🌸 🌸 #ژله_سورپرایز
اول تو یه قالب مستطیل قبل ژله رنگین کمان درست کنین
(رنگین کمانتون یه لایه ژله ساده یه لایه ژله با شیر باشه)
ژله رنگین کمانو به صورت عمودی با چاقو برش بزنین و با کاتر قلب قالب بزنین
قالب اصلی رو چرب کنین و بذارین تو فریزر
۲ بسته ژله الوئه ورا رو با یک لیوان آب جوش حل کنین و روی بخار آب جوش هم بزنین تا شفاف شه و بذارین خنک شه
وقتی کاملا خنک شد یک لیوان شیر سرد بهش اضافه کنین
میتونین مثل من یکمی رنگ صورتی بهش اضافه کنین
یه لایه از ژله رو بریزین تو قالب و بذارین نیمبند شه
وقتی نیمبند شد قلبا رو بچینین وسط قالب و دوباره روش کمی ژله بریزین تا قلبا فیکس شن و تکون نخورن و بذارین نیمبند شه
دوباره بعد از نیمبند شدن بقیه ژله رو بریزین تو قالب تا قالب پر شه و حداقل ۶ ساعت بذارینش تو یخچال
با دست کناره های ژله رو بکشین به سمت داخل تا از دیواره قالب جدا شه و برگردونین تو ظرف سرو
#تایم_خوشمزگی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
زندگی ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﻢ
ﻭ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﺪ،
ﻣﯽ ﺑﺎﻓﯿﻢ ﻭ ﻧﻘﺶ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ،
ﺩﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﭘﺎ ﮐﺮﺩ،
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻧﮕﯽ ﻭ ﻃﺮﺣﯽ،
ﺁﻣﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻧﺎ ﺯیبا،
ﺳﺎﯾﻪ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺛﻮﺍﺏ...
ﮔﺮﻩ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ،
ﻃﺮﺡ ﻭ ﻧﻘﺸﺖ ﻧﯿﺰ،
ﻭ ﻫﺰﺍﺭﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺷﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺯﯾﺴﺖ ﮐﻪ
ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﯼ!
ﮐﺎﺵ" ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮﺳﺖ،
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﺒﺎﻓﯽ...
#دلنوشته 💌
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
( ♥️°📕)
📚#عشق_و_دیگر_هیچ
✍🏻#نرجس_شکوریان_فرد
📖#قسمت_صد_و_پنجاه_و_ششم
فصل باران ١٠
مادر مرا نشانده و خيلي جدي ميگويد:
تصميمت چيه؟
سرم را به عدم تفهيم اتهام تكان ميدهم، بشقاب سيبزميني را ميگذارد مقابلم با
چاقو، تفهيم ميشوم؛ به جاي آنكه خيره بشوم به صورتش، سرم را مياندازم پايين
و مشغول پوست كندن ميشوم!
امروز مادر سلما زنگ زده بود شكايت.
دستم را نميبرم، ميدانستم اين برخوردها اتفاق ميافتد.
گفت شما با سلما صحبت كنيد، ما آبرو داريم.
چاقو را زمين ميگذارم و ميگويم:
باور كن من هم مخالفت كردم، اما سلما رو نميتونم راضي كنم. در ضمن
مشكل من با مشكل سلما متفاوته!
چاقو را برميدارد و خودش پوست كندن را ادامه ميدهد. ميگويم:
راستش من به خودم مطمئن نيستم، پس فردا اين حس و كار خوبش رو، تو
روي سلما نميزنم؟ من همينطور عاقل ميمونم و عاقلتر ميشم يا ميزنم
زير همهچيز؟ اشتباه كردم زن گرفتم آن هم از جنس سلما!
مادر چاقو را ميدهد دستم و بلند كه ميشود ميگويد:
تو جرأت داري مسيرت رو به جاي اينكه پيش بروي، پس پس بيا، خودم
عاقت ميكنم!
چاقو را ميگذارم زمين و ميروم سراغ موبايلم كه دارد خودش را ميكشد؛ شمارة
خانة سلماست، سلماست؟ سروش؟ مادرش؟ چرا موبايل من؟
نگاه ميكنم تا قطع شود. زنگ ميزنم سروش، برنميدارد، پس خودش بوده. ميروم
از خانه بيرون، دم غروب قبرستان رفتن خوب نيست، اما من ميروم مزار عبدالمهدی
⏳ادامه دارد...⏳
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️°📕)
📚#عشق_و_دیگر_هیچ
✍🏻#نرجس_شکوریان_فرد
📖#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفتم
خانة عبدالمهدي، ضيافتگاه عبدالمهدي... كلمة عبد را هر چهقدر
زمزمه ميكنم بيشتر لذت ميبرم كه كنار اسم مهدي ميآيد... ذهنم را از تمام
درگيريها خلاص ميكنم با فكر به لذتهاي جديدي كه دلم كشفشان كرده است!
اما باز هم نميتوانم نگران سلما نباشم، يك دور طواف ضريح ارباب را نذر ميكنم و
به سلما پيام ميدهم. سروش جواب ميدهد:
تو برو، اگر شد من سلما رو ميرسونم!
دلم شور ميافتد. حتماً خانهشان غوغاست! كنار عبدالمهدي يك ساعتي مينشينم
كه ميآيند. صورت سلما لاغر شده از بسكه گريه كرده است، چشم ميبندم و رو
به سروش ميگويم:
من آدم صبوري هستم اما نه در حق سلما! اين شد دوبار كه صورتش رو اين
طور ميبينم، دفعة بعدي در كار نيست. اينو رو به اهل خونه بگو!
اشك سلما دوباره راه ميگيرد و من ميتوپم:
الآن كه كسي نيست چرا ديگه؟
سروش ميگويد:
تموم شد، حرف اين خانم به كرسي نشست، اما به زور من! يك طرف ترازو رو
سنگين كردم به نفع سلما! فقط به جان عبدالمهدي اگر خواهرم رو اذيت
كني، خودم درستت ميكنم!
نگاهم ريز ميشود توي صورتش كه ميگويد:
پدر و مادرم راضي شدند به يه برنامة ساده و يه سفر مشهد. جهيزيه رو هم
گذاشتند به اختيار خودش. ديگه اين با خودم و خودش! فقط فرهاد نميگم
عبدالمهدي باش، اما آدم باش
⏳ادامه دارد...⏳
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
( ♥️°📕)
📚#عشق_و_دیگر_هیچ
✍🏻#نرجس_شکوریان_فرد
📖#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشتم
سلما ميان هق هق گريهاش ميتوپد به سروش:
آقا فرهاد چيش از آقامغفوري كمتره؟ ميتونه بشه مثل آقامغفوري!
كارد ميزدي خون سروش در نميآمد. موقع رفتن گفت:
به قرآن اين خواهر ما رو جادو كردي. من امروز خودمو كشتم براش، برا تو
ميميره! اگه تا آخر عمرت مثل آقامغفوري زندگي نكني، خودم ميكشمت!
سلما ميپرد وسط حرفش:
اگه من مثل بانو بودم، تو هم بخواه كه مثل آقامغفوري باشه.
خندهام ميگيرد از حال سروش. هر چند درست نيست به خاطر من با خانواده
درگير شود. هيچ چيز بهتر از سكوت و آرامش نيست. اين را بعدها به سلما ميگويم
كه با اين همه دفاع از من بيشتر خانواده را حساس ميكني! بگذار مرور زمان ما را
با هم اخت كند!
البته ترجيح ميدهم سلما هميشه خط مقدم باشد. اداره زندگي را هم ميدهم
دستش خودم همراهي ميكنم! زن كدبانوي خانهداري كه كار و بار بيرون را هم ميداند
و ميتواند مثل يك شيرزن كار فرهنگي هم بكند... اين درست است! توسل به
آقامغفوري معجزه ميكند؛ حالا اگر بشوي شبيه آقامغفوري خدا برايت چه ميكند؟
⏳ادامه دارد...⏳
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🖤السلام علیک
یا اباصالح المهـدے 💚
🖤سلام ما به محرم
💚به غصه و غم مهدی
🖤به چشم کاسه خون و
💚به شال ماتم مهدی
🖤سلام ما به محرم
💚به شور وحال عیانش
🖤سلام ما به حسین و
💚به اشک سینه زنانش
🍃💫🍃💫🍃💫🍃💫🍃💫🍃
سلامی به زیبایی عشـق به طـــراوت لبخنــــد 🌺
سلامــــــی روح بخش و اکنده از عشق الهی بر فضای قلب باصفای تک تکتـــــــــون رفقای عزیز ما ☺️
🌸صبح زیباتون بخیـــر و نیـــڪی
احوالتون چطوره؟
ان شالله هرکجا هستید حالتون خوب خوب خوب واحوالتون خوبتر
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبشار نجارده که نام دیگه اش
#آبشار #آلاشور هست در روستای نجارده، یه روستای آروم و بی حاشیه که از نعمت داشتن جنگل های زیبایی بهرهمند هست
در #نوشهر استان #مازندران قرار دارد.
🇮🇷#ایران_زیبا
#گردشگری_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem