شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود
رسید از شش جهت سجیلبارانی که حرفش بود
رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی
رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود
برای انتقام خون دلهایی که میخوردیم
فرود آمد همان شمشیرِ بُرّانی که حرفش بود
و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که میگفتیم
و حالا دشمن است و عصر خُسرانی که حرفش بود
بشارت باد گلها را به فروردینِ روییدن!
که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود
قسم به موی خونآلود اطفال فلسطینی
به زودی میرسد این سر به سامانی که حرفش بود
بیا و گوش کن! از قدس دارد میرسد کمکم
همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود…
کسی و الفجر میگوید… کسی والفتح میخواند…
کنار طبل آن جنگِ نمایانی که حرفش بود
به دست ما نوشته میشود بر مصحف تقدیر
برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
✍🏻 فاطمه عارفنژاد
#وعده_صادق
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
شیرینی تلخ
✍️ مریم برزویی
صبح جمعه توی دعای ندبه، شیرینی خوران #وعده_صادق بود. هرکدام از مادرها، یک کیک پخته و به سلیقه خودشان تزیین کرده بودند. یک دفعه وسط جماعت کیک هایی که کنار هم قطار شده بودند، چشمم روی یک دانه شان ایستاد. کیک کوچک گردی که وسطش یک شیشه شیر بود. کنارش هم کاغذی بود که رویش نوشته بود؛ برای هبه زیاده. همان نوزاد اهل غزه که می گفتند بر اثر گرسنگی جان داده.
نمی توانستم لحظه ای ازش چشم بردارم. پرده اشک افتاد جلوی چشمم. احساس کردم مادری که این کیک را پخته، در تمام لحظاتی که آرد و تخم مرغ و شیرش را بر هم می زده، هزار بار دلش به یاد هبه زیاده آشوب شده و بغض چنگ انداخته به سر تا پای مادری اش. شاید از جنس بغضی که مادر هبه را تنگ در آغوش گرفته. همان موقعی که مشغول تماشای جان دادن نوزادش بوده.
#مادرانه_سبزوار
#ندبه_های_مادری
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh