#شهیدهمت در پاسخ به جوسازیهای جریانی مرموز طی عملیات رمضان گفت:
هر کسی که بیشتر برای خدا☝️ کار کند
بیشتر باید فحش بشنود🍃،و شما #پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و میشنوید.👌
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم!🙂
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#روز_پاسدار
#من_یک_سپاهی_هستم❤️
@hemmat_channel
#خاطرات_شهدا 🌷
💠زندگی در وانت
🔰به او گفتم: کار درستی نیست🚫 دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشى، بیا #شهرضا یک خانه🏡 برایت بخرم.
🔰گفت: نه، حرف این چیزها را نزن⛔️، دنیا هیچ ارزشی #ندارد. شما هم غصه مرا نخور، خانه ی من #عقب ماشینم 🚘است، باور نمی کنی بیا ببین.
🔰همراهش رفتم در عقب #ماشین را باز کرد؛ 🔹سه تا کاسه، 🔸سه تا بشقاب،🔹 یک سفره پلاستیکی، 🔸دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر.
🔰گفت: این هم #خانه!! دنیـ🌍ـا را گذاشته ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای #خانه دارها....
راوی: مادر سردار شهید
#شهید_محمدابراهيم_همت
@hemmat_channel ❣
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘ این قسمت دشت هاے سوختہ فصل دوم قسمت 6⃣5⃣ دزفول؟
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
این قسمت دشت های سوخته
فصل دوم
قسمت 7⃣5⃣
ژیلا چند روزی را دور از ابراهیم در خانه ی عمویش زندگی کرد با او گرم و مهربان بودند.😥😥
با این همه اما دلش نمی خواست که سربار زندگی دیگران باشد.به ویژه این که عمو و زن عمو پس از سال ها انتظار تازه صاحب فرزندی
برای خود شده بودند و دلشان
می خواست بیشتر سرگرم او باشند تا چیز دیگری.😞😞
زندگی آن ها آرام تر و به دور ازهیاهو بودو ژیلا نمی خواست که در این حوض آرام ریگی حتی بیفتد و خطی بر این آرامش بیندازد.😔😔
پس وقتی ابراهیم از منطقه برگشت و با لب خندان به ژیلا سلام کرد و مهدی را در بغل گرفت و سربه سر همسرش گذاشت،اخم های ژیلا از هم بازنشد😥😥😔
ابراهیم نگران از او پرسید:
چی شده عزیزم؟😥😥
چرا این جوری شده ای؟؟😥
چرا با من اینجور سرسنگین رفتارمی کنی؟؟😥
هان؟😒😒
دلخوری که دیر آمده ام؟😔
خب خیالم از بابت تو و مهدی راحت بود.می دانستم که جای شما خوب و امن است،توی منطقه ام به شدت کار داشتم.😞😞
و نمی توانستم سرم را بخارانم
چه برسد به این که بتوانم پیش شما بیایم.😞😔
خب حواست هست چی دارم
می گویم؟؟😔😔
نمی شد ولله کار داشتم .حالاراستی راستی روزه ی سکوت گرفتی یا با من قهر کرده ای؟؟😥😥
ابراهیم هر چه گفت و هرچه کرد،نتوانست ژیلارا وادار به حرف زدن کند.😥😥
گفت:عمو حرفی ،چیزی بهت گفته؟؟زن عمو؟یا نکنه
بچه ی کوچولوشون،ها؟؟😥😥😔
فایده ای نداشت.ابراهیم هرچه
می گفت،ژیلا نمی شنید .😔😒
می شنیداما نمی خواست جواب بدهد.نمی خواست ابراهیم را برنجاند اما دوست نداشت که
این جا مزاحم زندگی مردم باشد.😥😥
ابراهیم دوباره گفت:خیلی خوب حالاکه می خوای از این جابرویم،می رویم😥😥
اخم های ژیلا از هم بازشد.لبخندزد اما باز هم حرف نزد.😊😑
ابراهیم گفت:می روم یک وانت گیر بیارم .آماده باش برویم.😞😞
و از خانه بیرون رفت.یکی دو ساعت بعد،ابراهیم با یک وانت برگشت.🚶😔🚶
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
ادامه ی این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 این قسمت دشت های سوخته فصل دوم قسمت 7⃣5⃣ ژیلا
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
این قسمت دشت های سوخته
فصل دوم
قسمت 8⃣5⃣
وسایل زندگی شان را که به
اندازه ی نصف کامیون هم نبود ،بارکردند.با عمو زن عمو خداحافظی کردند✋✋
کجا می روید عمو جان؟؟😰😰
ابراهیم گفت:می رویم اندیمشک عمو😒😒
نکنه این جا به حاج خانم بد
می گذشت!😰😰
نه عمو جان نقل این حرفا نیست.اون جا من به بچه ها
نزدیک ترم.خیالم راحت تر است☺️
هر جور راحت ترید،همون کار را بکنید.هر جور صلاح می دانید😞
ابراهیم گفت:پس با اجازه😊
ژیلا هم گفت:عموجان،
زن عموی عزیزم ببخشید اگر مزاحم بودیم😥😥
ای وای دختر این چه حرفی ست که می زنی!تو عزیز دل ما و امانت پاره ی تن ما،حاج ابراهیم بودی.😥
ممنون!خدا خیرتان بدهد😊
خداحافظ!✋
به سلامت!😒
رفتند با حسی قریب و غمبار،شادی و اندوه،رهایی و بی پناهی دل ژیلا را تو أمان در خود فشرده بود.
می رفت و نمی رفت مثل ابر تابستان در تردید مانده بود😰😰
در اوج عملیات ،حاج همت به سمت وانت راه افتاد و همزمان با این که دم در وانت رسید،ابراهیم سنجری را صدا کرد📢📢
ابراهیم سنجری که کنار بچه ها در حال گرفتن عکس یادگاری بودبه سمت وانت دوید.🏃🏃
سوار شد و پرسید:کجا باید برویم؟؟🤔🤔
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه ی این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
این قسمت دشت های سوخته
فصل دوم
قسمت 8⃣5⃣
وسایل زندگی شان را که به
اندازه ی نصف کامیون هم نبود ،بارکردند.با عمو زن عمو خداحافظی کردند✋✋
کجا می روید عمو جان؟؟😰😰
ابراهیم گفت:می رویم اندیمشک عمو😒😒
نکنه این جا به حاج خانم بد
می گذشت!😰😰
نه عمو جان نقل این حرفا نیست.اون جا من به بچه ها
نزدیک ترم.خیالم راحت تر است☺️
هر جور راحت ترید،همون کار را بکنید.هر جور صلاح می دانید😞
ابراهیم گفت:پس با اجازه😊
ژیلا هم گفت:عموجان،
زن عموی عزیزم ببخشید اگر مزاحم بودیم😥😥
ای وای دختر این چه حرفی ست که می زنی!تو عزیز دل ما و امانت پاره ی تن ما،حاج ابراهیم بودی.😥
ممنون!خدا خیرتان بدهد😊
خداحافظ!✋
به سلامت!😒
رفتند با حسی قریب و غمبار،شادی و اندوه،رهایی و بی پناهی دل ژیلا را تو أمان در خود فشرده بود.
می رفت و نمی رفت مثل ابر تابستان در تردید مانده بود😰😰
در اوج عملیات ،حاج همت به سمت وانت راه افتاد و همزمان با این که دم در وانت رسید،ابراهیم سنجری را صدا کرد📢📢
ابراهیم سنجری که کنار بچه ها در حال گرفتن عکس یادگاری بودبه سمت وانت دوید.🏃🏃
سوار شد و پرسید:کجا باید برویم؟؟🤔🤔
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه ی این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 این قسمت دشت های سوخته فصل دوم قسمت 8⃣5⃣ وسایل
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل دوم
قسمت 9⃣5⃣
حاج همت گفت:بازدید از خط😊
این عادت حاج همت بود که همیشه خودش از نزدیک در جریان تمام جزئیات و مشکلات خط حمله و شناسایی،قرار می گرفت😔😔
وانت به طرف خط حرکت کرد.حاج همت به اطراف خیره شد.هنوز کمی بیشتر جلو نرفته بودند که هواپیمایی درست بالایسر وانت آن ها به چشم خورد.😥😥
راننده فوری کنار تخته سنگ بزرگی که در آن جا دید ترمز کرد.😰😰
حاج همت گفت:چرا وایستادی؟؟🤔
ابراهیم سنجری به هواپیما اشاره کرد وگفت:می خواهد ما را هدف قرار دهد و بهتر است برویم پایین پشتاین سنگ قایم شویم😞😞
حاج همت به اشاره گفت:حرکت کن😞😞
راننده دوباره اصرار کرد .حاج همت پرسید:می ترسی؟؟🤔🤔
سنجریگفت:الان است که ما رابزند.ببین چقدرپایین پرواز میکند!😥😥
حاج همت زیر لب گفت:((لا حول و لا قوه الا بالله ))برو ابراهیم.به حرکتت ادامه بده😊😊
ابراهیم سنجری راه افتاد.هواپیما شروع به تیراندازی کرد.حاج همت آرام و مطمئن زیر لب دعا
می خواند.😌😌
راننده از آرامش او تعجب کرد و خودش هم آرام گرفت و به رانندگی خود ادامه داد😌😌😳
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
🌼🌸🍀🌼🌸🍀
🔻توكّل🔻
👈 "توکّل" يعنى كسی رو وكيل قرار دادن.
👌 اگر یه نفر، که نسبتاً قدرت و بُرِشی داره، به ما بگه:
"هر كاری داشتی، من برات انجام میدم"
... اون شب از خوشحالى😊☺️خوابمون نمیبره!
حالا #خدا، با اون همه قدرت و عظمت، به همه ماها فرموده:
👈"من رو به عنوانِ وكيلِ خودتون انتخاب کنید"👉
✿ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً (مزّمّل/۹)
💢 او که پروردگار مشرق و مغرب است، معبودی جز او نیست، پس او را وکیلِ خود بگیر.
🚫 ما عظمت خدا رو نميدونيم!
🚫 ما از عظمتش غافل هستیم!
🌴توکّل بر خدا🌴
👈 ... یعنی قطع امید کردن از دیگران،
👈 ... یعنی بریدن از دیگران،
👈 ... یعنی یادت باشه، بقیه فقط وسیله هستند.
☝️ کسی که #خدا رو به عنوان وکیلِ خودش انتخاب کنه، راحت میتونه از بقیه کنارهگیری کنه.
🙏 موقع #دعاکردن هم همینطور.
🙂 وقتی كه #دعا مىكنيم، بايد ايمان داشته باشيم كه خدا، كسى رو دست خالی رَد نمیکنه.
☝️ بايد به این موضوع يقين داشته باشيم...
📛 اينكه بعضیها ميگن:
"حالا بذار فلان دعا رو بخونيم، ببينيم چی میشه؟"
يعنى به #خدا توكّل و ايمان ندارند.
#معارفقرآن، #سبکزندگی، #توکل، #خدا، #دعا، #دعاکردن
🆔@hemmat_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📩
#ڪـــــلامشهــید
🌷شهــید ابراهـیم هـــمت:
هر موقع در مناطق جنگی گم شدید
ببینید دشــمن ڪجا را می ڪوبد؟
هـمانجا #جبهـــهی خــودیست.👌👌
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻 این قسمت دشت هاے سوخته فصل دوم قسمت 9⃣5⃣ حاج ه
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻
این قسمت دشت های سوخته
فصل سوم
قسمت 0⃣6⃣
باور نمی کرد خانه ها این قدر تمیز و مرتب باشند.خانه های ویلایی ،بیمارستان شهید کلانتری .😳😳
ابراهیم گفت:این خانه ها را فرانسوی ها ساخته اند😊
ژیلا لبخندی از سر رضایت و خوشحالی زد وگفت:خیلی ممنون☺️☺️
ابراهیم آخرین تکه از وسایل محقری را که داشتند گذاشت کف آشپزخانه و گفت:ببین ژیلا !؟کلید این خانه یک ماه است که دست من است.ولی ترجیح می دادم به جای من و تو مهدی ،بچه هایی بیایند این جا که واجب ترند.😥😥
محتاج تر و بی خانمان تر.ما
می توانستیم مدتی توی خانه ی عموم سرکنینماما اون ها چنین امکاناتی نداشتند.😥😥
ژیلا رو به ابراهیم برگشت و گفت:منظور؟؟🤔🤔😏😏
🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت ☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻 این قسمت دشت های سوخته فصل سوم قسمت 0⃣6⃣ باور
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹
این قسمت دشت های سوخته
فصل سوم
قسمت1⃣6⃣
تو باعث شدی من کاری بکنم که دوست نداشتم.😥😥
ژیلا پرسید:یعنی؟؟🤔🤔
ابراخیم دست گذاشت روی شانه ی ژیلا و گفت:دیگر گذشت.شاید هم اینطوری بهتر باشد.کی
می داند؟😔
ژیلا به یاد حرف یکی ازدوستان ابراهیم افتادکه گفته بود :او بهشت را هم می خواهد با دوستانش تقسیم کند😥
وژیلا دلش می خواست بگوید :ابراهیم !تو به جهنم رفتن دیگران راهم نمی تونی ببینی و نگفت.😥
همیشه همینطور بود .وقتی ژیلا با مخالفین ابراهیم ،با کسانیکه به او توهین می کردند ،به او تهمت
می زدند.و او را مرتجع و مزدور دیکتاتوری آخوندی می نامیدند.😞
به تندی برخورد می کرد.ابراهیم اورا به آرامش ،به صبوری و
خوش رویی دعوت می کرد.😔
می گفت:ما باید بنشینیم و با
همه ی این جور آدم ها منطقی صحبت کنیم .باید آن ها را قانع کنیم.😥😔
مستدل و به دور از تعصب😒
می گفت به قول مولانا:
((سخت گیری و تعصب خامی است.
تا جنینی کار خون آشامی است))
ژیلا می گفت:ولی این ها توی فامیل همه اش امثال من و شمارا مسخره می کند😥😥😞
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه ی این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ زیبا ویژه #جانبازان
👈 به مناسبت #روز_جانباز
🌷 کاری از گروه تلویزیونی #از_آسمان
🍃🌹🍃🌹
@hemmat_channel
ماه خوبان ماه شعـــبان
میرسد موسم گل های بستان میرسد
شاخ طوبی سر زد از خلـد
برین مژده اینک ماه غفــران میرسد
مولد بوالفضل و سجاد و
حسین یاورانی بهــــر قرآن میرسد
زادروز مهـــدی صاحب زمان
سروری بر اهــــل ایــمان می رسد
آغاز ماه مبارک شعبان،
ماه رسول خدا (ص) و اعیاد
شعبانیه را پیشاپیش
به همه مؤمنان و مسلمانان
شاد باش و تهنیت می گوییم ... 🌹
" اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
@hemmat_channel
🌹🍃همسایهی قدیمی دلهای ما سلام
ان شاالله به شرط لیاقت ودورازریا وبه نیت سلامتی
در تعجیل آقاامام زمان(عج)
ختم جمعی ذکر صلوات به نیت فرج مولا
و آقایمان 💕مهدی فاطمه(عج)گرفتیم👌
کسانی که مایلند میتوانند تا روز
نیمه شعبان تعدادصلوات خود رابه آیدی
زیر اطلاع دهند
حاجت روا ان شاالله🙏
التماس دعای فرج🌹
👈مهلت تا روز نیمه شعبان
💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌷🌹
@Deltange_hemmat68
💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌹💐
@hemmat_channel
ارسالی از اعضای کانال
سلام علیکم
من یه حاجت دارم میشه توی این شبای عزیز به نیت براورده شدن حاجتم ۱۰۰صلوات بفرستین وهدیه کنین به حضرت ابوالفضل به نیت براورده شدن حاجت من ممنون میشم اجرتون با حضرت عباس اگه میشه تو کانالتون قرار بدین
حاجت روا ان شاالله🙏
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹🍃همسایهی قدیمی دلهای ما سلام ان شاالله به شرط لیاقت ودورازریا وبه نیت سلامتی در تعجیل آقاامام
تعداد صلوات فرستاده شده تاالان
۱۸۹۵۰
بدنبال زندگی خوب نباش... بلکه خوب زندگی کن👍
این دو معنایشان متفاوت است. خوب زندگی کردن یک شعور متعالی است، اما در آرزوی زندگی خوب حسرت خوردن، یک حماقت محض است، از دست دادن نقدِ زندگی است😢
آنان که همواره در آرزوی زندگی خوب و کامل بسر می برند، هرگز در این دنیا به آن دست نخواهند یافت. هیچ کس دست نیافته است. زیرا خصلت ذاتی حیات دنیوی، نقصان و کمبود است.👌
به قول مولانا
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
کسی خوب زندگی می کند که این دنیا را شناخته و مقهور داشتن ها و نداشتن هایش نمی شود. در حسرت چیزی نیست و همواره با نقد زندگی اش کار می کند. چنین کسی هماهنگ ترین انسانها با جریان حیات است.👌
@hemmat_channel
✍️ بسم الله الرحمن الرحیم
🌷✨ درختها میمیرند؛
🍀✨ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ؛
🌷✨ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ؛
🍀✨ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ؛ و...
🌷✨ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ میشوﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎ.
🌺✨ ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟
🍀✨ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ به دﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ؛
🌸✨ هیچ کس ﺭﺍ به خاطر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ...
🍀✨ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩی ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ...
🌸✨ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ، ﻣﻬﻨﺪﺱ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺭﻓﺘﮕﺮ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ.
🍀✨ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ...
🌸✨ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ...
🌺✨ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ، ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ...
🍀✨ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ، ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ...
🌺✨ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ، ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ...
🍀✨ ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ، ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.
🌺✨ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧد.
🌹✨ از امام حسین(ع) نقل است که فرمود: برای من ثابت است که رسول خدا(ص) فرموده: بهترین کارها پس از نماز، دلِ مؤمنی را شاد کردن است، اگر گناهی در کار نباشد.
🌼✨ روزی غلامی را دیدم که با سگی غذا میخورد، سبب پرسیدم. گفت: ای پسر رسول خدا(ص)، غمزده هستم، میخواهم این سگ را خوشدل ساخته تا خود، دلخوش شوم، خواجهای دارم که یهودی است و آرزومندم که از او جدا شوم.
🌺✨ امام حسین(ع) دویست دینار نزد خواجه برد، خواست بهای غلام را بپردازد و بخرد، خواجه به عرض رساند: غلام فدای قدمت و این باغ را هم بدو بخشیدم و این پول را هم به حضرتت باز میگردانم.
🌸✨ امام حسین(ع) فرمود: من هم این مال را به تو میبخشم، خواجه گفت: بخشش تو را پذیرفتم و آن را به غلام بخشیدم، امام حسین(ع) فرمود: من غلام را آزاد میکنم و این مالها را بدو میبخشم.
🌷✨ همسر خواجه که ناظر این نیکوکاریها بود، مسلمان شده، گفت: من هم، مهرم را به شوهرم بخشیدم سپس، خواجه نیز اسلام آورد و خانهاش را به همسرش ببخشید.
🌸✨ با برداشتن یک گام، بردهای آزاد شد، نیازمندی بینیاز گردید، کافری مسلمان شد، زن و شوهری با هم صمیمی شدند و همسری خانهدار گردید و زنی از نعمت ملک برخوردار. این گام، چگونه گامی بود؟!
🌹 "الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج"🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@hemmat_channel
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹🍃همسایهی قدیمی دلهای ما سلام
ان شاالله به شرط لیاقت ودورازریا وبه نیت سلامتی
در تعجیل آقاامام زمان(عج)
ختم جمعی ذکر صلوات به نیت فرج مولا
و آقایمان 💕مهدی فاطمه(عج)گرفتیم👌
کسانی که مایلند میتوانند تا روز
نیمه شعبان تعدادصلوات خود رابه آیدی
زیر اطلاع دهند
حاجت روا ان شاالله🙏
التماس دعای فرج🌹
👈مهلت تا روز نیمه شعبان
💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌷🌹
@Deltange_hemmat68
💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌷🌹💐🌹💐
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت ☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹 این قسمت دشت های سوخته فصل سوم قسمت1⃣6⃣ تو باع
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
☘🌹☘🌹☘🌹🌹☘🌹☘🌹☘
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل سوم
قسمت 2⃣6⃣
و ابراهیم می گفت:ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند ،مسئوولیم.حق هم نداریم با آن ها برخورد تند کنیم.😥
و بعد اضافه می کرد:از کجامعلوم که توی انحراف این ها تک تک ماها نقش نداشته باشیم😥😞
ژیلا گفت:تو کجایی اصلا که بخواهی توی انحراف این ها نقش داشته باشی ؟تورا من هم
نمی بینم😑😑
چه فرقی می کند؟من نوعی، برخورد نادرستم،سهل انگاری ام،کوتاهی هایم،همه ی این ها باعث می شود که...😥😥
و ژیلا که هیچ وقت ممیگذاشت حرف ابراهیم تمام شود
نمی گذاشت که ابراهیم خودش را مقصربداند.😞😞
دوباره می گفت:این ها را کسانی باید جواب بدهندکه دارند کم
می گذارند. نه توی نوعی که هیچی ازهیچکس کم
نگذاشته ای😔😔
و ابراهیم هم گفته بود:جز شماها😰😰😰
و قیافه اش در هم رفته بود.تاریک شده بود و انگار رنگش پریده بود😥😞
همیشه برای شما کم
گذاشته ام😔😒
و ژیلا دست هایش را گرفته بود و نگاهش کرده بود و دل هردوشان ناگاه لرزیده بود😥😞
و ابراهیم به تلخی سکوت کرده بود و پیش از آن که ژیلا به خود بیاید و از بوی و روی و حرف و نگاه ابراهیم بهره بگیرد ابراهیم رفته بود.😥😥😪😪
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه ے این داستان فردادر کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
سلام دوستان☺️☺️
🌹روزتون شهدایی🌹🌹
خوش امدید به کانال
سردارخیبرشهید محمد ابراهیم
همت
میدونم ومطمئن هستم همتون نظر
کرده ی شهید هستید خود شهید
دعوتتون کرده به کانال خوش به
سعادتتون😊😊😊
رفاقت با شهدا وعضو شدن در
کانال شهدا لیاقت وسعادت
میخواد هر کسی نمیتونه عضو شه
شما لیاقت داشتید که مهمان شهدا
شدید ان شآلله خود شهید
دستتونوبگیره اجرهمتون با سردار
خیبر دوست داشتید کانال را به
دوستانتون معرفی کنید ودر
گروهاتون کانال رو تبلیغ کنید😊
شفاعت شهدا شامل حالتان☺️☺️
یازهرا ✋✋
التماس دعا🙏🙏
🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت ☘🌹☘🌹☘🌹🌹☘🌹☘🌹☘ این قسمت دشت هاے سوخته فصل سوم قسمت 2⃣6⃣ و ابر
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل سوم
قسمت3⃣6⃣
بعد از نماز صبح ،وقتی که مهدی هنوز در خواب بود و ژیلا تازه سجاده اش را داشت از روی زمین جمع می کرد و هنوز داشت ذکر
می گفت 📿📿
که دنبال ابراهیم آمدند و خداحافظی کردو پیش از آن که فرصت کند بند پوتین هایش را ببندد،راه افتاد😞😞🚶🚶🏃
خداحافظ✋✋
در پناه خدا،به سلامت!😒
به مهدی بگو اگه تونستم شب
برمی گردم.😥😥
و اگر نتونستی؟😰😰
بگو مادرش هست .و بالای سرهردوشان قران خدا😔😔
اشک توی چشم های ژیلا حلقه زد.😞😭😰
ابراهیم دوباره رفته بود.😥
خانه های ویلایی بیمارستان شهیدکلانتری،خانه های تمیز و مرتبی بودند اما دور بودند.😥
در بیابان های اندیمشک،جایی پرت و غریب تلفن هم نداشتند.ابراهیم هم تمایلی نداشت که آن جا تلفنی وصل کنندشاید نمی خواست مدام درگیر
خانه و خانواده اش شود😥😞
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
ادامه ی این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel