🔥سرابِ پیشرفت| یادداشتی کوتاه بر کتاب «بهخونکشیدهشدخیابان»
✍️ زهرا عباسی
خوش نداشتم کتابنخوانده راهی مراسم رونماییاش شوم و توی مراسم گیج و مبهوت نفهمم میهمانهای برنامه چه میگویند. صبح روز رونمایی کتاب، تا بچهها از خواب بیدار شوند، یک نفس و بدون وقفه خواندمش. همان اول قلم زیبای نویسنده در مقدمه، پاگیرِ کتابم کرد.
وقتی روایتهای کشف حجاب از شهرهای مختلف را خواندم، هم بالیدم و هم نالیدم. بالیدم به بزرگزنان و شیرمادرانی که ننگ برهنگی را نپذیرفتند. جسم و جان، تن و روانشان را نفروختند به شعارهای فریبنده و دربندکننده. و البته نالیدم از درد جهالت و ظلمهای بسیار در حق کشور و مردمم.
از ساخته شدن قفسهایی که بال پرواز و رهایی و آزادی و آزادگی زنان و مردان را قیچی کرد. وقتی که به امید رسیدن به سراب پیشرفت، راه روشن تعالی را بستند. وقتی که به جای دریافت نقاط قوت غرب، نقاط ضعف و سیاه و تاریک را در آغوش کشیدند و سعی کردند همه را بکشانند به ورطه ظلمت و غفلت و گمراهی و بیخبری و فرهنگ استعماری، تا مسیر هموار شود برای تاخت و تاز اندیشه استعمارگری.
در لابلای سطرهای کتاب دلم میگرفت از مادرانی که برای نگه داشتن چادر نجابتشان، یا سکته کردند، یا دق کردند یا بچههایشان را سقط کردند. مرگ برای همه مرگ است و حق. ولی بعضیها را بالا میبرد و بعضیها را به زیر میکشد. مرگ این زنها را مقایسه کردم با مرگ سربازها و آژان هایی که در معرکههای گرفتن و کشیدن چادر، بعد یا قبلش، به درک واصل شدند.
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
☕ بفرمائید روضه
هفتمین نشست بانوان محقق تاریخ شفاهی دفاتر راه
با موضوع: روضههای مقاومت
روایتی متفاوت از روضههای خانگی زنانه
🎙️با حضور خانمها:
زهرا عباسی
فاطمه عباسی
فائزه دهنبی
از اعضای فعال مادرانه سبزوار
⏳چهارشنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲
🕓 ساعت ۱۶
📍جلسه در فضای اسکایروم برگزار میشود.
https://daneh.ir/demo2/mod/lmskaranskyroomtwo/view.php?id=14813
🌱رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
🌱واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
🌐 @rasta_isf_1401
🌐 @hhonarkh
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه روایت های ایام
🎥 قسمت اول: هفت خان
📎 برگرفته از کتاب مجله فرهنگی_تاریخی «ایام»
🔻 راوی: مرحوم محمدعلی گودآسیایی
🔺 گوینده گفتارمتن: سعید شم آبادی
💠 «هفت خان» یک نمایش تاریخی بود. در هر خان، ظالم مقابل مظلوم قرار می گرفت. خان اول معاویه بود؛ خان های بعدی هم هیتلر و صدام بودند و خان هفتم، بنی صدر بود.
💠 حسن عنایت پور نمایش نامه «هفت خان» را نوشت و برادرش، محمدعلی گودآسیایی، کارگردانی نمایش را انجام داد.
🔰 همچنین رهبر انقلاب چندی پیش از کتاب مجله ایام و کتاب شهید آوردند تقدیر کردند.
#ایام_انقلاب
#روایت
#سبزوار
🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
☕ بفرمائید روضه هفتمین نشست بانوان محقق تاریخ شفاهی دفاتر راه با موضوع: روضههای مقاومت روایتی متف
سلام و احترام
ضمن عرض پوزش، لطفاً جهت شرکت در هفتمین نشست بانوان محقق تاریخ شفاهی با موضوع روضه های مقاومت به این لینک مراجعه کنید:
https://daneh.ir/demo2/mod/lmskaranskyroomtwo/view.php?id=9935
📌رهبر معظم انقلاب:یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است؛ یاد او را زنده نگه داشتن خودش یک جهاد است. اینها را بایستی نگه داشت
🔻نمایش مادر جبهه ها
(جهت آشنایی بچه ها با شخصیت خیرالنسا صدخروی)
🔻اهدای کتاب خیرالنسا و گندمگ
سیب و کلوچه
توسط ننه خیرالنسا
#حسینیه_کودک
هیئت مکتب النبی سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
نویسندۀ کوچک| حاشیه نگاری از برپایی میز کتاب در جایگاه نماز جمعه سبزوار، ۲۰ مرداد ١۴٠٢
✍️ مطهره خرم
۱۲ سال داشت. قرار بود برود کلاس هفتم. موضوع کتابها را میپرسید و من هم توضیح میدادم. از کتاب «همیشه فرمانده» خوشش آمده بود و قرار بود مادرش بیاید تا هزینه را بدهد. گفت: دارم کتاب مینویسم، فصل آخرشه. میخوام خیلی خاص شروع کنم. برای همین کتاب میخونم.
گفتم: بستگی به سبک نوشتن و نوع داستانت داره. بیشتر چه مدل کتابی میخونی؟
گفت: میخوام رمان باشه.
چندتا کتاب که سیر زندگی سوژههای تاریخ شفاهی به صورت داستانی آمده بود معرفی کردم: خانهدار مبارز، خیرالنساء و مادر ایران و...
صحبت ادامه داشت تا اینکه بهش گفتم: دوست داری کمکم کنی میز رو مجدد بچینیم؟
خندید و گفت: آره.
در حین مرتب کردن کتابهای میز هم کلی با هم در مورد رمانهای سایتها و محتوای زردش با او صحبت کردم که خیلی حساب شده کتاب بخواند.
نشانکهای داخل کارتون را درآوردم و جلویش گذاشتم. گفتم: فاطمه حلما به نظرت کدومش قشنگتره؟
گفت: این یکی به نظرم خیلی قشنگه!
گفتم: از صفحه جداش کن برای خودت.
صحبت در مورد نوشتن ادامه داشت.
تا اینکه گفت: فهمیدم چه طور آخرش رو تموم کنم.
لبخند زدم و گفتم: امیدوارم کتابت رو به خوبی تموم کنی و موفق باشی!
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
نذر مخصوص
اولین بار روضه مقاومت مادرانه بهانه آشنایی مان شد. قرار بود یک معرفی کتاب برای روضه آماده کنم. بعد از پرس و جو از این طرف و آن طرف، کتاب «#خانه_ای_برای_همه» بهم معرفی شد.
پس کمی از جست و جو کتاب را پیدا کردم و نشستم پایش تا برای معرفی آماده اش کنم.
وقتی به خودم آمدم چندین ساعت بود که پای زندگی مادرجان نشسته بودم و غرق توی خاطراتش شده بودم.
روز روضه هم که کتاب را بالا گرفتم و شروع به تعریف از سکانس های زندگی مادرجان کردم، دیدم همه مثل خودم یک دل نه صد دل عاشق مادر جان شده اند؛ جوری که یک دانه ازش هم روی میز فروش کتاب روضه باقی نماند.
واژه نذر فرهنگی توی بحث های گروهی مادرانه به گوشم خورده بود. چند روز بعد تصمیم گرفتم تعدادی ازین کتاب را برای #نذر_فرهنگی تهیه کنم.
قرعه دعای ندبه مادرانه این جمعه افتاد به نامم. دلم می خواست برای رفیق سفر کردهمان که مدتی از بین ما مادرانه ای ها رفته بود، توی مراسم دعا کاری انجام بدهم.
یک دفعه ذهنم رفت سراغ مادر جان.
با خودم فکر کردم چه قدر رفیق مان شبیه مادرجان بود. اگر عمرش قد می داد حتما برای خودش یک پا مادرجان میشد.
ولی توی همین عمر کوتاه هم، همه جان و مال و خانواده اش را وقف مردم و حرف های دین و انقلاب کرده بود. درست مثل #مادرجان.
تصمیمم را گرفتم. بهترین گزینه همین کتاب بود.
تعدادی از کتاب «خانه ای برای همه» را به عنوان هدیه به روح رفیق از دست رفتهمان تهیه کردم.
صبح روز دعا همزمان با عطر دعای عهد توی فضای خانه، با دوستان نشستیم و یکی یکی متن نذر فرهنگی را اول کتاب نوشتیم.
دعای ندبه به آخرهایش رسیده بود. کتاب ها را توی سینی چیدم و وارد اتاق پذیرایی شدم.
مادرها مشغول زمزمه دم پایانی بودند و همان طور که اشک از گوشه چشمشان پایین میغلتید کتابها را از توی سینی بر میداشتند.
ما مادران روضهی پربرکت توایم
ما باغبان انقلاب و نهضت توایم
از غصهی دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
با روضههای خانگی ما جان گرفتهایم
رزقِ دعا و گریه و ایمان گرفتهایم
از غصهی دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
هرگوشه دنیا اگر صحرای کربلاست
راه خمینی راه سرخ کربلای ماست
از غصه دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان...
#مادرانه_سبزوار
#ندبه_های_مادری
#روضه_های_خانگی
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
📚 زنان و حرف هایی ناگفته درباره دفاع مقدس
نگاهی به کتاب «نان سال های جنگ»
🔻 دفاع مقدس آن قدر ابعاد گسترده داشته و دارد که می توان هزاران کتاب درباره آن نوشت. خود من همیشه به سمت ادبیات این حوزه کشش داشته و دارم؛ چه داستان و رمان دفاع مقدس باشد و چه مستندنگاری.
🔻 در نگاه اول، کلیت ماجرا یک امر تکراری و کلیشه ای ست و به نظر می رسد که دیگر حرف تازه ای باقی نمانده اما با توجه به همان ابعاد وسیع، قطعاً حرف های ناگفته زیادی هست که شاید به دلیل گذشت زمان و از دست رفتن شاهدان عینی، فرصت ثبت و ضبط این خاطرات و حوادث از دست برود. مخصوصاً خاطراتی که مستقیم به میدان جنگ ربط ندارد؛ خاطرات جذاب پشت جبهه.
🔻 آن هایی که آذوقه فراهم می کردند، لباس می دوختند و دعا می کردند. زنان و مردانی که پشت جبهه ها نبودند، پشتیبان جبهه ها بودند! مادران، خواهران، همسران و دخترانی که تکه ای از وجودشان را می کندند و راهی جبهه می کردند. دل شان را به دل حضرت زینب(س) گره می زدند و در فراق مردان شان در خفا اشک می ریختند اما در حضور دیگران خم به ابرو نمی آوردند.
🔻 آن ها در میدان دیگری هم می جنگیدند؛ جنگ با خودی هایی که با زبان خاردارشان طعنه می زدند «به شما پول می دهند! لابد حقوق دارید که این کارها را انجام می دهید» اما چه کاری؟ نان پختن و قند شکستن و لباس دوختن برای رزمنده ها.
🔻 چقدر این عبارت آشناست. «پول می گیرید» همین اواخر خیلی هامان این عبارت را درباره مدافعین حرم شنیدیم. اما نمی دانستم که این عبارت ریشه در گذشته دارد و هرکه قصد خدمت بی مزد و منت داشته باشد ناگزیر باید این طعنه را به جان بخرد. چه یک مدافع حرم باشد چه یک زن روستایی اهل روستای صَدخَرو؛ روستایی که زنانش با جان و دل پشتیبان جبهه ها بودند.
🔻 محمد اصغرزاده پای صحبت تعدادی از این بانوان ارجمند نشسته و محمود شم آبادی این گفتگوها را در کتابی با نام «نان سالهای جنگ» گردآوری و تدوین کرده است.
🔻 خاطرات، بسیار ساده و صمیمی نوشته شده اند. در نگاه اول شاید به نظر برسد فقط با تعدادی روایت کوتاه مواجه هستیم اما ترتیب و توالی روایت ها بر اساس زمان وقوع حوادث از قبلِ انقلاب تا زمان رحلت حضرت امام(ره) و نوع روایت ها، یک قصه شیرین را شکل داده است. به علاوه این که از همین خاطرات کوتاه و ساده می توان مفاهیم عمیقی برداشت کرد.
نویسنده: خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی
#تاریخ_شفاهی
#دفاع_مقدس
#زنان_پشتیبان_جنگ
#زنان_قهرمان
#سبزوار
🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar