#آیت_الله_حسینی_تهرانی
@mostafaschool
@hekmathighschool
مراسم استقبال از #شهید گمنام.
امروز شنبه و در ساعت ۹ صبح فرزندان #متوسطه اول و پایه های بالای مدرسه میزبان شهید گمنام در مدرسه بودند.
فرزندان عزیزمان همچون نگینی این شهید ۲۳ ساله که در #مهران و عملیات #والفجر ۳ به فیض شهادت رسیده بود را در برگرفتن و پس از #مداحی و #سینه_زنی کوتاه او را بدرقه کردند.
قطعا #نورانیت همراه این شهید عزیز مجموعه مدرسه را دربرخواهد گرفت و چراغ راهی است برای مسیر پرمخاطره پیش رو.
#شهید_گمنام
#نور
@mostafaschool
@hekmathighachool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ چرا فرزندم سریع از حرفهام عصبانی میشه؟
#تربیت_فرزند
#دکتر_شاهین_فرهنگ
#جان_کلام ۳۰۲
@mostafaschool
@hekmathighschool
🔴 زرنگها در مقابل الباقی در میدان یک همسان سازی کور!
🔸ارزیابی ماشینی، فقط بر اساس یک سنجش نظری و یک بعدی انجام می شود.
🔸در میدان ارزیابی ماشینی، کودکانی که، توانمندیهائی بهتری در ابعاد قابل سنجش نظری مذکور دارند، با هوش، با استعداد و زرنگ،
🔸و کودکانی که توانمندیهائی در ابعاد دیگری دارند که در این نظام ارزیابی ماشینی نمی توانند خودشان را به خوبی نشان دهند، برچسب کم هوش، کودن، کم استعداد، ضعیف و تنبل را بر پیشانی خود تحمل می کنند.
🔸فاجعه از آنجا مضاعف می شود که این بچه ها را در یک رتبه بندی یک بعدی، بر حسب ارزیابی ماشینی مذکور ردیف می کنند،
🔸و رتبه های برتر را به عنوان نورچشمی، و سوگلی در همه جا بر صدر می نشانند، و الباقی را به عنوان "الباقی" کنار می زنند.
🔸در نظام شاگرد اولی، یک نفر به عنوان شاگرد اول تحسین شده، و الباقی به صورت غیر مستقیم تحقیر می شوند.
🔸اینکه آن "الباقی" هم چقدر در ابعاد دیگر هنری، فنی، کسب و کار، ایفای نقشهای اجتماعی، اخلاقی، ادبی، مهارتی و .... توانمندند، برای این نظام ارزشیابی و رتبه بندی اهمیت ندارد.
#اردوان_مجیدی، #نظام_شاگرد_اولی #ارزیابی_ماشینی
@mostafaschool
@hekmathighschool
«بهنامخدا»
💯 در شباهم سوم آبان ماه ۱۴۰۳ چه گذشت؟
#گزارش
با باز شدن در مدرسه، حسن وارد شد و با وسایل خواب پر و پیموناش در زیر باران انبوه قدم میزد. هنوز عرق اویس و حسن خشک نشده بود که بچهها از راه رسیدند. آقای صدیقی، به همراه محمد و محمدامین، با وسایل شباهم، از مرغ گرفته تا چیپس و پفک وارد شدند.
همه از خستگی تمام وسایل را همانجا کنار پله گذاشتند و روی زمین ولو شدند. قطرات ریز و درخشان باران روی موهای بلند و مشکی محمد، به خوبی دیده میشد. بعد از چند دقیقه، علی، رضا و عباس هم آمدند و همانجا در کنار پله پیش بچهها نشستند.
علی رو به محمد گفت: «چرا فکر میکنم روی موهایت یه چیزهای درخشانی هست؟» محمد زد توی سرش و گفت: «تقدسی... کورعلی! آبهای باران هست. فکرکنم تقدسی عینک زد کورتر شد.» و بعد برای علی شکلک در آورد....
محمدحسن و صدرا هم پس از دقایقی آمدند و جمع بچهها جمع شد. از همان اول کار آغاز شد و گروه آشپزی، متشکل از علی، رضا، محمدامین، اویس و آقای صدیقی به آشپزخانه نقلی و کوچک رفتند. البته محمد هم به عنوان فیلمبردار، این گروه را همراهی کرد. همه آستینهایشان را بالا زدند و با یک رخصت از آقای صدیقی به پیکار با مرغ بوگندو رفتند. رضا و اویس که مسئول شستشوی مرغ بودند، آنقدر فیس و افادهای با این قضیه برخورد کردند، که محمد لقب لوسعلی را به آنها داد. البته جنگ و جدل و کری بین رضا و محمد به همینجا ختم نشد و راه طول و درازی داشت. در حین شستشوی مرغ، آقای صدیقی و علی مشغول خرد کردن پیاز و فلفل دلمهای شدند و با چشمانی گریان، به سوالات محمد جواب میدادند.
خب شاید بپرسید پس بقیه بچهها کجایند؟ خب معلوم است دیگر، مشغول بازی و سانتر توپ از روی نقطه کرنر نیوکمپ به محوطه جریمه سانتیاگو برنابئو هستند.
بقیه این روایت را در بخش دوم دنبال کنید...
#شباهم
#گزارش
#هشتمی_ها
#بخش_اول
@hekmathighschool
«بهنامخدا»
💯 در شباهم سوم آبان ماه ۱۴۰۳ چه گذشت؟
#گزارش
اما دوباره به آشپزخانه برمیگردیم و ادامه فرآیند مزهدار کردن مرغ میپردازیم. پس از ترکیب فلفل و پیاز و ریختن زعفرانی که محمدحسن آورده بود، بخش بزرگی از کار جلو رفت، اما هنوز یک بخش مهماش مانده بود، زدن سس مخصوص جوجه کباب که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد دروناش بود. شاید طعم اولیهاش جالب نبود اما جوجه کباب را خیلی خوشبو و خوشعطر کرده بود. ظرف مرغهای مزهدار شده را در یخچال گذاشتند و به پایین رفتند و آماده برای نماز شدند.
اویس اذان را گفت و رضا، پیشنماز شد و نماز مغرب را خواند. در بین دو نماز رضا یک حدیث از پیامبر (ص) نقل کرد که درباره ارزش بالای فضیلتهای امیرالمومنین بود. [بیشتر بخوانید...] پس از نماز اول، نماز دوم را هم خواندیم و وزیر معارف اسلامی، حسن، کتابدعاها را پخش کرد و بچهها مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. پس از قرائت زیارت عاشورا، طبق برنامهریزیها، وقت، وقتِ بازی بود!
گروه اویس، رفتند در منطقه خودشان و گروه آقای صدیقی هم رفتند در مرز خودشان! گروه اویس موظف بود تا پرچمی را که گروه آقای صدیقی، پنهان کرده بود را پیدا کند و مواظب باشد تا توپی به اعضای گروه نخورد و یاراناش کشته نشود. بازی آغاز شد و در همان اول با یک مصدومی، بازی متوقف شد. دوباره بازی آغاز شد و پس از چند دقیقه دوباره محمدامین مصدوم شد و طبق گفته آقای صدیقی، بخاطر خطرناک بودن این بازی، کلا این بازی ممنوع شد!
گروه آشپزی دوباره به آشپزخانه رفتند و مرغهای جوجه کبابی را، سیخ زدند. رضا، اویس و علی، سیخها را بردند پای منقل داغ و آنها را به محمدامین و آقای صدیقی سپردند. اما در این میان، اوضاع بد سیخها، داد محمدامین و آقای صدیقی را در آورد. گروه آشپزی کنار منقل گرم، در زیر باران کباب میپختند و بقیه بچهها در سالن، مشغول بازیهای مختلف بودند.
در این میان گربهای آمد و با یک میو، چند تکه گوشت لذیذ را صاحب شد. رضا و اویس و محمد هم دوری به اطراف زدند و اتاقک نگهبان دانشگاه را دید زدند. پس از اتمام کار کباب، محمدامین یک کیلو سیبزمینی را انداخت توی منقل و آنها را با ذغالهای سرخ و سوزان تنها شد. مسئولان نظافت سفره را پهن کردند و غذاها را در سراسر سفره پخش کردند و با زمزمه دعای سفره، لب به غذا زدند. در سفره، همهمهای بود، یکی نان کبابی میخواست، یکی بال! یکی گوجه میخواست، دیگری دوغ! همه با بهبه و چهچه، غذایشان را خوردند و از سنگینی دراز به دراز افتادند،
اما گروه نظافت، در حال تمیز کردن سفره و شستن ظروف بود. بچههای دیگر هم که همان گروه آشپزی بودند، به پینگپنگ بازی کردن تا تخمه خوردن مشغول بودند. برخی هم از خستگی جانی نداشتند. در نهایت پس از گذشت چند دقیقه، بچهها یکی یکی آمدند و با گرفتن توپی مشغول فوتبال شدند.
بقیه این روایت را در بخش سوم دنبال کنید...
#شباهم
#گزارش
#هشتمی_ها
#بخش_دوم
@hekmathighschool