5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا اومدی....
حالا که رقیه افتاد از پا اومدی🥺
#کربلا
#شب_شهادت_دردونهی_امامحسین_علیهالسلام
#حضرت_رقیه
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
کلت رو گرفتم و نشستم و منتظر شدم ببینم چیکار میکنه.
نیم ساعت بعد به زور آتیشی به پا کرد .
البته با استفاده از یه سري
چوب و روکش چندتا صندلی و کبریتی که از
جیب مسافراي به ملکوت پیوسته پیدا کرده بود .
خوبی آتیش این بود که دیگه تو تاریکی نبودیم .
جایی نزدیک آتیش رو براي نشستن انتخاب کردم .
خودش هم
رفت کمی اون طرف تر .
نگاش کردم ببینم چیکار می کنه که دیدم شروع کرد به تیمم کردن
. بعد تکه پارچه اي پهن کرد و ایستاد به
نماز خوندن .
پوفی کردم .
این وضع و اینجا نماز خوندنم داشت !
نمازش که تموم شد رو کرد بهم .
درستکار – نمازتون رو زودتر بخونین بهتره . اینجا افقش معلوم
نیست .
خوشم نیومد گفت نماز بخونم .
می خواستم بگم تو چیکار به کار
من داري !
همین که تو نمازت رو خوندي بسه
اصلا دلم می خواد قضا بشه .
دیگه چیکار به نماز من داري .
اما در یک حرکت خبیثانه جواب دادم .
من – من نماز نمی خونم .
و این حرفم باعث شد با بهت نگاهم کنه .
منم زل زدم تو چشمش .
تازي فهمیدم چشماي جناب برادر
درستکار سبز تیره ست .
سریع نگاهش رو ازم گرفت و در سکوت بلند شد و پارچه رو جمع کرد .
بدون حرف اومد و جایی نزدیک آتیش نشست و چشم دوخت بهش
.
چند دقیقه اي که گذشت از تصور اینکه باید تا صبح همینجوري
صُمم بکم بشینیم اعصابم به هم ریخت .
خدا هم عجب برنامه اي برام درست کرده بود .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_پنجاه_و_نهم
خدا هم عجب برنامهاي برام درست کرده بود.
نکرده بود یکی
رو نصیبم کنه که بشه دو کلوم حرف زد باهاش.
این برادر الهی حتما به خاطر ترس از آتش
جهنم سعی می کرد
باهام حرف نزنه .
بی اختیار با صداي آرومی گفتم .
من – واي خدا .
درستکار – وقتی حاضر نیستین براش نماز بخونین چرا صداش
می کنین ؟
پر حرص نگاهش کردم .
در حالی که هنوز به آتیش خیره بود
حرف می زد .
من – دلم نمی خواد بخونم چون من رو وسط این بیابون ول کرده
.
درستکار – مگه ازش طلبکارین ؟
اخمی کردم .
دلم می خواست بگم " به تو چه " .. ولی در عوض گفتم .
من – آره . وقتی ما رو آفریده در قبال ما مسئوله .
درستکار – درسته مسئوله ولی وظیفه نداره .
در ضمن مسئوله که
الان صحیح و سالم اینجا نشستین دیگه .
با سر به هواپیما اشاره کردم .
من – اونا که سالم نیستن !
درستکار – اونا وقتش بود که برگردن پیش خودش .
من – ولی حق نداشت ما رو اینجوري ، اینجا ول کنه .
درستکار – حق و نا حق رو خودش معین می کنه .
نه مایی که حتی نمی دونیم چی به صالحمونه و چی نیست.
انگار ایشون وکیل وصی خدا بود که اینجوري ازش طرفداري میکرد .
براي اینکه بهش نشون بدم خودش هم به
حرفاش اعتقاد نداره گفتم .
من – خودت الان ناراحت نیستی که اینجایی ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_شصتم
من_خودت الان ناراحت نیستی که اینجایی؟
کمی مکث کرد .
کمی بعد آروم گفت .
درستکار – حتماً حکمتی داره !
پوزخندي زدم .
من – از اونایی هستی که هر چیزي رو به حکمت خدا ربط می ده
و خودش رو راحت می کنه ؟
یه کم فکر
کنی می بینی همچینم حواسش به ما نیست .
درستکار – حواسش بهمون هست که سالمیم .
وگرنه می تونست
خیلی راحت دست و پا یا شایدم بدتر،
چشمون رو ازمون بگیره .
با این سقوط هر چیزي امکان داشت و
چندان بعید نبود .
رفتم تو فکر .
خوب از اینکه سالم بودیم خیلی هم خوشحال بودم .
راست می گفت .
می تونست اتفاق بدي
برامون بیفته .
ولی این دلیل نمی شد که بگم خدا ممنونم که من رو وسط این بیابونی که معلوم نیست چه جک و جونوري داره انداختی .
طلبکار گفتم .
من – خودت از این سقوط ناراضی نیستی؟
خیلی قاطع جوابم رو داد .
درستکار – نه . چون می دونم یا داره امتحانم می کنه که ببینه تو
سختی ها چه جوریم ! نا فرمانی می کنم ؟
کفر می گم ؟
حواسم هست که همه چی تو فرمان خودشه !
ایمانم محکمه یا نه ؟ ... یا ممکنه تاوان یکی از گناهانم باشه که باید شکرش رو به جا بیارم که بدتر از این رو
برام نخواسته ... یا می خواد با این سختی بهم
درجه ي بالاتری بده
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_شصت_و_یکم
درستکار – نه .
چون می دونم یا داره امتحانم می کنه که ببینه تو سختی ها چه جوریم ! نا فرمانی می کنم ؟
کفر می گم ؟
حواسم هست که همه چی تو فرمان خودشه !
ایمانم محکمه یا نه ؟ ... یا ممکنه تاوان یکی از گناهانم باشه که باید شکرش رو به جا بیارم که بدتر از این رو
برام نخواسته ... یا می خواد با این سختی بهم
درجه ي بالاتري بده .
مثل کربنی که وقتی قراره بشه الماس باید
فشار و گرماي خیلی زیادي رو تحمل کنه .
براي همین ناراضی نیستم .
پوزخندي زدم .
من – معلوم نیست تا فردا زنده بمونیم یا نه اونوقت چه تعبیري
داري از این سقوط پر دردسر !
نگاهی به آسمون انداخت ...
درستکار – اگه بهش ایمان داشته باشین این تعبیر عجیب به نظر نمیاد .
با حالت تمسخر گفتم .
من – ایمان چه ربطی داره به این چیزا؟
درستکار – ایمان یعنی اعتقاد قلبی .
یعنی اعتماد داشتن بهش که
هیچوقت بد بنده ش رو نمی خواد .
من – وقتی طعمه ي گرگا شدیم می بینیم این ایمان به چه دردي
می خوره !
سرش رو چرخوند به سمتم و در حالی که جایی تو تاریکی رو نگاه
می کرد گفت .
درستکار – وقتی نماز نمی خونین یعنی ایمانتون به قدري نیست
که بخواین بهش اعتماد کنین دیگه !
با تندي گفتم .
من – من دلم نمی خواد نماز بخونم .
چه اجباریه که شما دائم بهم
می گین !
با طمأنینه گفت .
درستکار – نماز یعنی حرف زدن با خدا .
شما اگه کسی رو
دوست داشته باشین دلتون نمی خواد باهاش حرف
بزنین ؟
من – خوب چرا !
ولی می شه معمولی هم با خدا حرف زد .
این نماز خوندن خیلی خنده داره .
روزي چندبار باید
دولا راست بشی که چی بشه ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلام_مولایمن🤚
🌤صبحتان بخیر مهربان پدر ...
شکر خدا
که در زلال روشن محبت شما ،
سپیدهدمان دیگری
آغاز شد
شکر خدا که
امروز هم زبانمان
با سلام بر آستان پرکبوترتان
گشوده شد
شکر خدا که
قلبمان پر از عطر یاد زهرایی
و معطر شماست
شکر خدا که
با شما زندهایم
࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐
سلام🤚 بروی ماهتون گل های رتدگی
صبحتون بخیر وشادکانی
اول هفته تون متبرک به نور قرآن
الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آبشار_گریت
یکی از پر بازدید ترین آبشارهای لرستان آبشار گریت هستش از دیدن این آبشار زیبا لذت ببرید
#لرستان
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری😍
الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem