eitaa logo
هیئت دانشجویی مکتب النبی (ص)
205 دنبال‌کننده
687 عکس
94 ویدیو
37 فایل
🔹اینجا قطعه ای از بهشت است جلسات هفتگی هر چهارشنبه همراه با اقامه نمازمغرب وعشا و قرائت دعا/نمازخانه پردیس سامانه پیامکی 06600041798
مشاهده در ایتا
دانلود
  ⬅️ وقتی امام حسین(ع) میخواست از مکه به مدینه بره، نامه‌ای از پسرعموش عبدالله‌بن‌جعفر(همسر حضرت زینب) دریافت کرد که حضرت رو از رفتن منع میکرد و حتی از والی مکه برای حضرت امان‌نامه گرفته بود. اما وقتی دید حضرت پای حرفشون هستن، دو پسرش عون و محمد (پسران حضرت زینب) رو همراه حضرت فرستاد و خودش به مکه برگشت. ⬅️ در منازل و توقف‌گاه‌هایی که داشتن، افراد مختلفی از جمله عبدالله‌ابن‌زبیر، عمروبن لوذان، عبدالله‌ابن‌جعفر، عمروبن‌سعید و... خواستن حضرت رو از رفتن به کوفه بازدارن. ولی حضرت فرمودن که این ماموریت به من سپرده شده و باید انجامش بدم. ⬅️ زمانی که خبر شهادت مسلم و هانی بهشون رسید، حضرت بسیار ناراحت شدن. نظر فرزندان مسلم رو پرسیدن و اون‌ها گفتن: به خدا قسم که از این راه برنمی‌گردیم تا انتقام خونش رو بگیریم... ⬅️ قیس‌ابن‌مسهر که نامه‌رسون حضرت برای مردم کوفه بود، به دست مامورای ابن زیاد افتاد و گفتن یا میکشیمت یا بالای منبر به حسین(ع) دشنام بده. رفت بالای منبر. ابن‌زیاد رو لعن کرد و به امیرالمومنین صلوات فرستاد... قیس رو هم از بالای قصر کوفه به پایین پرتاب کردن و به شهادت رسوندن... ⬅️ زمانی که حضرت با سپاه حر رودررو شدن، سپاه حر حسابی تشنه بود. حضرت دستور دادن به حر، همراهاش و اسباشون آب بدن... حر مامور شده بود امام حسین رو پیش عبدالله‌بن‌زیاد ببره. سپاه حر همچنان  کاروان امام حسین رو زیر نظر داشت. چهار نفر از کوفه اومدن که یکیشون طرماح یکی از یاران باوفای حضرت علی بود. ⬅️ طرماح گفت: حسین جان اگه به قبیله من بیای، من برات افراد زیادی رو جمع میکنم تا یاریت کنن. حضرت فرمود: بین ما و این مردم پیمانی وجود داره که با وجود اون ما امکان برگشت نداریم. اگه چاره‌ای جز نبرد نباشه، نهایت کارمون شهادت و رستگاریه... ⬅️ طرماح گفت: میرم آذوقه‌ای که برای خانواده‌م تهیه کردم رو بهشون برسونم و برگردم... ‼️ حضرت فرمود: طرماح اگه قصد کمک به مارو داری عجله کن. --طرماح وقتی برگشت که سرها بر نیزه‌ها بود... ⬅️ کاروان به راهش ادامه داد تا به جایی بی‌آب و علف رسید. حر به امام حسین(ع) گفت: من از عبیدالله دستور دارم همینجا نگهتون دارم. و اون فرستاد‌ه‌ای رو فرستاده تا مطمئن بشه من دستورشو اجرا کردم. ⬅️ امام حسین گفت بذار بریم کنار آب یا روستا... حر گفت اجازه ندارم، این مرد به عنوان ناظر ایستاده و نمیتونم کاری بکنم... ⬅️ ناگزیر در سرزمینی که کربلا نام داشت، کاروان فرود آمد و خیمه‌ها برپا شد... روز دوم محرم بود که همراه با اهل بیت‌ و یارانشون وارد کربلا شدن. حضرت اسم اون سرزمین رو پرسید و شنید: ڪربلا فرمود: اللهمّ انّی اعوذ بِک مِنَ الکربِ و البَلا... 🩸این همان سرزمینی‌ است که خون ما در آن ریخته می‌شود که جدم رسول خدا به من اطلاع داده است... 📚 حسین از زبان حسین، به تلخیص، ص۱۴۶-۱۷۱ 📜 @heyatiau
🖤 شهادت غم انگیز حضرت رقیه ▪️عصر روز سه شنبه، رقیه تو خرابه كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگه حرفی نزد. به گوشه خرابه رفت، زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. ▪️ پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر رو ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، دوباره سراغ پدر رو از عمه گرفت و بهونه باباش حسین رو می‌گرفت... طوری که با صدای ناله و گريه رقیه، همه اهل خرابه به شيون و ناله پرداختن. 🔹 خبر رو به يزيد رسوندن، دستور داد سر بريده پدرش رو براش ببرن. 🔸 سر مطهر سيد‌الشهدا رو در ميان طَبَق گذاشتن و وارد خرابه كردن و مقابل اين دختر قرار دادن... ▪️ تو روضه‌ها میگن: حضرت رقیه فکر کرد براش غذا آوردن، گفت: عــــمه.... من غذا نمی‌خوام عمه... من بابامو می‌خوام رقیه سرپوش طبق رو كنار زد، سر مطهر سيدالشهدا رو ديد، سر رو برداشت و در آغوش كشيد. به پیشانی پدر بوسه زد و آه و ناله‌ش بلندتر شد... 🖤 آتیشت می‌زنه حرفای رقیه با سر بابا... (روضه‌خونا معمولا عباراتی که شیخ عباس قمی در نفس المهموم از زبان رقیه خطاب به پدرش نقل کرده رو میگن:) ▪️ رقیه گفت: ❓پدر جان کی صورتت رو به خونت رنگين كرده؟ ❓پدر جان... کی رگ‌های گردنت روبريده؟ ❓پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» کی منو در كودكی يتيم كرد..؟ ❓ پدر جان يتيمت تا بزرگ بشه به کی پناه ببره؟ پدر جان كاش می‌مردم، ولی محاسنت رو خضاب شده به خونت نمی‌ديدم... 🏴 عزیزدردونه‌ی حسين(ع) اونقدر شيرين زبونی كرد... اونقدر با سر بریده پدر درد دل کرد، که یه دفعه دیدن دیگه صدای رقیه نمیاد... 🏴 همه گمون كردن به خواب رفته. وقتي سراغش اومدن، دیدن رقیه از دنيا رفته...😭 شبانه غساله آوردن، رقیه رو غسل دادن و توی همون خرابه دفن کردن. (شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه141) 📜 @heyatiau
هیئت دانشجویی مکتب النبی (ص)
#شب_سوم_محرم #شهادت_حضرت_رقیه 🖤 شهادت غم انگیز حضرت رقیه ▪️عصر روز سه شنبه، رقیه تو خرابه كنار حضر
وقتی اقا اباعبدالله(ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج شدن، عبدالله بن جعفر (ع) نامه‌ای به حضرت نوشت و گفت که شمارو به خدا قسم میدم از این سفر اجتناب کنید. چون من می‌ترسم به واسطه این سفر شما به شهادت برسید و اهل بیتتون آواره بشن. این نامه رو توسط محمد و عون به خدمت سیدالشهدا فرستاد و خودش نزد عمروبن سعید فرماندار مدینه رفت و ازش خواست که امــــان نامه‌ای برای ابی‌عبدالله(ع) بنویسه و ازشون بخواد که از این سفر برگرده. عمروبن سعید امان نامه‌ای برای اقا اباعبدالله نوشت و وعده پاداش داد. اما حضرت قبول نکردن و گفتن در خوابی پیامبر رو دیدم و به من دستور داد به سفرم ادامه بدم. عبدالله چون از منصرف کردن امام ناامید شد، به فرزندانش عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و جهاد در رکاب اون حضرت باشن و خودش با یحیی بن سعید برگشت. ▪️در زمان حضور در کوفه در مجلس تفسیر قرآن، زینب ”کهیعص” را برای زنان کوفی تفسیر می‌کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به زینب فرمود: این عبارت ”کهیعص” رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا رو برای حضرت زینب ترسیم کرد. 🔹خیلیا میگن: ▪️زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خودش رو آماده نبرد کرد و بهشون یاد داد که اگه امام حسین اجازه میدون رفتن بهشون ندادن، حضرت رو به مادرش فاطمه زهرا قسم بدن تا اجازه میدون بگیرن. امام راضی نشدن و با میدون رفتن طفلان مخالفت کردن. عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) بلافاصله فرمود: ای برادر چطور به فرزند خود اکبر(ع)  اجازه میدان دادی و حال از رفتن کودکان من به میدان جلوگیری می‌کنی؟ آیا ما حق نداریم جان خود را فدای امام زمان خود کنیم؟ برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده. پسران هم این قسم مادرشون رو موثر می‌بینن و میگن: دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا(س)اجازه بده. امام صورت خواهر زاده‌های نازنینشو می‌بوسه و اجازه نبرد میده. طفلان زره پوشیدن و به خاطر سن کمشون، زورشون به جنگیدن با شمشیر نمی‌رسید. خنجرهای کوچیکشون رو کشیدن و پیاده عازم میدون شدن. افراد باقی مونده از سپاه ابی‌عبدالله(ع) فریاد میزدن: چقدر جنگیدن این دو کودک شبیه عباس(ع) است؟! ابن سعد اون‌هارو میشناسه و با تعجب میگه: (عَجَبا لِلرَحِمِ ) شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب... پس از مدت کمی این دو کودک هم جانشون رو فدای دین و ابی‌عبدالله(ع) کردن و به شهادت رسیدن. 🔹‌اما نکته بسیار زیبای این مطلب اینه که: در ظهر عاشورا هرکی از لشکر به شهادت می‌رسید، زینب(س) فورا خودشو بالای سر بدنش می‌رسوند. به غیر از عون و محمد، طفلان خودش! ابی‌عبدالله(ع) با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و بعد از آوردن بدن‌ها دلیلشو از زینب(س) پرسید. زینب(س) در نهایت ایثار در جواب فرمودن: من ترسیدم، با دیدن بدن بی جان دو پسر من از بی‌طاقتی زجه کنم، تو از من خجالت بکشی و نتونستم خودم رو بالای سر طفلانم برسونم... 📜 @heyatiau
هیئت دانشجویی مکتب النبی (ص)
#شب_چهارم_محرم #شهادت_طفلان_حضرت_زینب #حضرت_حر وقتی اقا اباعبدالله(ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج ش
(ع) ⬅️ عبدالله‌ابن‌حسن رو میشناسی؟ ▪️ امشب شب پنجم محرم، منتسب به نازدونه‌ی امام حسن، عبدالله هست. 🔘 عبدالله یکی از بچه‌هایی بود که همراه عموی بزرگوارش امام حسین، به کربلا اومده بود. عصر عاشورا، زمانی که همه یاران حضرت به شهادت رسیده بودن، زمانی رسید که مولامون امام حسین(ع) در بین هزاران دشمن تک و تنها موند... ▪️ گهگاه حضرت فریاد میزد: هل من ناصر ینصرنی؟ کسی هس منو یاری کنه؟؟ کسی هس به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کنه...؟ 🔘 عبدالله که بین کودکان و زنان حرم بود، وقتی صدای عموشو شنید، طاقت نیاورد و با شتاب از خیمه بیرون دوید. امام حسین از زینب خواست جلوی عبدالله رو بگیره. ولی عبدالله با اصرار از عمه جدا شد و به طرف سیدالشهدا دوید تا با بدن کوچولوش از حضرت دفاع کنه... 🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو 🔸کآستینم را ز دست عمّه‌ام زینب کشیدم... ▪️ نمیدونم... شاید عبدالله می‌گفت: حتی اگه با بدنم جلوی دو نیزه رو بگیرم، دو زخم کمتر به عموم میخوره... 🔸می‌دوید و گاه می‌افتاد او 🔸از جگر فریاد میزد ای عمو (وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي) به خدا از عموم جدا نمیشم 🔘 عبدالله خودشو به امام حسین رسوند. تا دید یه نانجیب میخواد به عموش شمشیر بزنه، دستشو اورد جلو سپر کرد. شمشیر به دستش خورد و دست کوچولوش از پوست اویزون موند... ▪️ عبدالله خودشو روی سینه‌ی عمو انداخت. سیدالشهدا باهاش حرف میزد و ارومش میکرد. ناگاه حرمله، تیری به گلوی نازک عبدالله زد و عبدالله روی سینه‌ی امام حسین به شهادت رسید... ▪️ لعنت‌الله‌علی‌القوم‌الظالمین ▪️ 📜 @heyatiau
هیئت دانشجویی مکتب النبی (ص)
#شب_پنجم_محرم #عبد_الله_بن_حسن(ع) ⬅️ عبدالله‌ابن‌حسن رو میشناسی؟ ▪️ امشب شب پنجم محرم، منتسب به نا
(ع) ▪️ روز عاشورا، دیگه کم کم دور حسین(ع) خالی شده بود... لب‌های اهل حرم تشنه... سرها از بدن جدا افتاده... عباسش رفته... علی‌اکبرش رفته... 💔 صدای گریه علی اصغر از تو خیمه اومد. شاید میگفت: بابا... مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا... هنوز من زنده ام... هنوز یک سرباز کوچیک داری بابا... 🖤 اقا خودشو به خیمه رسوند علی اصغر رو از آغوش رباب گرفت... ▪️ روبروی لشکر دشمن ایستاد و علی اصغر رو سر دست گرفت... حسین گفت: اما ترونه کیف یتلّظى عطشا اگه بهش آب بدید میمیره... اگه آب هم ندید میمیره... 🏹 کار به جایی رسید که بعضی از لشکر دشمن هم داشتن گریه میکردن. اما حرمله نانجیب، تیر سه شعبه از کمان رها کرد... 💔 «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» ▪️ تیر سه شعبه سر طفل معصوم را گوش تا گوش... اقا دست به زیر گلوی علی اصغر برد و خونش رو به اسمون پاشید. میگن حتی یه قطره از خون علی به زمین برنگشت... علی‌لعنت‌الله‌علی‌القوم‌الظالمین 📜 @heyatiau
هیئت دانشجویی مکتب النبی (ص)
#شب_هفتم_محرم #حضرت_علی_اصغر(ع) ▪️ روز عاشورا، دیگه کم کم دور حسین(ع) خالی شده بود... لب‌های اهل
▪️علی اکبر به میدان می‌رود. تمام لشکر کوفه منتظر امدن او هستند. آن‌ها می‌خواهند دل حسین را با کشتن علی اکبر به درد آورند. 🌱 علی اکبر رجز می‌خواند. به هر سو که می‌رود لشکر کوفه فرار می‌کنند. ▪️ در هرحمله تعدادی از لشکر عمرسعد به قتل می‌رسند. 🌱 علی اکبر همچنان می‌رزمد و می‌جنگد. آفتاب گرم کربلا غوغا می‌کند. باز‌می‌گردد اما با پیکری پر از زخم... ▪️ اشک در چشمان امام می‌نشیند. پاره جگرش از او آب می‌طلبد. می‌فرماید: پسرم به زودی از دست جد خود رسول خدا سیراب خواهی شد. 🌱 علی اکبر به سوی میدان برمی‌گردد. شمشیر او در هوا می‌چرخد و پی‌درپی دشمنان را به تباهی می‌کشاند. همه از دست او فرار می‌کنند. ▪️ اما باران تیر به سویش فرستاده می‌شود. نیزه‌ها می‌اید و نیزه‌ای به کمرش اصابت می‌کند. 🌱 اکنون نامردان کوفه فرصت می‌یابند و شمشیر بر فرق سرش می‌زنند... ▪️ خون فوران می‌کند و او سر خود را روی گردن اسب می‌نهد. اسب به سوی دشمن می‌رود و هرکس با شمشیر ضربه‌ای به سوار می‌زند. 🌱 علی اکبر به زمین می‌افتد و فریاد می‌زند: بابا خداحافظ... 📜 @heyatiau
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان بین دوجمعه خواهد بود. امام صادق علیه السلام | بحار الانوار، ج86، ص62 📜 @heyatiau
سوره جمعه.mp3
6.74M
ترتیل سوره جمعه با صدای امیر حسین ساجدی با آرامش گوش کن (: 🎧 📜 @heyatiau
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان بین دوجمعه خواهد بود. امام صادق علیه السلام | بحار الانوار، ج86، ص62 📜 @heyatiau
سوره جمعه.mp3
6.74M
ترتیل سوره جمعه با صدای امیر حسین ساجدی با آرامش گوش کن (: 🎧 📜 @heyatiau
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان بین دوجمعه خواهد بود. امام صادق علیه السلام | بحار الانوار، ج86، ص62 📜 @heyatiau
سوره جمعه.mp3
6.74M
ترتیل سوره جمعه با صدای امیر حسین ساجدی با آرامش گوش کن (: 🎧 📜 @heyatiau
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان بین دوجمعه خواهد بود. امام صادق علیه السلام | بحار الانوار، ج86، ص62 📜 @heyatiau
سوره جمعه.mp3
6.74M
ترتیل سوره جمعه با صدای امیر حسین ساجدی با آرامش گوش کن (: 🎧 📜 @heyatiau
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان بین دوجمعه خواهد بود. امام صادق علیه السلام | بحار الانوار، ج86، ص62 📜 @heyatiau
سوره جمعه.mp3
6.74M
ترتیل سوره جمعه با صدای امیر حسین ساجدی با آرامش گوش کن (: 🎧 📜 @heyatiau
هدایت شده از هیئت دانشجویی
میاندار ۱.pdf
355K
🔰انتشار اولین شماره از (نشریه تخصصی خادمین هیئات دانشجویی) 💠در پایان مراسم عزاداری روز اربعین هیئات دانشجویی در حسینیه امام خمینی (ره) 🔷️آنچه در این شماره از نشریه میخوانید: 🔹️علمداران تبیین های آخرالزمانی 🔹️نخبگانی،جریان ساز،احیاگر 🔹️خدا گفت خیر شما را نمی پذیرم مگر.....! 🔹️خیمه خون خدا 🇵🇸 هیئت دانشجویی 🔗 @heyat_daneshjoe