زحمت انرژی با من
✍️ مهناز کوشکی
دستش را کنار دهانش گرفته بود و با صدای بلند میگفت: «صد درصد فروش برای جبهه مقاومت»
کنجکاو شدم و گفتم: «چرا صد درصد؟» گفت: «با دوستام، کمک جمع کردیم. با پولی که جمع شد، رفتیم و مواد ترشی رو خریدیم. اما زمان خرد کردن گل کلمها و هویجها رفتم مشهد. مدام زنگ میزدم و انرژی به بچهها میدادم.» خندهام گرفت و گفتم: «ناقلا رفتی سفر و تفریح بعد با زنگ زدن به بچهها انرژی میدادی؟»
چادرش را روی سرش مرتب کرد و گفت: «آره دیگه، براشون دعا میکردم و از امام رضا میخواستم تا بهمون کمک کنه تا فروش خوبی داشته باشیم.» یک لحظه از خندهۀ بیجا و بی وقتم خجالت کشیدم. خجالت کشیدم از دختری ده یازده سالهای که در هر لحظه، موقعیت خودش را فهمیده است. حتی اگر دور باشد، مسافرت باشد، دعاهایش را روانه میکند.
⏳دومین #بازارچه_نصر_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
دو دو تا چندتا؟
✍️ زهره فرهادی
رمز کارت را گفت. کارت کشیدم. کاغذ بیرون نیامد. گفتم: «حاجخانوم! پیامک میاد براتون؟»
دست کرد توی کیفش. بیست و هشت هزارتومن پول دفتر را گذاشت کف دستم. گفتم: «آخه ممکنه کشیده باشه.» زیپ کیفش را بست و گفت: «من که دفتر لازم نداشتم. برای کمک به جبهه مقاومت خریدم. حالا یه بیست و هشت تومن یا دو تا بیست و هشت تومن فرقی نداره. مهم اینه جای دوری نمیره.»
⏳دومین #بازارچه_نصر_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
عاقبت بخیری پفکها
✍️ مهناز کوشکی
هر چی دور و بر را نگاه کردم، روی میز فقط دو تا بسته پفک بود. پشت میز هم یک دختربچه پنج شش ساله. دوربین را روی بستهها تنظیم کردم که صدای خانومی از پشت سرم بلند شد: «صبح به باباش گفته برام یه پفک بخر تا منم چیزی برا فروش داشته باشم.» دوباره به پفکها و دختر بچه نگاه کردم. خوش به سعادت پفکها که با دستان این دختربچه داشتند عاقبت بخیر میشدند.
⏳دومین #بازارچه_نصر_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
من هم یحیی سنوار هستم!
✍️ مجتبی طبسی
با اینکه جلوی مبل نشسته بود اما پاهایش به زمین نمیرسید. چفیهای بر گردن داشت و لباس رزم زمستانیاش را هم پوشیده بود. مرد میدان سلاحش همیشه همراهش است؛ چه سلاح گرم باشد چه یک تکه چوب! آمده برای نبرد!
خندهاش مرا یاد یحیی می انداخت. جایی که خبر ترورش آمد اما بر روی آوارههای دفترش، آن عکس تاریخی را انداخت!
⏳دومین #بازارچه_نصر_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
ستاد سیار فلسطین
✍️ محمدحسین ایزی
صدای خنده ریز پسرها و دخترهای دانشگاه حکیم سبزواری را پشت سرم میشنوم.
- اونو باش!
- اون چیه؟!
- عربه؟!
یاد مادرم افتادم. بهش گفته بودم: «پرچم فلسطینو میدوزی به کولهم؟»
اولش نه میآورد. میگفت: «بهت میخندن ها!»
میگفتم:
- خب بذار بخندن. مگه چی میشه؟! از ترکشی که مردم غزه میخورن، دردش بیشتره مگه؟!
#روایت_مقاومت
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
هدایت شده از انتشارات راه یار
🔴«دختران ایران» منتشر شد
⭕️داستانهایی از زنان تاریخساز ایرانی
♦️«دختران ایران» جلد اول از مجموعۀ روایت زن ایرانی است که به بازنمایی زندگی زنان تاریخسازی که هرکدام به نحوی در رشد و پیشرفت این مرز و بوم مؤثر بودهاند، پرداخته است.
