eitaa logo
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
199 دنبال‌کننده
765 عکس
117 ویدیو
5 فایل
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار 🌱 📲 پیشنهادات و انتقادات👇 مدیر کانال: @ati95157
مشاهده در ایتا
دانلود
عصای دستِ بابا ✍️ زهرا معراجی ساعت ۱۰ بود که رسیدم در منزل مادر شهید. زود رسیده بودم، قرارمان ساعت ۱۰:۳۰ بود. کمی خودم را سرگرم کردم تا زمان قرار نزدیک‌تر بشود. هوا گرم بود، دیگر توان ایستادن در این هوا را نداشتم. تصمیم گرفتم زنگ را بزنم. چند باری زنگ را زدم ولی کسی جواب نداد. خانمی آمد به سمت در، با چشمانی پر از سوال آمد به سمتم و کلیدهایش را از کیفش درآورد. گفتم: «منزل شهید سرائی؟» گفت: «بله» گفتم: «برای دیدار با مادر شهید هماهنگ کرده بودیم.» گفت: «شما بودید؟ بفرمائید!» منزل ساده و بی آلایش مادر پر از آرامش بود. جلو رفتم و سلام کردم. ولی مادر خوب نمی‌شنید. کمی که گذشت دوستانم آمدند و نشستیم پای صحبت‌های خواهر شهید: _برادرم خیلی مهربون بود. کار بابا خیلی سخت بود ولی علیرضا همیشه بهش کمک می‌کرد و کنار دستش بود. وقتی رفت جبهه سرباز بود و مختصر حقوقی داشت ولی تمام حقوقش رو نگه می‌داشت. وقتی میومد سبزوار ما ۴ تا خواهر و برادر رو می‌برد برد بازار برامون خرید می‌کرد. آخرین بار که رفت جبهه خدمتش تموم می‌شد ولی توی عملیات آزادسازی خرمشهر شهید شد.» ولی مادر انگار نمی‌دانست ما چرا آمده‌ایم. خواهر شهید گفت مادرش کمی کسالت دارد و بعد از فوت پسر دومش خیلی شکسته شده. وقت رفتن از خواهر شهید عکس شهید را خواستیم و دور مادر جمع شدیم تا عکس یادگاری بگیریم. مادر که عکس را توی ‌دست‌های ما دید تازه متوجه موضوع شد و با سوز دل گفت: «علیرضا خیلی جوان بود!» 🚩 به کانال بپیوندید: 🆔 @hhonarkh