eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 خلاصه هرجاي ايران بودند با هر تيپ و ريشهاي، با هر فكر و انديشهاي، با هر زندگي و ساز و برگي در امنيت بودند و هستند. صبح نبود، همان نيمه شب، تلفن براي بار چندم زنگ خورد، شاهرخ بود. برداشتم و گفتم: تو چرا مثل مرغ سركنده شدهاي شاهرخ؟ كه ديدم صداي هق هق گريهاش... ماندم بين آنكه دارد گريه ميكند يا نه... صداي نالهاش پيچيد: فرهاد بيچاره شديم! مات ماندم. فرهاد كشتنش! دهانم به آني خشك شد و سكته افتاد در كلامم: يا..حسين... شاه... رخ چي شده؟ صداي گرية شاهرخ بلندتر شد. اشكها هميشه نشان از به زانو درآمدن انسانها نيستند، براي آرامش و تسكينبخشي هستند اما من ميشنيدم كه شاهرخ شكسته است كه دارد اينطور مويه ميكند... لبهايم چنان خشك شده بود كه به زحمت از هم گشودم تا بگويم: شاهرخ تو رو به عبدالمهدي حرف بزن! براي مادرت اينطور زار نزدي! كي شاهرخ؟ كي رو زدند؟ نميدانم ميان گريه بلندش اصلاً صداي من را شنيد يا نه. اما كلماتي كه براي خودش مويه ميكرد را من ميشنيدم. بغضم هر لحظه بيشتر ميشد. مادر و سلما تكانم دادند تا از ماتي درآمدم. سلما تلفن را از دستم كشيد و زد روي بلندگو. صداي شاهرخ در اتاق پيچيد: عبدالمهدي امشب مهمون داره. فرماندش رو داره پذيرايي ميكنه... اي خدا... بيچاره شديم...واي واي واي! به آني مادر كوبيد توي صورتش و سلما اشك از چشمانش جاري شد. شاهرخ را اين مدت يك مرد لوتي سفت شناخته بوديم. حالا! فرهاد، زدنش، خودم ميكشمشون. حتماً نامردي زدن. حتماً از پشت سر زدن. سردارمو زدن، غرورمو كشتن، خودم ميكشمشون. غرورم بود، فداييش ميشدم به مولا، فرماندة عبدالمهدي كه حاج قاسم بود... حاج قاسم... حاج قاسمم رو زدن، غرورمو شكستن شاهرخ داشت براي چه كسي نوحه خواني ميكرد؟ فرماندة عبدالمهدي كه حاج قاسم بوده... حاج قاسم سليماني. الآن كه عبدالمهدي نيست اما حاج قاسم هست... عبدالمهدي كه ديگر فرمانده نميخواهد... حاجي امنيت و آرامش ماست.... ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من – به خودت قسم . به خودت قسم که اگر بلایی سرش اومده باشه . اشکام تند تند روون شد . من – به خودت که عشق امیرمهدي بودي قسم . هق زدم . من – به خودت قسم . من امیرمهدیم رو سالم می خوام . با دستام صورتم رو پوشوندم و بلند و از ته دل گریه کردم . با همون حالت بلند گفتم . من – تو حق نداشتی باهام این کار رو بکنی . حق نداشتی . من بهت اطمینان کرده بودم . یه لحظه حس کردم کسی با صداي امیرمهدي کنارم گفت " مگه ازش طلبکارین ؟ " دستام رو پایین آوردم و با چشماي پر از اشکم ، به اطرافم نگاه کردم . کسی نبود . کی تو ذهنم حرف زده بود ؟ چرا صداي امیر مهدي رو شنیدم ؟ اومدم باز هم به خدا از حقم بگم که یاد اون شب تو کوه افتادم . وقتی که امیرمهدي بهم گفت " مگه از خدا طلبکارین ؟ " .... لب هام بسته شد . و در عوض تو دلم جواب حرفش رو دادم . آره طلبکار بودم . من از خدا ، امیرمهدي رو طلب داشتم . دوباره یاد امیرمهدي افتادم . گفته بود " درسته مسئوله ولی وظیفه نداره . " وظیفه داشت . وظیفه داشت امیرمهدي من رو سالم برگردونه . حق نداشت امیرمهدي رو ازم بگیره . باز حرف اون شب امیرمهدي " حق و نا حق رو خودش معین میکنه . نه مایی که حتی نمی دونیم چی به صلاحمونه و چی نیست . " نالیدم . من – من تو رو می خوام امیرمهدي . چرا خدات با من این کار رو می کنه ؟ و انگار حرف اون شبش تو کوه ، جواب حرف من بود . " یا داره امتحانم می کنه که ببینه تو سختی ها چه جوریم ! نا فرمانی می کنم ؟ کفر می گم ؟ حواسم هست که همه چی تو فرمان خودشه ! ایمانم محکمه یا نه ؟... یا ممکنه تاوان یکی از گناهانم باشه که باید شکرش رو به جا بیارم که بدتر از این رو برام نخواسته ... یا میخواد با این سختی بهم درجه ي بالاتري بده . مثل کربنی که وقتی قراره بشه الماس باید فشار و گرماي خیلی زیادي رو تحمل کنه . براي همین ناراضی نیستم . " 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 من - واقعیتي که باید مي فهمیدی! پویا –مثلا ً با شهادت دادن چي رو مي خوای ثابت کني ؟ من –اینكه مثل تو بي انصاف نیستم . حق و نا حق سرم مي شه. پویا –جدی ؟ .. پس چرا یادت نبود تو حق مني ؟ من –در این مورد قبلا ً حرف زدیم . من آدمم . ملك یا شي نبودم که مال شخص خاصي باشم. پویا –وقتي مي گم یه چیزی مال منه .. دیگه مال منه . هیچي هم حالیم نیست . فهمیدی ؟ من –تو کلا با آدما مشكل داری . انگار همه آفریده شدن تا تو راحت و بي دغدغه زندگي کني . اگر از کسي هم خوشت نیاد ، هر بلایي دلت مي خواد سرش میاری. پویا –بهت گفته بودم نمي ذارم تو و شوهرت به هم برسین این دکتره رو هم بهش اخطار دادم ، خودش بي کله بازی در آورد و دور برداشت. وای .. وای ... پویا اصلا ً حرف تو گوشش نميرفت . فقط منم مي زد. من –خیلي خودخواهي ! فكر مي کني دیگران بنده ی تو هستن و هر بلایي دلت بخواد ميتوني سرشون بیاری ؟ پویا –دیگي که برای من نجوشه مي خوام سر سگ توش بجوشه . فهمیدی ؟ پر حرص گفتم: من –تو جهنمم برات زیاده. صدای پوزخندش تو گوشي پیچید: پویا –هه .. فعلا که عشقِ تو ، پاش جلوی درِ جهنم گیر کرده! من –امیرمهدی من فرشته ست . جای فرشته هام تو بهشته . در ضمن شوهر من لایق دوست داشتنه . مثل تو نیست که دم از عشق بزنه ولي هیچي از عاشقي حالیش نباشه . یه ادم عاشق راضي نمي شه خار به پای معشوقش بره چه برسه به اینكه همه ی آروزهاش رو به مسلخ بكشه 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem