|هیرمان|
امید را پذیرفتهام و این درست به آن معناست که ناامیدی را پذیرفتهام. -بازم گروس.
راستشو بخوای جدیترین دلیلِ حیاتمی. خودتو از من نگیر. بذار بدوم و بهت برسم.
|هیرمان|
راستشو بخوای جدیترین دلیلِ حیاتمی. خودتو از من نگیر. بذار بدوم و بهت برسم.
نمیدونم سخته یا من سخت میگیرم.
نمیدونم چقدر توان برای جنگیدن دارم.
نمیدونم تهِ این بازی با خودم، چه اتفاقی قراره بیافته.
نمیدونم قراره بازنده باشم یا برنده.. به هر حال،
[یه بازندهی خوشحال بودن، فکر کنم بهتر از یه حسرتخوردهی ناراحت باشه..]
|هیرمان|
•جای خالی• ترکیبی وصفی که نمایانگر وجودِ فضایی خالی در باطنِ هر شخص (همچو حفره و خلا) و ظاهرِ هر م
•ترس•
واژهای سه حرفی که دنیایی از هیولاهای رنگی و خاکستری را در پشتِ خود پنهان کرده و آدمی از برِ او، ممکن است از زندگی کردن دست بکشد.
|هیرمان|
[اگه بدونم فاصلهمون قدِ یه نفسه، من اون نفسو سریع و عمیقتر میکشم]
[کوچ کردم که بفهمم معنیِ فاصله را]
|هیرمان|
[کوچ کردم که بفهمم معنیِ فاصله را]
[مینویسم لبخند
و با غمی بیشتر میکُشمت]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من و تو نقطهی پایانِ شهریم!
مهم نیست مدرسه خوش بگذره یا نه. در نهایت اذیتکنندهست. علم رو نمیگم. سیستم آموزشی منظورمه.
|هیرمان|
-از واقعیتها. دیدم بهم پیام داده و ازم پرسیده: معنیِ پروفایلهات چی ان؟ دونه دونه براش توضیح دادم.
-از واقعیتها.
سرمو تکیه دادم به پشتم و پلکهامو بستم. واگن شلوغ بود. مثل همهی روزهای گذشته. کیفمو محکمتر بغل کردم و موتورِ مغزم روشن شد باز. "وقت کم دارم. اگه نشه چی؟" ادامه دادن بهشون روانم رو به هم میریخت. چشمامو باز کردم. یهسری چهرهی خسته که پشتشون یه کوه دردسر بود میدیدم. آدمای مترو عجیب ان. هم کسایی که دم دمِ صبح منتظرِ قطار ان، هم اونایی که چشم میچرخونن دنبال صندلی تا بشینن. سوال برام به وجود میاد. "من تو آینده قراره کجای این اجتماع باشم؟" نمیدونم. دارم تلاش میکنم. دارم سعی میکنم زندگی کردن رو یاد بگیرم و جنگجو باشم. کنترلِ احساسات در کنارشون یکم سخته ولی شدنیه. میخوام سعی کنم بازندهی بازی با خودم نباشم. اصلا شک میکنم گاهی که
اصلا بازیای وجود داره؟
قطعا وجود داره. این چندوقت برام ملموستره. میتونم حسش کنم. ولی الان فهمیدم که حس کردنم کافی نیست. من دلم میخواد زندگیش کنم. هر روز خواستههام داره بزرگتر و واقعیتر میشه. هر روز میخوام بزرگتر از روزِ قبل بشم و این گاهی برام پر از ابرهای شک و تردیده.
-نکنه اشتباهی برم؟