🔺فاطمه خطیب؛ فعال صلح، عضو اتحادیه بینالمللی امتواحده و استاد فیزیک، نیره عابدینزاده؛ قاضی، معاون دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی، هاشمیه متقیان؛ ورزشکار دو و میدانی و قهرمان پارالمپیک، سپیده کاشانی؛ شاعر، نصرتبیگم امین؛ اولین بانوی مجتهده ایرانی، زهرا عجمیان؛ کارگر زن، مرضیه حدیدچی؛ اولین فرمانده سپاه و نماینده مجلس از جمله بانوانی هستند که در این کتاب، معرفی و روایت شدهاند.
🔺زهرا صادقی؛ کارآفرین روستایی، مریم نقاشان؛ وکیل و حقوقدان، شهیده طیبه زمانی(شهیده انقلاب)،زهرا اصغری؛ معلم، خیرالنسا صدخروی؛ بانوی فعال در پشتیبانی دفاع مقدس، عصمت احمدیان؛ کارآفرین موفق و فعال در پشتیبانی دفاع مقدس،مرجان نازقلیچ؛ اولین فرماندار زن ترکمن و شهیده حادثه منا،مریم قاضی سعیدی؛مسئول گروه جهادی «حسنا»(حامیان مادران باردار) و معصومه اسمعیلی؛استاد تمام دانشگاه علامه طباطبایی، روانشناس و رئیس انجمن علمی مشاوره ایران دیگر بانوانی هستند که در دفتر اول کتاب «دختران ایران» روایت میشوند.
✍️به قلم:جمعی از نویسندگان
🔰دبیر ادبی:معصومه امیرزاده
🔰دبیر علمیاجرایی:ملیحه بخشینژاد
📚292صفحه
📚195هزار تومان
♦️سفارش با تخفیف20درصد(به مدت محدود) و ارسال رایگان(بالای ۴۰۰هزار تومان):
rahyarpub.ir
@Rahyar97
✅ @rahyarpub
دستفروشی برای مقاومت
✍️ نیلوفر نصیری
با جعبه بیسکویت توی دستش، یک گوشه ایستاده بود. از توی کلاه و شالگردن گردی صورتش دیده میشد. به جعبه توی دستش نگاه کردم و رفتم جلو.
_سلام خاله اینا چیه؟
_بیسکویت. پولشو میخوام بدم به مردم لبنان.
_حالا چرا تبلیغ نمیکنی؟
گونههایش سرخ شد.
_آخه اولین باره که میام.
رد خجالت را توی صورتش دیدم. لبخندی زدم و گفتم:
_تو خیلی کار با ارزشی انجام میدی. من میخرم. مطمئنم بقیه هم کمکم میان!
⏳دومین #بازارچه_نصر_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
🇵🇸 «بازارچه نصر سبزوار» این بار در «نماز جمعه»
جهاد ادامه دارد
✊ «بازارچه نصر» با هدف خرید و فروش به نفع #جبهه_مقاومت، به همت «بانوان سبزواری» در «جایگاه نماز جمعه سبزوار»، برپا شد.
📆 4 آبان ماه 1403
📍سبزوار، جایگاه نماز جمعه
#زنان_مجاهد
#زنان_پشتیبان_جبهه
#مقاومت_سبزوار
🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🎬 سکانس دوم یک مسجد
✍️ محمدحسین ایزی
بدو بدو خودم را رساندم به مسجد المهدی سبزوار. نماز دوم بود. نماز که تمام شد حاج آقا رو به جمعیت ایستاد و گفت:
- بنده ماشینم رو برای لبنان به مزایده میذارم؛ پرایدی دارم مدل ۸۷، قیمت پایه ۱۵۰ میلیون تومن، شاسی عقب سالم، ده درصد فروش این ماشین برای جبهه مقاومت.
صدای صلوات برخاست. مردان و زنان پا شدند و قبلِ خروج از مسجد پولهایی هدیه کردند به لبنان و فلسطین.
یک خانمی هم آمد و گوشواره طلایش را از گوشش درآورد و هدیه داد. یک آقایی بِدو رفت و با 150 دینار برگشت و اهدا کرد. خانمی هم دستبند طلایش را بخشید.
۵ آبان ماه ۱۴۰۳، سبزوار
#روایت_مقاومت
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
💍 «انگشتر سوری» و «گوشواره غزهای»
خاطرهای از یک جهاد ادامهدار
✍️ محمد حسین ایزی
🔻 سال هزار و چهارصد و سه بود؛ دو هفته بعدِ عید، شش ماه پس از طوفان الاقصی. تماس میگرفتم با فعالین فرهنگی روستای ایزی که «تو این مدت کاری برای فلسطین انجام دادید؟» یکی از خواهران گفت: «یه گوشوارهم رو هدیه کردم به غزه».
جا خوردم. گفت طلا بود. قیمتش تقریبا پنج میلیون تومان. گفت یک ماه بعدِ طوفان الاقصی هدیه دادم. لنگه دیگرش را برای ساخت بیت الزهرای روستا نگه داشتم.
گفتم: قبلا هم کمک کرده بودید؟
گفت:
- سوریه. موقع داعش. انگشتر طلام رو دادم. خیلی برام عزیز بود. داده بودم مشهد، عقیق اصل انداخته بودند. /قهوهای رنگ بود. دوستام خیلی تعریف میکردند. وقتی بردم بسیج فقط انگشتر رو گرفتن، عقیق رو پس دادن ولی قبول نکردم. تو دلم میگفتم باید چیزیو هدیه بدم که دلم بهش بنده.
دو ماه قبلِ طوفان الاقصی هم برای پویش «موقوفه جهاد و مقاومت» سبزوار، رفتم یه خِوِر زمینی که بهم ارث رسیده بودم رو هدیه بدم ولی داداشم نذاشت. زمین تو دشت روستامون بود. داداشم گفت میخوام ازت بخرم. بعدِ فروش، پنج میلیون تومنش رو واریز کردم برای مقاومت.
🔻چند روز قبل دوباره پیگیر شدم که «برای لبنان هم کاری کردید؟» گفت: «سکه پارسیان 150 سوتیام را هدیه دادم».
#روایت_مقاومت
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
آشه یا پیتزا؟
✍️ زهره فرهادی
بشقاب آش جوشواره رو سر کشید. دور لبهایش را تمیز کرد و گفت: «عجیب چسبید.»
پرسیدم: «چند خریدین؟»
گفت: «۱۵۰ تومن.»
قیافهی متعجب من را که دید، گفت: «در اصل ۵۰ تومنه ولی چون ۱۰۰ درصد فروششون به نفع جبهه مقاومته من دلم خواست همین یه کاسه رو ۱۵۰ بخرم. برای همین خیلی بهم چسبید.»
⏳سومین #بازارچه_نصر_سبزوار در حال برگزاریست...
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
صراطِ مستقیم
✍️ نیلوفر نصیری
_اینجا غرفه کجاست؟!
_حسینیه هنر
دست برد زیر چادر. کیفش را گذاشت روی میز.
زیپش را کنار کشید و از توی آن کتاب خاتون و قوماندان را درآورد و گرفت سمتم.
_اینو بفروشید پولشو بفرستید برای جبهه مقاومت.
⏳سومین #بازارچه_نصر_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
🔴حضور پرتعداد کتابهای انتشارات «راه یار» در بین نامزدهای سومین جایزه کتاب «روایت پیشرفت»
🔰بخش علمی و فناوری؛
«آبی نفتی»
«به توان هایتک»
🔰بخش حکمرانی و مدیریت؛
«زاده زابل»
«عملیات احیا»
«جولان جوانمرد»
🔰بخش خانواده و کودک و نوجوان؛
«خانهای برای همه»
«مادر ایران»
«مادران میدان جمهوری»
«هدیهای باشد برای تو»
«خیر النسا»
«سیب آخر»
«قهرمانی به شکل خودم»
مجموعه دو جلدی «آزاده در سرزمین رویان»
🔰بخش فرهنگی و اجتماعی؛
«دایکه کان ایستادهاند»
«زنان جبهه جنوبی»
➕اختتامیه سومین جایزه کتاب «روایت پیشرفت» دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در کوشک باغ هنر تهران برگزار میشود.
mehrnews.com/x36mXL
💠 انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، تجربه و اندیشه انقلاب اسلامی
✅ rahyarpub.ir
✅ @Rahyarpub
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar