( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_ودیگرهیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_سیام
مثلا دیروز خودکارم را همراهم نبرده بودم یا گم کرده بودم یا کلا نبود خب... خودکار خواستم که دوست مهدی گفت:
- مهدی داشت مطلبی را یادداشت میکرد. همان موقع پسرداییش آمد و به مهدی گفت:
- خودکارتو بده، میخوام بنویسم.
مهدی خودکارش را نداد و کمی دنبال
خودکار دیگر گشت، وقتی پیدا نکرد، جلوی چشمای متحیر و منتظر پسردایی بلند شد رفت تا سر خیابان، خودکاری برایش خرید و آورد و در مقابل چشمان گشاد و پرسشگرش گفت:
- خودکار دستم برای بیتالماله...
این را که تعریف کرد دوست مهدی، من کیش و مات شدم و شاهرخ زد زیر خنده. هیچ ملاحظه هم نکرد، با صدای بلند خندید و گفت:
- خزانۀ بیتالمال کاش دست مهدی داده میشد.
الان خیلی از دولتیها را به حساب و کتاب مهدی باید دزد دید و دار زد آقای قاضی.
مهدی در کودکی یک میوه از باغ اقوام خورده بود، ناراحت بود از اینکه چرا قبلش اجازه نگرفته است!
این با خُلق من سازگار نیست. خلق من بَد است یا مهدی بچۀ درستی بوده؟ گزینۀ سوم درست است؛ هردو.
من روزهای بچگیام را فراموش نکردهام اما قابل خاطرهگویی هم نیست. هم بازی کردم هم حتماً پدرِ مادرِ مظلومم را درآوردهام.
هم کتک زدم و هم خوب تلافی سرم درآوردند اما مهدی « قید خاص» این جملات من است و من این قید خاص را دارم کم کم لمسش میکنم.
اصلا نوشتن دربارهاش دارد میشود یکی از علایق من.
بالاخره بچهای که بلد باشد دیگران را ببیند و با محبت هم نگاهشان کند، خیال همه را راحت میکند که حسادت وجود این بچه، یک معنی دارد؛ محبت.
در همان عوالم بچگی حاضر باشد دوچرخۀ جدیدش را دو دستی بدهد به برادر کوچکترش که بغض نکند و بعد از دادن، خودش هم بغض نکند.
من اگر با اصرار پدرم پاککنم را میدادم به کودک گریانی، خودم بعدش گریه میکردم!
اما در همان بچگی میشود مهدی را سرپرست بچههای دیگر هم کرد.
امانتدار مهربانی میشود.
حتی میشود از او خواست برای بچههای اطرافش و برای بزرگترها هم چند کلمهای صحبت کند، مطمئن باشید که عاقلانهتر از بزرگترها کارها را پیش میبرد.
⏳ادامه دارد... ⏳
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
لِذَتوُصلنَدانَد
مَگَرآنسُوختِهای
کِهپَساَزدوریبِسیار،
بهیاریبِرسَد!...💔
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
🌱پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
خوراک فکری ات چیه؟!.m4a
5.97M
❓فقط اعیاد رو تبریک بگیم به هم یا ببینیم امامان با ما چکار دارن؟
یک سخن انگیزشی از امام سجاد علیه السلام که هممون نیاز داریم...
صوت #انگیزشی این هفته ماست واسه داشتن یه ذهن آرام با کمترین دغدغه ها...😌
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
▪️سازههای آبی تاریخی شوشتر مجموعهای به هم پیوسته از پلها، بندها، آسیابها، آبشارها، کانالها و تونلهای عظیم هدایت آب در دوران هخامنشیان تا ساسانیان برای بهره گیری بیشتر از آب ساخته شده و به عنوان دهمین اثر ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است .
#ایران_زیبا_و_دوست_داشتنی
#گردشگری_مجازی
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
سلام خواهری 😍
چطوری؟😉
امروز اومدم یه پاتوق بهت معرفی کنم پر از دخترای دهه هشتادی☺️
با کلی برنامه های ناب و متنوع 😍
استوری های جذاب❤️
طنز 😂
جذاب تر از همه رمان 😍
(از عالی بودن رمان ها نگم برات 😌)
معرفی کتابم هستا از همون نوعش که همه عاشقشیم😋
دورهمی های رفیقونه هم داریم😉😍
مسابقه و...❤️
- حالا این پاتوق کجاست؟🤨
+لینک پاتوقمونو میزارم😌😍👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
خانم خانما منتظرتیما 😍😍
دستتو بزن روی لینکو وارد پاتوقمون شو😉
( ♥️ ° 📕 )
📚| #عشق_ودیگرهیچ
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_سی_و_یکم
وقتی فکر میکنم که میایستاده وسط برنامه، همخوانی میکرده و جمعیت با اشتیاق با او همراه میشدند، فکر میکنم من جلوی شما، چهار کلمۀ حق را با زبان باز و محکم نتوانستم بگویم.
بعد مهدی در ایام بچگی میایستاده در مسجد، اذان میگفته. میایستاده
وسط کوچه، بین همبازیهای فوتبالیش، میایستاده بالای پشتبام... اذان میگفته.
این ایستادن و صدا بلندکردن دوتا مؤلفه است که من ندارم. نه بلدم بایستم محکم، نه بلدم صدا بلند کنم برای بیان حرف حق.
نه بلدم اذان بگویم. و تیر خلاصی که به جان و تن من نشاند از خاطرات کودکیاش؛
پولهایش را جمع میکرد و برای بچهها هدیه میخرید.
آقای قاضی من از کودکی گذشتهام. یعنی کودکیام گذشت و الان جوانم...
اما عقلم اندازۀ یک سال کودکی مهدی نیست. پولهای توجیبم را نگه داشتهام برای خودم، اینها مهم نیستها!
مهم این است که مهدی یک خصلتی نداشته و یک خصلتی داشته.
نداشتهاش، خودخواهیاش بود. همهچیز را نخواسته برای خودش.
اما من یک خود، گذاشتهام وسط و مدام دور زدهام، دور زدهام، دور زدهام دور خودم، خفه شدهام از بس که دور خودم چرخیدم.
یک چیزی هم داشته؛ آن هم ذهن خالی از گیر و گرفت دنیا.
من یک بسته آدامس میخرم، دانه دانهاش را حساب میکنم که به چه کسی میدهم و تمام که میشود بلند اعلام میکنم چند هزارتومان پرید!
آقای قاضی شما عضو کدام دستهاید: مالتان را دو دستی چسبیدهاید؟ یا دلتان دریای محبت است و دلتان را چسبیدهاید که رد مال و منال و مقام نرود؟
•
•
•
[روز سوم]
پایم روی سنگی لغزید و دردناک پیچید. کوهگیر شدهام. دلم میخواست بروم بالاتر از مکان دیروز اما کمی صعبالعبور بود و من با خیال دیروز، راحت گام برمیداشتم.
دل خوش کردنم به دیروز، شد بیتوجهی امروز و کار دستم داد.
میخواستم در هر وعده نوشتن دوگام بالاتر بروم تا همپای قهرمانم رفته باشم؛ اما انگار دنبالش رفتن کمی سخت است.
فعلا که اینقدر درد دارم نمیتوانم درست فکر کنم. فقط میماند قسمت خوشِ حالم که موبایل آنتن داد و شاهرخ را خبر کردهام.
⏳ادامه دارد... ⏳
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین کاشانی 👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem