هفت جمله که زمان های سختی باید به خودمون بگیم:
۱.هیچ چیز دائمی نیست
۲.زخم های ما نشانه ی قدرته نه ضعف
۳.زمانی که بقیه منفی بافی میکنن، من میتونم مثبت باقی بمونم
۴.عبور از رنج منو داناتر میکنه
۵.حتی زمانی که در حال کشمکش هستم رو به جلو حرکت میکنم
۶.ترس هیچ چیز را عوض نمیکند
۷.بهترین گزینه ادامه دادنه
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
43.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا خدا، از گناهان ما هر چقدر هم که زیاد باشند میگذرد❓
#آیت_الله_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_شش
کي مي فهمید که من یه عمر بي امیرمهدی بودن رو نمي خوام هر چند که برای همیشه چشماش بسته باشه.
دستای نرگس دور شونه ام پیچیده شد و به سمتش کشیده شدم.
نوازشش روی سرم نشست .
و من تو بغلش هق هقم رو رها
کردم.
حین هق هق گفتم:
-نه .. بدون امیرمهدی نه...
چرا انقدر راحت حرف از قطع محرمیت من و امیرمهدی مي زدن ؟ .. مگه نمي دونستن عشق این چیزا حالیش نیست . که من به عشق امیرمهدی و به امید باز کردن
چشماش روزها رو مي گذرونم ؟
از آغوش نرگس بیرون اومدم و با همون حال گفتم:
_این زندگي منه.
باباجون جواب داد:
-با احساسات نمي شه برای یه عمر تصمیم گرفت.
هق هقم رو فرو خوردم:
-اگر با عقل تصمیم بگیرم چي ؟
سوالي نگاهم کرد . صاف نشستم و گفتم:
-اگر قول بدم با عقل تصمیم بگیرم چي ؟
اگر خوب فكر
کنم چي ؟ قبول مي کنین دیگه همچین چیزی ازم نخواین ؟
فقط نگاهم کرد.
بابام بالاخره به حرف اومد:
-اگر قول بدی فكر کني .. به همه چي .. به آخرش .. به اینكه ممكنه هیچ انتهای خوبي نداشته باشه .. و بعد
تصمیم بگیری من تا آخرش پششت هستم.
لبخندی به بابا زدم .
مي خواست پشتم بمونه .
بالاخره یكي حرف دلم رو فهمید.
رو به پدر امیرمهدی گفتم:
-قول مي دم خوب فكر کنم و با عقل تصمیم بگیرم . فقط شما هم قول بدین دیگه ترك امیرمهدی رو ازم نخواین
. -
به یه شرط..
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هفت
-قول مي دم خوب فكر کنم و با عقل تصمیم بگیرم . فقط شما هم قول بدین دیگه ترك امیرمهدی رو ازم نخواین
. -
به یه شرط..
منتظر چشم دوختم به لباش:
_به این شرط که هر وقت ، هر زمان ، هر جایي خسته شدی و دیگه نکشیدی بیای بگي. این حق توئه و هیچکس فكر دیگه ای نميکنه . به این شرط قبول مي کنم.
اشكام رو پاك کردم و خندیدم.
باباجون دستش رو گذاشت روی زانوی مامان طاهره و گفت:
-خب ، تا ما مردا داریم خداحافظي مي کنیم شما هم حرفایي که مي خواستي رو بزن وبیا.
مامان طاهره سری تكون داد و با این حرف بابا و مهرداد همراه باباجون بلند شدن برای بیرون رفتن از خونه.
باباجون حین رفتن رو بهم کرد و گفت:
-باباجان حواست باشه چه قولي دادیا.
سری تكون دادم:
-حواسم هست .
لبخندی زد و رو کرد سمت بابا و مهرداد.
حین تعارفات معمول بابت بیشتر مي موندن و اونجا خونه ی خودشون از خونه خارج شدن .
با رفتنشون ما خانوما هم به سمت هم برگشتیم و من چشم دوختم با مامان طاهره . قرار بود حرفي بزنه و بعد بره.
برای بار چندم اشكای صورتش رو پاك کرد . دیگه از هق هق و گریه خبری نبود هر چي بود شبنم هایي بود که
گهگاه شاید از روی سوختن دل و یا دردی که تو وجودش
بود سرچشمه مي گرفت.
ابرویي بالا انداخت و با پر چادرش کمي بازی کرد . انگار داشت حرفش رو مزه مزه مي کرد . منم خیره بودم بهش تا ببینم حرفش چیه که مردا ترجیح دادن تو جمعمون
نباشن.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_هشت
منم خیره بودم بهش تا ببینم حرفش چیه که مردا ترجیح دادن تو جمعمون
نباشن.
نگاهش رو بالا آورد و نگاهم کرد .
سریع گفت:
-منم یه شرط دارم . قبل از اینكه بخوای فكر کني باید جایي بری.
کمي نگاهش کردم . دست پر اومده بودن دیدنم . هر کس شرطي داشت . معلوم بود حسابي فكر همه جا رو کرده بودن .
نگاهي به مامان انداختم که بدونم بازم مثل موضوع قبل
مي دونه قراره چي بشنوم که با شونه بالا انداختنش
نشون داد که از این یكي خبر نداره.
برگشتم سمت مامان طاهره . باز هم سرش پایین بود . آروم پرسیدم:
-کجا باید برم ؟
سر بلند کرد و نیم نگاهي به نرگس انداخت:
-باید فردا با نرگس بری آرایشگاه.
مبهوت نگاهش کردم . جایي که باید مي رفتم آرایشگاه بود ؟
یا شاید من اشتباه شنیده بودم!
برای همین با بهت پرسیدم:
-کجا ؟
نرگس شونه م رو گرفت و به سمت خودش برگردوند .
سوالي نگاهش کردم تا جواب سوالم رو بده و بگه اشتباه شنیدم یا نه!
مصمم لب باز کرد: .
_ اگر مي خوای به پای امیرمهدی وایسی اول باید زندگي کردن رو باد بگیری.مامان و
بابای من روشون نمي شه خیلي چیزها رو بهت بگن ولي
من روم مي شه
اخمی کرد:
-خودت رو تو آینه دیدی ؟ دیدی چه شكلي شدی ؟ این ابروهای در اومده و این صورت دو ماه اصلاح نشده هیچ
نشوني از زندگي نداره . اگر نمي شناختیمت و یا قبلا ً تو رو ندیده بودیم یه چیزی . حرفي نمي موند
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_نه
_اگر نمي شناختیمت و یا قبلا ً تو رو
ندیده بودیم یه چیزی . حرفي نمي موند . ولي ما که دیده بودیم تو چه شكلي بودی ! چه دختری بودی ! به
خودت بیا . شروع کن زندگي کردن چه امیرمهدی به هوش
بیاد چه نیاد . تا کي مي خوای اینجوری ادامه بدی ؟ اگر امیرمهدی هیچوقت به هوش نیاد صورت تو همینجوری مي مونه ؟
زندگیت مي شه همین بیمارستان رفتن و
تدریس ؟
آدم برای زندگي کردن به همه چي نیاز داره . به غذا .. به خواب .. به تفریح .. تو همه چي رو از خودت گرفتي .
با چه انگیزه ای مي خوای این راه و ادامه بدی ؟
این همه آدم هر روز مي میرن .. خونواده هاشون باید تا آخر عمر خودشون رو از همه چي محروم کنن ؟
کِي خدا اجازه داده با زندگیمون اینكار و بكنیم ؟
اگر مي خوای عاقلانه
فكر کني اول عاقلانه زندگي کردن رو تمرین کن . فردا میای آرایشگاه .
نمي گم همچین به خودت برس که چشم
همه رو به خودت خیره کني !
نه .. حداقل شبیه آدمای
معمولي بشو.
نگاهم خیره موند به لب هاش و ناخودآگاه دستي به صورتم کشیدم.
از صورت من گفت ؟
از ابروهای در اومده ؟
پس چرا من ندیده بودم ؟
چرا هر وقت رفتم جلوی آینه چیزی به
چشمم نیومد ؟
ندیدم یا انقدر غرق بودم تو بدبختي خودم
که توجهي نكردم ؟
خیلي بي حواس انگشتم رو زیر دندونام فشار دادم . فشار
دادم و رفتم تو خلسه ای رها از هر چیزی که اطرافم بود!
زندگیم از روزی که امیرمهدی به کما رفت مثل یه فیلم رو دور تند مقابل چشمام جون گرفت .
زندگي ای که خلاصه شده بود تو رفتن به بیمارستان ، برگشتن ، کز کردن گوشه ی اتاق و غم خوردن ، دعا کردن و اشك
ریختن ، و کلاس رفتن و مثل یه آدم اهني.
بدون توجه و لذت از کاری که دوست داشتم درس دادن ؛ همین.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
⚫️ سالروز رحلت رهبرکبیر انقلاب، امام خمینی قدس سره تسلیت باد.
آنکه سیاست و عرفان را به هم آمیخت و با نور عرفان عالم سیاست را رنگ توحید و زیبائی بخشید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ویژه ساعت رحلت امام خمینی (ره)
📹 رهبر انقلاب: امام روح انقلاب است
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
▪️▫️▪️▫️▪️
🔰زن طراز انقلاب اسلامی از منظر امامین انقلاب
🎙در بیان امام جمعه محترم دارالمومنین کاشان حجه السلام حسینی
🚩با حضور ارزشمند بانوان کاشانی
🏴بزرگداشت خانم ها قاضی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
📌دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ / ساعت ۱۷
📌میدان امام حسن مجتبی(ع) حسینیه امام حسن مجتبی (ع)
✔️ به پاسداشت بانوان حماسه ساز انقلابی نشر حداکثری بفرمایید
#الگوی_سوم
#زن_مسلمان_انقلابی
#شهدای_خدمت
#انتخابات
♥️https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه ای مهم و جالب از مناظره ی سال 92
✅ جریان اصیل انقلاب طبق صحبت های رهبری معظم عدالت رو توزیع فقر نمیدونه.
ولی جریان اصولگرای غربزده برقراری عدالت رو توزیع فقر میدونه.
ببینید کدوم کاندیدا افکار نزدیک تری به امام خامنه ای دارند به همون رای بدید...
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem