eitaa logo
|هیرمان|
150 دنبال‌کننده
117 عکس
2 ویدیو
0 فایل
هفدهِ مردادماه، چهارصد و سه. 'می‌نویسم زخم و آن را با زخمی دورتر می‌بندم چرا که دیده‌ام وقتی آسمان را شکنجه می‌کنند آبی‌تر می‌شود وقتی دریا را شکنجه می‌کنند عمیق‌تر' اگر کاری باری بود: https://daigo.ir/secret/1380293511
مشاهده در ایتا
دانلود
|هیرمان|
خیلی دوستش بدارید.
|هیرمان|
[اگه زورِ تاریکی بیش‌تر از شعله‌‌های شمع بود چی؟]
[اگه بدونم فاصله‌‌مون قدِ یه نفسه، من اون نفسو سریع و عمیق‌تر می‌کشم]
-
-از واقعیت‌ها. دیدم بهم پیام داده و ازم پرسیده: معنیِ پروفایل‌هات چی ان؟ دونه دونه براش توضیح دادم. خودش می‌دونست ولی از زبونِ من می‌خواست بشنوه. همه رو گفتم و رسیدم به این. نمی‌دونستم معنیِ این سه کلمه‌ رو چطوری باید انتقال بدم. یبار "..." برگشت گفت اگر این جمله رو جایی ببینم، فقط بهش زل می‌زنم. می‌خواستم برگردم بگم خب آدمِ حسابی.. زل بزن دیگه. فلانی راست می‌گه. زل بزنی خودت می‌فهمی.. من بیام از چیِ این برات بگم؟ من کی ام و تو کی ای و ما کی ایم؟ خلاصه نشد دیگه. هر نشونه‌ی نصفه و نیمه‌ای که به ذهنم رسید رو بهش دادم تا خودش بفهمه منم نمی‌دونم کی به چیه. از بیست و ششم گذشت؛ پس: از گفت و گوی دل‌نشین با کسی که حدود دو برابرت سن داره، به تاریخِ [بیست و هفتِ شهریور ماه.]!
حق با شماست من هیچ‌گاه پس از مرگم جرئت نکرده‌ام که در آئینه بنگرم و آن‌قدر مرده‌ام که هیچ‌چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمی‌کند.
افسوس من مرده‌ام و شب هنوز هم گوئی ادامه‌ی همان شب بیهوده‌ست.
آیا شما که صورتتان را در سایه‌ی نقاب غم‌انگیز زندگی مخفی نموده‌اید گاهی به این حقیقت یأس‌آور اندیشه می‌کنید که زنده‌های امروزی چیزی به جز تفاله‌ی یک زنده نیستند؟
گوئی که در کودکی در اولین تبسم خود پیر گشته است و قلب -این کتیبه‌ی مخدوش که در خطوط اصلی آن دست برده‌اند- به اعتبار سنگی خود دیگر احساس اعتماد نخواهد کرد.
سرد است و بادها خطوط مرا قطع می‌کنند آیا در این دیار کسی هست که هنوز از آشنا شدن با چهره‌ی فنا شده‌ی خویش وحشت نداشته باشد؟ آیا زمان آن نرسیده‌ است که این دریچه باز شود باز باز باز که آسمان ببارد و مرد، بر جنازه‌ی مرده‌ی خویش زاری کنان نماز گزارد؟
برش‌هایی از شعر [دیدار در شب]، فروغ بانو.
-[فاصله]
|هیرمان|
امید را پذیرفته‌ام و این درست به آن معناست که ناامیدی را پذیرفته‌ام. -بازم گروس.
راستشو بخوای جدی‌ترین دلیلِ حیاتمی. خودتو از من نگیر. بذار بدوم و بهت برسم.
-بالاخره اومدی.
آه. سخت بود شرایط.
|هیرمان|
راستشو بخوای جدی‌ترین دلیلِ حیاتمی. خودتو از من نگیر. بذار بدوم و بهت برسم.
نمی‌دونم سخته یا من سخت می‌گیرم. نمی‌دونم چقدر توان برای جنگیدن دارم. نمی‌دونم تهِ این بازی با خودم، چه اتفاقی قراره بی‌افته. نمی‌دونم قراره بازنده باشم یا برنده.. به هر حال، [یه بازنده‌ی خوش‌حال بودن، فکر کنم بهتر از یه حسرت‌خورده‌ی ناراحت باشه‌..]
-
|هیرمان|
•جای خالی• ترکیبی وصفی که نمایان‌گر وجودِ فضایی خالی در باطنِ هر شخص (همچو حفره و خلا) و ظاهرِ هر م
ترس• واژه‌ای سه حرفی که دنیایی از هیولا‌های رنگی و خاکستری را در پشتِ خود پنهان کرده و آدمی از برِ او، ممکن است از زندگی کردن دست بکشد.
-
|هیرمان|
[کوچ کردم که بفهمم معنیِ فاصله را]
[می‌نویسم لبخند و با غمی بیش‌تر می‌کُشمت]