eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
780 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
⸀🧡🎻🌧˼- - - 🧡] 📱] ــــــــــــــــــــــــــــ🎻🌱^^ یڪ طرف دست دعا و یڪ طرف بار گناه این تناقض ها نمڪ پاشیده روۍ زخمتتان... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🎻^ 🍊 ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
⸀☕️..🌱˼- - - 🌱] ☕️] ــــــــــــــــــــــ..☕️🌱.. زندگۍجیره‌ۍ‌مختصریست مثل‌یک‌فنجان‌چای‌وکنارش ‌عشق‌است‌؛مثل‌یک‌جبه‌قند زندگی‌رابا‌عشق‌‌ نوش‌جان‌‌بایدکرد...🌱^ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📗 •☕️🌱❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺5 صلوات🌺برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حریم_عشـ‌ـق_تا_شهادت #رمان #از_روزی_که_رفتی #پارت‌نود‌و‌ششم صدای ارمیا پیچید
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 عزم رفتن کردن سخت بود . ارمیا هنوز آیه را راضی نکرده بود . بلند شد و خداحافظی کرد . دم رفتن به آیه گفت : من هنوز منتظرم امیدوارم دفعه ی بعد ... آیه پاکت نامه ای به سمت ارمیا گرفت . ارمیا حرفش را نیمه تمام قطع کرد . آیه: چندتا پاکت از سید مهدی برام مونده ! یکی برای من بود ، یکی مادرش ، یکی دخترش وقتی سوال پرسید از پدرش ،،، و این هم برای مردی که قراره پدر دخترکش بشه آیه نگفت برای مردی که همسرش می شود ، گفت پدر دخترش ! حجب و حيا به این میگویند دیگر صدای دست زدن بلند شد .. . ارمیا خندید و خدا را شکر گفت پاکت نامه را باز کرد : سلام امروز تو توانستی دل آیه ای را به دست آوری که روزی دنیا را برایش زیر و رو می کردم . تمام هستی ام را ... جانم را ، روحم را ، دنیایم را به دستت امانت میدهم ! امانت دار باش ! همسر باش ! پدر باش ! جای خالی ام را پر کن ! آيه ام شکننده است ! مواظب دلش باش ! دخترکم پناه می خواهد ، پناهش باش ! دخترم و بانویم را اول به خدا و بعد به تو میسپارم ... ارمیا نامه با در پاکت گذاشت و پاکت را در جیبش . لبخند جزءی صورتش شده بود . انگار زینب پدردار شده بود ! ******** صدرا : گفته باشما ! ما آیه خانم و زینب سادات رو نمیدیم ببريا ، تو باید بیای همینجا ؟ ارميا : خط و نشون نکش ! من تا خانومم نخواد کاری نمی کنم ، شاید جای بزرگتری بخواد ! آیه گونه هایش رنگ گرفت ، رها : یاد بگیر صدرا ، ببین چقدر زن ذليله ! ارميا : دست شما درد نکنه ! آیه خانوم چیزی به دوستتون نمیگید ؟ آیه رنگ آمده در به صورتش پس رفت ! زهرا خانم : دخترمو اذیت نکن پسرم !
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 فخرالسادات: پسرم گناه داره ، دخترت خیلی منتظرش گذاشت! ارمیا نگاهش را با عشق با فخرالسادات دوخت ، مادر داشتن چقدر لذت بخش بود . محمد: داداشم داره داماد میشه! کل کشید و صدرا ادامه داد : پیر پسر داماد شد! ارمیا به سمت حاج علی رفت: حاجی ، دخترتون قبول کردن! شما چی؟ قبول می کنید؟ حاج علی: وقتی دخترم قبول کردم ، من چی بگم؟ دخترم حرف دل باباشو میدونه ، خوشبخت بشید ارمیا دست پدر را بوسیده بود. این هم آرزوی آخرش "حاج علی پدرش ما هم بودجه کرده ایم." **** ساعت 9 شب بود و بحث عقد و مراسم بود. محمد و صدرا سر به سر ارميا مي گذارند و گاهي آيه را هم سرخ و سفيد مي كنند. تلفن خانه زنگ خورد. حاج على بلند شد و تلفن خانه را جواب داد دقایقی بعد تلفن را قطع کرد و رو به آیه کرد : آیه بابا به آرزوت رسیدی! آقا داره میاد دیدن تو و دخترت! پاشو .. تا یک ساعت دیگه میان ارمیا به چهره ی بانویش نگاه کرد. یاد فیلمی افتاد که صدرا برایش تعریف کرده بود؟ آنقدر اصرار کرده بود که آن را نشان داد. هق هق هایش را شنیده بود. آرزوهایش را! ارمیا همه را می دانست جز چرا چرا آیه در تنهایی هایش هم حجاب داشت! ارمیا که از موهای سپید شده بانویش نمی داند! نمی دانم که غم ها پیرش کرده اند که اگر می دانم سه سال صبر نمی توان! آیه دستپاچه بود! همه دستپاچه بودند جز ارمیا که بانویش را نگاه میکرد! "به آرزویت رسید بانو؟ مبارک است ... صدای زنگ که آمد ، آیه جان گرفت ... پایان
اذنی بده ، روی ارتش ما هم حساب کن بی بی شام بلايم شتاب کن این سیل کوفهی پیمان شکن که نیست با خون این جماعت اشقی خضاب کن ارتش که خواب ندارد برای برای تو روی سه ساله دختر ما هم حساب کن این رو سیاهی دنیا به آخر است کاخ تمام بی صفتان را خراب کن
دوستان عزیز جلد اول رمان از روزی که رفتی به پایان رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراض کنید!!! خواهشا حتما ببینید🙏🙏🙏 حقیقته که ما تو دلمون همیشه هست ولی شاید معترضش نشدیم ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•[💜☂]• 💜] 🌂] نـــبــــودن تـــــو< > فقط نبودن تو نیستــــ💔 نبودن خیلی چیز هاستـــــ☂ ما بی تو هیچ چیز نداریمــــــ🥀 هر ڪجا هستی باز آ ☔️ ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
•Γ❤•••💛◢• ❤| 🌼| گفتم:بہ‌نظرت‌کیا‌شهید‌میشن؟! گفت:اونایے‌کہ‌اسراف‌میکنن گفتم:اسراف!....توچے؟! گفت:تو"دوست‌داشتن‌خدا"(: ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
«وَاللهُ‌یَعلَمُ‌مافی‌قُلوبِکُم» و آنچه در دلـ[💛🌼]ـهای شماست خدا میداند[🧶🌱]
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
[♥️🖇•••‌ 🍀| 🍂| ــــــ…ـــــ…ـــــ…ــــــ…ـــــ…ــــــ…ــــــ سخت‌است‌امّا . .🌻 گذشتند‌از‌هر‌آنچہ‌کهـ قلبشان‌را ❤️ وصل‌ِزمین‌میکرد!🌎 این‌قانون‌ِپرواز‌است..ッ🕊 گذشتن‌برای‌رها‌شـدن🌱' ـــــ…ـــــ…ـــــ…ـــــ…ـــــ…ـــــ…ــــ ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
~~~~~~~~~\📎🌙\~~~~~~~~~~ ☘| 🥀| شـیطان‌ اندازه😈 ‌یڪ‌ حبہ قند است🍬 گاهے مےافتد توے فنجان‌ دلِ‌ مـا☕️ آرام‌ آرا حل مےشود... 🌿 بےآنکہ اصلا مــا بفهمیـم🍂 و روحمان‌ سر مےڪشد آن‌ را...!🕸 ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[•♥•] +تنھا‌راه‌‌رسیـدن‌بہ‌سعـادت.. فقط‌بـندگۍ‌خداست..🌸 ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
✨ شاید‌جنگ‌پایان‌یافته‌باشد... امامبارزه‌هرگز‌پایان‌نخواهد‌یافت!🖐🏻 زنهار ! این‌غفلتی‌که‌من‌وتورا‌فراگرفته،ظلمات جهنم است🔥! 🖇 ‌‌ ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونی چیه؟ تقریبا ۱۴۰۰ سال پیش حضرت رقیه تو کربلا..با یسری وحشیِ کمتر از حیوون با پای برهنه رو خار ها خاک های داغ راه رفت؛ همه مدل درد رو چشید.. سر پدرش رو تو تشت دید..بخاطر چی؟ بخاطر اینکه منو تو ادم شیم..! میدونم دوسش داری! بخدا میدونم ولی میخوای یذره خوشگل تر قربون صدقه‌شون بری؟ ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
میدونی چیه؟ تقریبا ۱۴۰۰ سال پیش حضرت رقیه تو کربلا..با یسری وحشیِ کمتر از حیوون با پای برهنه رو خار
پ.ن البته این نوع قربون صدقه رفتنا بی ربط نیس به اینکه میگن مسلمونا خشنن.. یکم همخونی نداره با اسلام... اسلام خواهانِ زیباییه -انا سگِ رقیه:/
”عزیزان مشتاق! تا ڪسۍ شهید نبود؛ شهید نمۍشود.. 🌿