🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃🪷
#داستانک
اینک حضرت يوسف (علیه السلام) عزيز مصر شده است. جبرئیل (علیه السلام) نزد او بود. جوانی از آنجا عبور کرد. جبرئیل به آن حضرت گفت: آیا این جوان را شناختی؟ گفت نه! جبرئیل گفت: یادت هست که زلیخا تو را تعقیب کرد و از پشت پیراهن تو را پاره کرد تا اینکه به درب خروجی تالار رسیدید و عزیز مصر شما را در آن حال دید، آن زن به تو افترا زد و خداوند از زبان یک کودک سه روزه که آنجا بود قفل برداشت و او شهادت داد که اگر پیراهن از پشت دریده باشد، یوسف بی گناه است و قضیه به نفع تو فیصله یافت؟
حضرت یوسف گفت: آری، آری. جبرئیل گفت این جوان، همان کودک
است که بزرگ شده.
یوسف گفت او را برگردانید و به او لباس فاخر پوشاندند و وی را صاحب
شغل کردند.
جبرئیل گفت: ای یوسف! توکه این همه به او خدمت کردی آیا دلت راضی شد؟ گفت: نه، به دلیل اینکه او به طهارت من شهادت داده است.
و این مقدار خدمت هم جواب نیکی او نمی باشد.
اینجا بود که جبرئیل گفت ای یوسف! تو که شهادت قهری و اعجازی یک کودک را این همه پاس می داری بنگر که خدای تعالی حق کسانی را که او را به توحید یاد می کنند و از شرک دوری می کنند چقدر پاس خواهد داشت.
#قرآن #تفسیر #استاد_بهرام_پور
#زندگی_با_قرآن #داستان #عید_جمعه #مذهبی
#با_قرآن_باید_زندگی_کرد
#تذکر #توصیه #بهشت #جهنم