واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
نذر مخصوص
اولین بار روضه مقاومت مادرانه بهانه آشنایی مان شد. قرار بود یک معرفی کتاب برای روضه آماده کنم. بعد از پرس و جو از این طرف و آن طرف، کتاب «#خانه_ای_برای_همه» بهم معرفی شد.
پس کمی از جست و جو کتاب را پیدا کردم و نشستم پایش تا برای معرفی آماده اش کنم.
وقتی به خودم آمدم چندین ساعت بود که پای زندگی مادرجان نشسته بودم و غرق توی خاطراتش شده بودم.
روز روضه هم که کتاب را بالا گرفتم و شروع به تعریف از سکانس های زندگی مادرجان کردم، دیدم همه مثل خودم یک دل نه صد دل عاشق مادر جان شده اند؛ جوری که یک دانه ازش هم روی میز فروش کتاب روضه باقی نماند.
واژه نذر فرهنگی توی بحث های گروهی مادرانه به گوشم خورده بود. چند روز بعد تصمیم گرفتم تعدادی ازین کتاب را برای #نذر_فرهنگی تهیه کنم.
قرعه دعای ندبه مادرانه این جمعه افتاد به نامم. دلم می خواست برای رفیق سفر کردهمان که مدتی از بین ما مادرانه ای ها رفته بود، توی مراسم دعا کاری انجام بدهم.
یک دفعه ذهنم رفت سراغ مادر جان.
با خودم فکر کردم چه قدر رفیق مان شبیه مادرجان بود. اگر عمرش قد می داد حتما برای خودش یک پا مادرجان میشد.
ولی توی همین عمر کوتاه هم، همه جان و مال و خانواده اش را وقف مردم و حرف های دین و انقلاب کرده بود. درست مثل #مادرجان.
تصمیمم را گرفتم. بهترین گزینه همین کتاب بود.
تعدادی از کتاب «خانه ای برای همه» را به عنوان هدیه به روح رفیق از دست رفتهمان تهیه کردم.
صبح روز دعا همزمان با عطر دعای عهد توی فضای خانه، با دوستان نشستیم و یکی یکی متن نذر فرهنگی را اول کتاب نوشتیم.
دعای ندبه به آخرهایش رسیده بود. کتاب ها را توی سینی چیدم و وارد اتاق پذیرایی شدم.
مادرها مشغول زمزمه دم پایانی بودند و همان طور که اشک از گوشه چشمشان پایین میغلتید کتابها را از توی سینی بر میداشتند.
ما مادران روضهی پربرکت توایم
ما باغبان انقلاب و نهضت توایم
از غصهی دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
با روضههای خانگی ما جان گرفتهایم
رزقِ دعا و گریه و ایمان گرفتهایم
از غصهی دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
هرگوشه دنیا اگر صحرای کربلاست
راه خمینی راه سرخ کربلای ماست
از غصه دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان...
#مادرانه_سبزوار
#ندبه_های_مادری
#روضه_های_خانگی
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
شیرینی تلخ
✍️ مریم برزویی
صبح جمعه توی دعای ندبه، شیرینی خوران #وعده_صادق بود. هرکدام از مادرها، یک کیک پخته و به سلیقه خودشان تزیین کرده بودند. یک دفعه وسط جماعت کیک هایی که کنار هم قطار شده بودند، چشمم روی یک دانه شان ایستاد. کیک کوچک گردی که وسطش یک شیشه شیر بود. کنارش هم کاغذی بود که رویش نوشته بود؛ برای هبه زیاده. همان نوزاد اهل غزه که می گفتند بر اثر گرسنگی جان داده.
نمی توانستم لحظه ای ازش چشم بردارم. پرده اشک افتاد جلوی چشمم. احساس کردم مادری که این کیک را پخته، در تمام لحظاتی که آرد و تخم مرغ و شیرش را بر هم می زده، هزار بار دلش به یاد هبه زیاده آشوب شده و بغض چنگ انداخته به سر تا پای مادری اش. شاید از جنس بغضی که مادر هبه را تنگ در آغوش گرفته. همان موقعی که مشغول تماشای جان دادن نوزادش بوده.
#مادرانه_سبزوار
#ندبه_های_مادری
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh