enc_16591132819834155189525.mp3
2.65M
#شهرالحسین ۲
چه غم مبارکی...
قبول باشه عزاداریهای شب دومتون.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
16283348745177957936378.mp3
4.82M
#شهرالحسین ۳
بیا برگردیم...
اای مرا دلبر و دلدار!
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Haj Mahmood Karimi - Baba Nabodi (128).mp3
9.56M
آخر شب که بله را چک میکردم، برایم فرستاده بود.
- اینو با هندزفری گوش کن حتما. منو یادت نره لطفا.
در تاریکی پذیرایی گوشش دادم.
نمیدانستم چه بنویسم برایش.
- گوش دادم. دستت درد نکنه. حال گرفتم...
گوش بدهید، مخصوص امشب است.
حال بگیرید از خانم...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Hossein Taheri - Aghyleh Alarym.mp3
14.36M
#شهرالحسین ۴
گذاشته بودمش برای شام غریبان؛ ولی دیدم حال و هوای چنان شبی، تلختر از شور شنیدن است، شام غریبان فقط باید روضه شنید...
این شد که دلم طاقت نیاورد.
واقعا و عمیقا، شعر حقی است!
التماس دعا...
پ.ن: در لیست بلندبالای دعاهایتان، علاوه بر همه، کنکوریهای امسال و سال بعد را ویژهتر دعا کنید.
در همین دهه، آخرین روزهای آخرین سال تحصیلیِ دبیرستانیِ عدهای به پایان میرسد؛
و در همین دهه هم، سال سختی برای عدهای آغاز شدهاست...
یادشان باشید لطفا.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
enc_16591135979247989008804.mp3
3.57M
#شهرالحسین ۵
از من مرا بگیر و خودت را به من بده...
راه زیاد داریم در پیش؛
کوههای زیادی برای فتح،
مسیرهای زیادی برای رفتن،
و حرفهای زیادی برای گفتن.
آقا!
ما بی شما، از عجز زمینگیرترینایم...
هوای ما، هوای شما باشد لطفا...
التماس دعا.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
از ته قلبم حس میکنم تازه بالهاشو باز کرده و آمادهست برای پرواز!...
تو اوجه الان؛ به سمت یه مقصدی که به بهترین نحو براش رقم میخوره انشالله...
همهی کنکوریا؛ به حول و قوهی الهی.
این شبای محرمشو خریدارم...
این تاسوعا و عاشوراشو خریدارم!
خدا رو شکر.
هزار بار شکر.
شکر...
#الحمدالله
هیچا~ داستانهای مبارزه.
1628335176684416189190.mp3
8.98M
#شهرالحسین ۶
طعمی که در کامم نشست؛
احلی من العسل...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
roozamo-ba-harki-2(arammusic.ir).mp3
6.72M
#شهرالحسین ۷
ضرر کردم...
به غیر از کربلا هر جا سفر کردم...
التماس دعای زیاد، لطفا.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Mahmoud Karimi - Muharram 98 Shab 8 - 8.mp3
4.1M
#شهرالحسین ۸
علی اکبر لیلا...
این دو دمه، نوش جان.
التماس دعا.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Hasan Ataei - Moje Parcham (320).mp3
2.91M
#شهرالحسین ۹
آقا!
دست به دامان مادرتانیم امشب که سفارش ما را بکنند پیش شما...
دست ما و دامان شما!
هیچا~ داستانهای مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبادا به کم راضی شویم این شبها؛ که راضی شدن در محضر جناب برادر، کم است!...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Mahmood Karimi - Ey Ahle Haram (128).mp3
5.47M
#شهرالحسین
#تاسوعا
گوش شنیدن داریم؟...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Mahmoud Karimi - Koja Mikhay Beri.mp3
8.7M
#شهرالحسین ۱۰
حسین؛
این دم آخری،
چقدر؛
شبیه مادری!...
این مداحی هم، بوی جنوب میدهد.
بوی میشداغ، بوی اتاق صیاد در دالان باریک و کوتاه پادگان که درش نماز میخواند، بوی خاک سوخته، بویی که صدای خرت خرت کفش روی خاک را برایم تداعی میکند، بوی باروت... حتی یک نم، یک نمه، یک کمی واقعا، بوی خون...
امشب را تاریخ نباید صبح میکرد که کرد و بلایی شد بر سر جهان، بلای عظما! از بعد کربلا، هیچ داغ و غم و درد و زخمی عمیقتر و کشندهتر نشده و نمیشود و نخواهد شد.
چون یکیک دردهای ما در کربلا هست و هیچچیز جدید نیست از بعد آن...
پس آقا!
نمیشه باورم...
آقا!
همان که میدانی فقط!...
آقا!
آقا!...
التماس دعا.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
3180.mp3
17.29M
#شهرالحسین
#عاشورا
هیبت صدای سینهزنی و تکرار بیتها و فریادهای بیریایی که از مردان در این صوت شنیده میشود ولی از زنان، نه...
شنیده نمیشود، اما اگر شنیده میشد احتمالا مثل صوت قبلی، مداح نعره میزد که:
آقایون بلند گریه کنین صدای خانمها نیاد!»
و شیون زنان...
و مویهی بچهها...
وای از کربلا...
دعاگو و دعاجو.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
Hossein Taheri - Aghyleh Alarym.mp3
14.36M
#شهرالحسین
#شامغریبان
گفتند شب شام غریبان را نباید سینهزنی کرد؛ میدانم. گفتهاند این شب را باید به روضه گذراند که نگفته خودش بسی روضه هست.
این یکی را هم حالا که عصر شده گذاشتم، چون محتوایش چیزی جز عزا و ماتم است.
محتوایش قدرت زینبی است؛ محتوایش صبر و شکوه و عظمت و هیبت و حیرت است.
گوش کنید و نوش جان کنید.
یاد همه هم بکنید لطفاً...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بله، دنیای دَنی!
بله، جهان فانی!
راهپیمایی میلیونی مردم یمن، در حمایت از غزه و مقاومت.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
#نگاشته ۷۰
#هیچآ ۳۷
#شهرالحسین
بله، دنیای دَنی!
بله، جهان فانی!
با اینکه این همه اتفاق میافتد و زمین و زمان بهم دوخته میشوند و زندگیها هزار بار - بلکه بیشتر - به چالشهای سخت و طاقتفرسا کشیده میشوند، باز هم در این میان پیدا میشوند ققنوسهایی که از زیر خاکسترِ داغهایی که دیدهاند سر بلند میکنند و در تاریخ سرافراز میمانند. پیدا میشوند انسانهایی که منتظر نمیشوند کسی بیاید و ورق جدیدی را باز کند و خط بنویسد از جهان مطلوب و سراسر عدل و داد. خودشان میشوند نویسنده و بازیگر و کارگردان تاریخ و بدون ترس، علمدار میشوند برای باورهایی که این روزها در جایجای زمین، مرده میبینندشان!...
یمن، سرزمین همین آدمهاست.
از اوایل اسلام زیر سلطهی روم بود و بعد دست نوادگان ساسان در ایران افتاد. بعد هم با اسلام مواجه شد و با دعوت و تربیت شخصیتی به اسم امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع)، مالکاشترها و کمیل نخعیها درش به وجود آمدند.
بله، دنیای دَنی!
این تو نیستی که خوار و خفیف میکنی و به خیال خودت، انسان را به چالش میکشی! بلکه با هر سنگی که در مسیر این دست آدمها میگذاری، در نهایت فقط خودت سنگسار میشوی! ذات بشر، برای تسلیم شدن آفریده نشده؛ این را تو هم خیلی خوب میدانی!
اینها را گفتم که بگویم، ما محرم را پشت سر گذاشتیم؛ و محرم برای ما یک تجدید قواست.
بترس از تجدید قوای ما دنیا!
بترس از اینکه ما دوباره کارها و #عملهایمان را از نو پیش بگیریم و بیشتر؛ حتی بترس از قدرتی که بدون تردید بعد از #عملهایمان دستمان را پر میکند.
ما دنبال قدرت یگانگی خدایی هستیم که از ما یکپارچگی کل خلقتش را خواسته؛ ما در راه وحدت قدم میزنیم دنیا... وحدت خلقت، وحدت وجود!
بشناس ما را،
بترس ازمان.
و منتظرمان باش!
منتظر روزی که آقایمان برسد؛
که آن روز، انسان خلیفه و بندهی واقعی خداست و تمام شر، حریف میطلبد و الحق که چه حریفی هم به میدان میآید!...
منتظر باش دنیا،
منتظر باش که روزی تو هم سر تعظیم فرود بیاوری به ارادهی احسن الخالقین خدا...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
ای بابا.
دهقان ازل جون؟!
توام با این کارات گرفتی ما رو ها!
با دست پس میزنی با پا پیش میکشی؟
بابا ما مخلوقتیم، توام صاحب اختیارمونی قبول. ولی جسارتا اسباببازی نیستیم که!...
ما رو نپیچون اینقدر دور خودمون قربونت برم. ما رو اینقدر نفرست پی نخود سیاه تو این عالم.
این عالم به اندازهی کافی چیز میز واسه ترسیدن و ترسوندن ما داره، تو یکی باید واسمون بسازی که اگه نسازی، خودتم خوب میدونی که کارمون زاره...
میسازی؟...
میسازی.
میدونم.
حاجآقا ابوالقاسم عزیز هم میدونه؛ اصلا واسه همین بهت گفته دهقان دیگه! نه؟
چون دهقانها اون موقع یه جورایی ارباب بودن، صاحباختیار بودن، به قول علومانسانیا بورژوا بودن؛ البته بلانسبت شما! شما دوری از این القاب دنیایی کوچیک و حقیر و پست و زشت.
مقصود قاسمآقا اینه که شما بورژوای ازلی! از ازل تا حالا اربابی، تا آخرشم هستی و همه نوکرتن.
بیبروبرگرد، تا قیوم قیومت...
به همین مناسبت،
بساز واسمون.
بساز،
بیزحمت.
#نیازمندیها
#ازدستخدا
#خدایاتوروخدا
هیچا~ داستانهای مبارزه.
یه دیالوگی دو روزه داره تو سرم تکرار میشه.
«همه دیوونه شدن... بهخدا دنیا دیوونه شده! دو روز بشینی پای خبرها خودت می فهمی. اصلا فهمیدن نمیخواد!»
«دنیا دیوونه نشده، دیوونههاش بیشتر خودشونو نشون میدن. اتفاقا این واسه اون چیزی که ما دنبالشیم، چیز خوبیه! سخته، خیلی سخته؛ ولی مطمئن باش دست برنده پشت ماست. بهت قول میدم! تو فقط صبور باش...»
این قول رو ما از خیلیا گرفتیم.
خیلیا که خدا رو تو حرفاشون میدیدیم.
میخواستم بگم درسته دیوونگی بده، ولی ما آب از سرمون گذشته. دیگه آب دیده شدیم. آب دیده شدیم با همهی چیزهایی که لازمه برای رسیدن به اون چیزی که دنبالشیم...
خلاصه که داریم میرسیم رفقا.
ما میرسیم یهروزی.
یه روز خیلی خیلی نزدیک.
#خوننوشت
#کاشکیبیادهمونکهباید
#نورِفانوسِمسیرِعمل
#طوفانالاحرار
هیچا~ داستانهای مبارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرو حرفای بالا.
Freydon Froughi -X- Yare Dabestani (128).mp3
3.49M
دست من و تو باید این پردهها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو، درد ما رو چاره کنه؟...
اگر روزی به این نتیجه رسیدیم که محتاج شدهایم به کمک دیگران، آن روز را باید بر کارهای دیگر حرام کرد. باید فقط نشست و به اصلاح این نتیجهگیری فکر کرد. اینکه چطور شد که این شد؟! اصلا چرا چنین شد؟...
در تلخ و کور و تند و گنگترین موقعیتهای زندگی هم - آخرش - اگر من و شما باور نکنیم که همهچیز باور ماست، به زمین و زمان هم متوسل شویم، باز هم باخت دادهایم.
آن هم باخت از نوع ناجورش را!
یک آدم حسابی از جنس امثال هیچای من، اخیرا میگفت:
اگه از خدا بخوای تو رو ببخشه، اون بدون مکث و تعلل تو رو میبخشه؛ تو همون لحظه بخشیده و تموم شده و خلاص!
ولی اگه بعد از این خواسته، هنوز به زندگی خرابی که داری نگاه میکنی، دیگه رو نکن به خدا بگو تو چرا از من کینه داری! به خودت و دلت نگاه کن، که تویی که به خدایی اون باور نداری!»
گمانم ما باید با این حقیقت زندگی کنیم!
حقیقت اینکه باور و یقین انسان، سرنوشتساز است. باور به اینکه موقنین (یا همان اهل یقین) در قرآن، آدمهای باورمند قدرتمندی هستند که با باور به باورهای درستشان، با خدا همداستان میشوند برای خلق جهانشان...
جهانی که باید ساخت؛ و الا خودش ساخته میشود، بیآنکه ما خودمان را درش قرار داده باشیم!
کاش باورمان شود باورها و زندگیمان را...
کاش!
پ.ن: موسیقی؟!
بازی با روح و روان بگو جای موسیقی!
خاطره و لحظهلحظه صدای رفقا در پیچ و تاب متن و ریتم آهنگ بگو جای موسیقی!
تصویر به تصویر، احساس بگو جای موسیقی!
و خلاصه، دنیاییست موسیقی...
هیچا~ داستانهای مبارزه.
اولا،
تبریک طلاها!
همیشه به طلا ایشالا.
دوما،
الهی به حق این شب پنجشنبه،
خداوند متعال کار و زندگی هیچ بنیبشری رو به سامانهی مای مدیو، آموزش و پرورش و قصعلیهذا نندازه.
حتی اگه تا الان چنین تجربهای نداشتین، بلنننننند بگین آمین!
چون وقتی - زبونم لال - یه روز بهش برخورد کنید، متوجه میشید که زندگیتون به قبل و بعد از این برخورد منحوس تقسیم شده؛ و متاسفانه شما پا به گرداب بزرگ مبتلایان این درگاه گذاشتید...
درگاهی که نه راه فراری ازش هست، و نه راه درمانی.
هست؛ همینجوری.
تا زمانی که جان در بدن هست:)
هزار بار دور از جونتون؛
دور از جون اولاد آدم...
پناه بر خدا.
هیچا~ داستانهای مبارزه.
#نگاشته ۷۲
#هیچآ
#طریقالحسین
#طریقالقدس
به تمام زبانها میشنوند و میبینند و میگویند:
«خوش آمدید»
این روزها حال و احوالات پیرامونم، غریب و قریب است.
دقیقا به همین شکل؛
مجنس شده بهم،
پیوسته،
با تفاوتهای کم ولی تکاندهنده.
همین جناس غریب و قریبِ روزگار این تابستان من که نسبتم با نود درصد روزمرگیهایم را تشکیل میداد، امروز را با سالهای قبل متمایز میکند. امروزی که چیزی حوالی یک هفته با اربعین فاصله دارد و من، مثل هر سال برای عزیزانم که راهی شدهاند مداحی میفرستم و میگویم: محتواهای فرهنگی مسیرتون که شکر خدا تأمین شد، ببینم اونجا چیکار میکنین!»
کنجکاوم بدانم هر کس چه میکند.
با خودم تصور میکنم وقتی «سلام آقا»ی حسین خلجی را برای فلانی میفرستم، کی گوشش میدهد. برایش نوشتم: جاش فقط اون لحظهایه که چشمت میافته به گنبد توی جاده. اونجا بلند پلی کن! بلندِ بلند! خودت که باهاش سلام دادی، سلام منم برسون...»
آیا همین کار را میکند؟
اگر خودم بودم چطور؟
خودم چه میکردم در آن لحظه؟
سلامش را میرساندم؟
اصلا یادم میماند چیزی بگویم؟
یا مثل همیشه که در موقعیتهای حساس شاتدَوْن میشوم، مخم تعطیل میکرد و لال میشدم؟
اصلا من نه...
میلیونها زائری که این روزها و شبها میروند چه میکنند؟ چه می توانند بکنند در برابر تصویر به تصویرِ مختصات کربلا روی این کرهی خاکی که چشمشان ضبط و ذخیره میکند؟
وقتی بر میگردند چه؟...
روزگارشان میشود حد فاصل غریب و قریب؟ غریبیای که عین قربت است؟ شاید هم برعکس... مگر برعکسش هم میشود؟
غریبی و قریبیِ حال و احوالات پیرامون هالهی بشر، از آن دست چیزها و حالاتی است که هر کس حداقل یکبار مدتی تجربهاش را کرده و بعضاً هنوز هم میکند.
شاید حتی یکی از رسالتهای نسل آدم، تبدیل همین دوگانه - از مبهم به درست باشد. هرچند، باز کردن گرهی دوگانهها همیشه کار انسان بوده و هست ولی بعضی وقتها، یکسری چیزها را نباید بیجواب رها کرد. ایبسا این دوگانه هم، از همان چیزها باشد.
این همه حرف زدم که بگویم،
کربلاییهای مجلس!
شماها که مثل هر سال راهی هستید یا راهی شدهاید!
جای ما جاماندهها، بروید و راه باز کردن دوگانهها را ازشان بخواهید. بگویید دنیای ما پر شده از دوتا دوتاییهایی که اگر به خودمان وابگذاریدشان، دیوانه میشویم...
چون واقفید و واقفیم که همهی دوگانهها به شفافی خیر و شر نیستند و یک وقتهایی نسبت ما با عالم هستی، نسبتی بین غریب و قریب است.
بگویید آقا بین دوچیز ماندن برای بشرِ آخرالزمان خطرناک است؛ بین دوچیز در بهت ماندن، کلا بهت و تحیر و بلاتکلیفی برای بشر خطرناک است! این را که شما بهتر میدانید!
خلاصه...
بروید کربلارفتهها، که گره باز شود.
نه از کار خودتان فقط؛
از کار همهی عالم به واسطهی نقشی که ایفا میکنید و قدمهایتان گره باز میشود...
قدمهای شما برای میلیون میلیون زائر این مسیر، از طلا بالاتر است و خاک زیر پایتان از خود شفا هم شافیتر!
بروید و بعد از گرفتن جواب خودتان، برای جاماندهها هم جواب بخواهید بیزحمت.
خدا پشت و پناهتان.
مثل هر سال، یک جامانده...
پ.ن۱: خوش آمدید عراقی بالا را گذاشتم که اگر دوست داشتید بازش کنید. اگر شد، کلیپش را با ترجمه میگذارم که بشود فهمید. حالی ببرید خلاصه.
پ.ن۲: این مدت درگیر گذراندن تابستان آخر قبل از کنکور بودم و به همین علت، فعالیتم کم شد. آمدم عذر بخواهم همزمان با التماس دعا گفتن.
برنامههایی برای ادامهی مسیر هستند انشالله، به حول و قوهی الهی:)
هیچا~ داستانهای مبارزه.