eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
988 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 🔅السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه... 🤚سلام بر مولای مهربانی که آمدنش وعده ی حتمی خداست... وسلام بر منتظران و دعاگویان آن روزگار نورانی و قریب... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 سلام رفقا جان 🤚 صبحتون_بخیروشادی☺️ الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
⭐️ 💠نخستین دوره مسابقات آوای آئینی سرود محتشم کاشانی 🎵ویژه گروه های سرود خواهر وبرادر 🔰با حضور داوران وشاعران مطرح شهرستان کاشان 💢پنج شنبه ۲۶مرداد 💢ساعت ۸صبح الی۱۳ 💢تالار شهر کاشان 🆔 @mahekashan https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
☕️🍪 بیاین دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشیم از چیزهاى کوچیک زندگى لذت ببریم اگه اونارو کنار هم بذاریم میتونیم کل مسیر رو با خوشحالى طى کنیم..🍃 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
معانی مختلف مُردن در ایران📢 می میرم برات : عاشقتم 😍 بمیرم برات : خیلی دلم برات می سوزه😭 برو بمیر : دیگه نمی خوام ببینمت😡 می مُردی ؟ : چرا کاررا انجام ندادی؟😳 مُرده بودی : چرا نگفتی ! نمُردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد😁 مُردیم تا ... : صبرمان تمام شد من بمیرم ؟؟؟ : راست می گویی🙄 مُردم : خسته شدم 🤕 مُردی ؟؟؟ : چرا جواب نمی دهی ؟ مُرده : بی حال و وا رفته مُردنی : نحیف و لاغر 😨 ادبیات ماخیلی قویههه بله!! 😁 😂😜😄😍😝😉😁🤣 🌐 @heyatjame_dokhtranhajgasem 😂😜😄😍😝😉😁🤣
|همرزم‌شهیـد| نصف‌شب‌بابک‌فرماند‌ه‌ࢪو👮🏻‍♂ از‌خواب‌بیداࢪمیکنه‌میگه‌من‌شهید‌میشم،🌹 به‌خانوادم‌بگو‌حلالم‌کنن🥺 فرمانده‌میگه‌حرف‌الکی‌نزن👀 برو‌بذاࢪبخوابیم💤 میخوابه‌و‌خواب‌میبینه بابک‌شهید‌شده‌از‌خواب‌میپره😥 پیش‌خودش‌میگه‌نکنه‌فردا‌بابک‌شهید‌بشه نقشه‌میکشه‌که‌صبح‌به‌راننده‌پشتیبان‌🚖 بگه‌که‌با‌یه‌بهونه‌ای‌بابک‌و‌ببره‌عقبو یه‌جایی‌جاش‌بذاره‌دوباࢪه‌میخوابه‌صبح🦋 از‌خواب‌بیدارش‌میکنن ومیگن‌باید‌آتیش‌بریزیم‌ࢪو‌سر‌دشمن...💣 وتواون‌شلوغی‌نقشش‌یادش‌میره چند‌ساعت‌بعد‌بچه‌هاشهید‌میشن🌱 فرمانده‌تازه‌یاد‌حرفای‌بابک وخوابش‌ونقشش‌میوفته💔 ⌝شَھیـدبـٰابڪ‌نـوࢪۍ🖤⌞ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ @heyatjame_dokhtranhajgasem ‌‌╰━━━⊰•‌‌🍃⃟🕊‌•⊱━━━╯
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 با ترس برگشتم به سمتش. من_وحشی. یعنی گرگ وخرس. سری تکون داد و در همون حال دیدم یه کلت تو دستاشه . خیره به کلت گفتم . من – این چیه ؟ با دست به مردي که جلو پاش رو زمین بود اشاه کرد . - مأمور امنیت پرواز بود . خدا رحمتش کنه . این کلتش به دردمون می خوره . من – مگه قراره چقدر اینجا بمونیم . خوب میان دنبالمون دیگه ! - معلوم نیست چی می شه . اگر بدونن کجا سقوط کردیم ممکنه زود بهمون برسن . اگر نه که باید این منطقه رو کامل بگردن که اونم وقت می بره . خدا . این دیگه چه مصیبتی بود ؟ این وسط بر و بیابون سقوط کردنمون دیگه چی بود . مستآصل گفتم . من – اگه ندونن چی ؟ نگاهی به پنجره ي شکسته ي هواپیما کرد . - اگر بدونن هم ممکنه نتونن امشب کاري بکنن . هوا داره تاریک می شه و تو تاریکی پیدا کردنمون سخته . کلت رو کمی بالا آورد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 _ اگر بدونن هم ممکنه نتونن امشب کاری بکنن. هوا داره تاریک میشه و تو تاریکی پیدا کردنمون سخته. کلت رو کمی بالا آورد. بوی خون ممکنه حیووناي وحشی رو به طرفمون بکشه . بایدحواسمون به همه چی باشه . زودتر کارمون تموم بشه بهتره . من – نمی شه از گوشیم زنگ بزنیم و بگیم کجایم ؟ سري تکون داد . اولا بعید می دونم اینجا آنتن بده . دوما گوشی من که کاملا از بین رفته . مال شما رو نمی دونم . سوماً معلوم نیست دقیقاً کجاییم . من فقط می دونم از شیراز رد شده بودیم . این چیزي بود که یکی از مهماندارا قبل از سقوط داشت می گفت . سري تکون دادم و سکوت کردم . دلم می خواست داد بزنم . چه شانسی ! نه می دونستیم کجاییم و نه می شد به جایی خبر بدیم . از طرفی ممکن بود با هر چیزي رو به رو بشیم . دلم نمی خواست غذاي حییوناي خطرناك و وحشی . اصلا حیووناي گرسنه بشم . مرگ دردناکی بود . حتی دردناك تر از مرگ با سقوط هواپیما . بی اختیار از اینکه نمی دونستم قراره چی بشه بغض کردم . به کارم سرعت دادم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 بی اختیار از اینکه نمیدونستم قراره چی بشه بغض کردم. یه کارم سرعت دادم. اون بین دنبال کیفم هم بودم . بلاخره هم گیرش آوردم . اما درب و داغون . غیر از کیف پولم چیزي توش سالم نمونده بود. گوشی بدبختم کاملا داغون بود. بعد از یکی دو ساعتی کارمون تموم شد . ولی از بین اون همه آدم فقط دو نفر زنده بودن . دو تا مرد . که یکیشون سن بالایی داشت و ضربانش خیلی ضعیف بود . و اون یکی که کمی جوان تر بود . هر دو بیهوش بودن . و خون زیادي ازشون رفته بود . هر دو رو نزدیک قسمتی که به بیرون راه داشت گذاشتیم و من هم کنارشون نشستم تا اگه یکیشون چشماش رو باز کرد بفهمم . اون مرد جوون هم رفت به سمت جایی که می شد گفت قسمت قرار دادن مواد غذایی بود . بعد از دقایقی اومد . با چهارتا بطري آب و چندتا بسته . نزدیکم که رسید دستش رو براي نشون دادن وسایل داخلش جلوم گرفت و گفت . - همینا سالم مونده بود . چیز بیشتري باقی نمونده . باید تا زمانی که پیدامون کنن با اینا سر کنیم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 _ همینا سالم مونده بود. چیز بیشتری باقی نمونده. باید تا زمانی که پیدامون کنن با اینا سر کنیم. با درموندگی پرسیدم . من – کافی نیست ؟ سري تکون داد . - غذاي زیادي نیست . آب هم که اگر فقط براي خوردن بود بازم کم بود چه برسه به اینکه .... و سکوت کرد . یه کم فکر کردم ببینم منظورش چیه . که با فشاري که توي مثانه م اومد منظورش رو خوب فهمیدم . یعنی دستشویی رفتنمون هم باید جیره بندي می شد . براي بار هزارم توي دلم گفتم " واي خدا ! چه مصیبتی " با کمک مرد جوون بیرون رفتیم . چیزي تا تاریک شدن کامل هوا نمونده بود . فقط یه کورسوي اصی از نور خورشید باقی مونده بود . از روي اون سنگا که رد شدیم چند قدم اون طرف تر زمین کمی هموار بود . تموم مدت گوشه ي لباسش رو گرفته بودم که نیوفتم . اون بدبخت هم سعی کرد باهام کنار بیاد . گرچه که آخرش گفت . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem