💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم
-برای اینكه بیشتر خوشت بیاد مي خوای لباسم رو در بیارم و کبودیای تنم رو هم ببیني ؟
اخم کردم:
-دیدن کسي با این وضع ، باعث خوش اومدن و تفریح نمي شه . بیشتر مایه ی دلسوزیه.
نگاهش و لحنش کوبنده تر شد:
-تو باعث شدی این بلاها سرم بیاد.
شونه ای بالا انداختم:
-یادم نمیاد چوب برداشته باشم و افتاده باشم به جونتون .
-کار اون پسره ست . همون که اون روز به خاطر جنابعالي برام خط و نشون کشید.
ابرویي بالا انداختم:
-من مسئول کار دیگران نیستم.
-اتفاقاً هستي . تو یه سر این ماجرایي.
_شما خودتون خواستین جفت پا بپرین وسط زندگي من .
یادم نمیاد برای این حضور ازتون دعوت کرده باشم.
کمي به سمتم خم شد:
-اگر مثل بچه ی آدم جواب پیشنهاد من رو مي دادی کارم به اینجاها نمي کشید.
بي توجه به نگاه دو پرستاری که وسط راهرو ایستاده و با حالت خاصي نگاهمون ميکردن ، محكم و امرانه گفتم:
_کسي که پاش رو از گلیمش درازتر کنه باید منتظر عواقبش هم باشع اگر اون روز شاخ و شونه نمی کشیدین
الان این وضعتون نبود . در ضمن ؛ وصل کردن اجباری خودتون به زندگي من به اندازهای اشتباه بود که جایي
برای اون پیشنهاد بي سر و ته نداشت . آدم اصولا ً تاوان
اشتباهات خودش رو مي ده.
سرش رو تكون داد:
-اِ ؟.. اینجوریه ؟ ... باشه.
صاف ایستاد:
-مي تونم همین الان سه سوته شوهرت رو بفرستم اون دنیا.
لبخندی زدم ....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_ششم
صاف ایستاد:
-مي تونم همین الان سه سوته شوهرت رو بفرستم اون دنیا.
لبخندی زدم پر از تأسف ، به تفكر آدمي که همه ی کارها رو در اختیار خودش مي دید .
سرم رو به سمت راست
کمي خم کردم و گفتم:
-من از این تهدید نمي ترسم چون هر چیزی در امر و فرمان خداست . اگر اذنش به نبود شوهر من باشه منتظر
شما نمي مونه ؛ خودش زودتر این کار رو انجام مي ده . ولي اگر بلایی سر شوهرم بیاد و بهم ثابت بشه شما تو این
کار دست داشتین مطمئن باشین امكان نداره ساکت بمونم
. هر کاری مي کنم تا جرمتون ثابت بشه . و جهت
اطلاعتون باید بگم پویا ای که باعث شده این بال سرتون بیاد آماده ست تا تو دادگاه شهادت بده همون روز اینجا ،
تهدید کردین شوهر من رو مي کشین و اونقدر هم بي انصاف هست که دوتا شاهد دیگه هم اجیر کنه تا حالتون
رو بیشتر جا بیاره .... ولي خب من بي انصاف نیستم .. مي تونین از پویا و کسي که این بال رو سرتون آورده شكایت
کنین و منم حاضرم بیام و شهادت بدم.
قدمي به عقب برداشتم و نگاهي از بالا به پایین بهش انداختم:
-و امیدوارم این اتفاق درسي باشه براتون تا دیگه تو زندگي من سرك نكشین . چون اینبار به جای سكوت به طور قانوني باهاتون برخورد مي کنم . دیگه هم دوست
ندارم شما رو نزدیك خودم یا اتاق شوهرم ببینم مگر زماني که از نظر پزشكي برای حضورتون دلیلي وجود داشته
باشه.
نگاه عاقل اندر سفیهي بهش انداختم ، از کنارش گذشتم و رهاش کردم میون شراره های خشمي که از چشمش
زبونه مي کشید.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفتم
رهاش کردم میون شراره های خشمي که از چشمش زبونه مي کشید.
و نمي دونم چرا احساس سبكي در کنار محكم بودن و پر صلابت بودن بهم دست داد . به قول مامان طاهره مهم نبود پورمند و دیگران تو اون لحظه در موردم چطور
قضاوت کردن مهم این بود که من سعي کردم محكم جلوش
بایستم و کار درست رو انجام بدم . و از همه مهمتر بي انصافي نكنم.
نه بي انصافي نمي کردم ؛ کارای بدش رو با بدی جواب نمي دادم ، مطمئناً اگر شكایت ميکرد به عنوان شاهد به
جرم پویا شهادت مي دادم.
***
مامان که رفت خونه ی خاله ، از خلوتي خونه استفاده کردم
و سریع شماره ی خونه ی پویا رو گرفتم.
از روز قبل که پورمند رو با اون سر و وضع دیدم فهمیدم سکوت همیشه هم چاره ساز نیست . پویا آدمي نبود که
با سكوت دیگران خودش رو کنار بكشه و عاقلانه رفتار کنه
. اازم بود تا جلوی اونم بگیرم . دیگه زیادی داشت دور بر مي داشت.
مادرش که گوشي رو برداشت سالم و احوالپرسي کردم و
یه تسلیت خشك هم گذاشتم پشت اون احوالپرسي خشك و بي روحم.
تشكر کرد و با دلسوزی حال امیرمهدی رو پرسید:
-شوهرت خوبه ؟
ناخوداگاه اخم کردم و خشك و محكم جواب دادم:
-خداروشكر هنوز نفس مي کشه.
به خوبي فهمید با توپ پر بهش زنگ زدم . برای همین
سكوت کرد تا حرفم رو بزنم . صدام رو صاف کردم و گفتم:
-کي قراره برین ملاقات پویا ؟
من و مني کرد و جواب داد:
_پدرش بیشتر مي ره دیدنش . دوست نداره من اونجور جاها زیاد برم.
-پس لطف کنین به پدرش بگین از طرف من یه پیغام براش ببرن
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشتم
-پس لطف کنین به پدرش بگین از طرف من یه پیغام براش ببرن .
آروم و پر تردید گفت:
-بگو عزیزم.
-بهش بگین برای بار دوم بهش اخطار مي دم به آدمای اطراف من کاری نداشته باشه . اگر دکتر ازش شكایت کنه حتماً مي رم و شهادت مي دم که هم دکتر رو تهدید کرده
و هم اون بلاها رو سرش آورده . خودش هم مي دونه که مدرك دارم . هم پیامش تو گوشیم هست و هم تاریخ زنگي
که دوستش بهم زده . بعید مي دونم اینبار بتونه قسردر بره.
شل و وارفته پرسید:
-پویا بازم کاری کرده ؟
پوزخندی به سادگي مادرش زدم . یعني بچهی خودش رو نمي شناخت:
-بهتره از خودش بپرسین . بهتر از من ميتونه براتون توضیح بده . شما لطف کنین پیغام من رو بهش برسونین.
"باشه "ای گفت و من هم سریع خداحافظي کردم.
امیدوار بودم حرفم رو پویا تأثیر بذاره و برای همیشه از زندگیم بیرون بره . اما نميدونستم همین حضورش چند روز دیگه مي شه بزرگترین آزمون زندگي من!
***
همراه نرگس از برادر مائده خداحافظي کردیم و از کلاس خارج شدیم.
نرگس آروم پرسید:
-برای روز عید برنامه ی خاصي دارین ؟
سری تكون دادم:
-نه . فقط ممكنه یه سر بریم خونه ی مادربزرگم . چطور مگه ؟
تکون خفیفي به سرش داد:
_گفتم شاید برای تولدت برنامه ای داشته باشین. لبخندی زدم دوم آبان روز تولدم بود که با عید غدیر یكي شده بود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#اطلاعیه
🌸مدرسه علمیه الزهراء﴿سلام الله علیها﴾ کاشان از واجدین شرایط در مقطع سیکل در سال تحصیلی ۱۴٠۴_۱۴٠۳ثبت نام به عمل می آورد.
🌸شرایط ثبت نام↓
¹- متولدین سال۱۳۸۵ به بعد ( تا 18 سال)
²- ﴿اتمام پایه نهم﴾
🌸امتیازات↓
¹- توفیق شاگردی اهلبیت(ع)و بهره مندی از فضای تهذیبی و آموزشی حوزه علمیه
²- اعطای دانشنامه سطح دو(کارشناسی)و امکان ادامه تحصیل در حوزه و دانشگاه
³- برخورداری از تحصیل رایگان
⁴- معافیت از آزمون برای داوطلبان با معدل ۱۸ به بالا
⁵- بهره مندی از کتابخانه های اختصاصی و تخصصی
🌸مهلت ثبتنام ←تا هفته اول مرداد 1403
🌸علاقه مندان می توانند جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به وبگاه www.paziresh.whc.ir مراجعه فرمایند.
🌸آدرس: خیابان امیرکبیر، کوچه ی شهید طاهری، انتهای مخمل، جنب مسجد الزهرا
🌸تلفن تماس:
۰۳۱ ۵۵۳۱۴۹۰۲-۳
🌸فضای مجازی در ایتا:
@alzahrakashan
🌸#مدرسه _ علمیه __الزهراء_سلاماللهعلیها_کاشان🌸
https://eitaa.com/manfi18
💥💥
بعد از سیکل به جای رفتن به پایه دهم میان مدرسه علمیه الزهرا (س)
در یک دوره ۷ ساله مدرک کارشناسی (سطح دو حوزه) مورد تایید وزارت علوم می گیرند
می تونن با این مدرک در آزمون های استخدامی شرکت کنند (آزمون وکالت ، آموزش و پرورش و.....)
یا در حوزه و دانشگاه ادامه تحصیل دهند برای کارشناسی ارشد
تحصیل در مدرسه علمیه الزهرا سلام الله علیها رایگان هست.
محیطی امن همراه با آرامش با اساتیدی مجرب😊